skip to Main Content
محتوای اختصاصی کاربران ویژهورود به سایت

فراموشی رمز عبور

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ عضو شوید

ثبت نام سایت

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ وارد شوید

فراموشی رمز عبور

وارد شوید یا عضو شوید

جشنواره نوروزی آنر

احمد مرشدیان: دلمان تنگ شده است یادنامه دکتر تابش

۱۶ شهریور ۱۴۰۳

زمان مطالعه : ۹ دقیقه

تاریخ به‌روزرسانی: ۲۴ شهریور ۱۴۰۳

احمد مرشدیان فارغ‌التحصیل رشته ریاضی در مقطع کارشناسی و مهندسی تحلیل سیستم‌های اقتصادی- اجتماعی در مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه صنعتی شریف است. مدیر اجرایی انجمن فارغ التحصیلان دانشگاه شریف، مشاور مدیرعامل و رئیس دفتر مسئولیت اجتماعی هلدینگ فناپ از جمله سمت‌های او است.

خودتان را معرفی می‌فرمایید و اینکه از چه زمانی با دکتر تابش آشنا شدید؟

احمد مرشدیان هستم. چون می‌خواهیم راجع به آقای دکتر صحبت کنیم این‌جوری ادامه می‌دهم. من فارغ‌التحصیل دبیرستان علامه حلی تهران همان تیزهوشان یا سمپاد هستم. دوره پنجم بعد از انقلاب، سال ۷۳، وارد دانشگاه شدم و بنابراین فارغ‌التحصیل رشته ریاضی دانشگاه صنعتی شریف هم هستم. قسمت اولش را به این دلیل گفتم که ما با آقای دکتر تابش و سایر دوستان از دانشگاه آشنا نشدیم، واقعیتش از دبیرستان آشنا شدیم. چه المپیادی بوده باشیم چه نه به دلایلی که توضیح خواهم داد قدمت این آشنایی به حدود ۳۰ سال پیش بلکه هم بیشتر می‌رسد و تا الآن هم ادامه پیدا کرده.

کمی از دوران آشنا‌یی‌تان با آقای تابش که می‌گویید به قبل از دانشگاه می‌رسد تعریف می‌کنید؟

ببینید، کمی خوش‌شانسی ما بوده است. این خوش‌شانسی ما، یعنی دوستان هم‌دوره‌ای و هم‌سن‌وسالان که به مرور اسامی‌شان برده خواهد شد، در این است که در آن مقطع زمانی، در زمان مناسب و در مکان مناسب بودیم. مثلاً شاید اگر خیلی قبل‌تر بود هنوز کسی به فکر نجات ریاضی مملکت نیفتاده بود یا اگر بعدتر بود به‌هرحال شاید دیگر با شاگردان آقای دکتر طرف می‌شدیم. مکان از این جهت که اگر ما در علامه حلی نبودیم و در یک جای دیگری بودیم مثل مدارس اسم و رسم‌دار امروز که آن موقع نبودند باز شاید دوستان را نمی‌دیدیم و شانس‌مان کمتر بود.

واقعیتش این شکلی است که به نظر من دو واقعه داخلی و خارجی با هم دیگر پیوند خورد و این شانس را در اختیار ما قرار داد. یکی اینکه در دبیرستان علامه حلی یکسری سنت‌هایی از قبل وجود داشت، قبل از اینکه ما پا به آنجا بگذاریم. منظورم بعد از انقلاب است. سمپاد قبل از انقلاب هم جای خودش. مثلاً یکی‌اش این بود که یک سمینار‌هایی در دهه فجر برگزار می‌شد و طبیعتاً هم مبنا و تصور و‌ایده این بود که در یک محیطی مثل علامه حلی ما قرار نیست مثلاً مسابقه خوردن سیب یا ماست یا بالاخره کار‌های دیگری در دهه فجر برای بزرگداشت انجام دهیم. مثلاً ما باید کاری انجام بدهیم که به ما مربوط است و در شأن ماست. این‌ایده جشنواره و سمینار‌های علمی که اسمش ریاضی فیزیک بود هر سال در بهمن‌ماه در دهه فجر باعث می‌شد اتفاقاتی بیفتد و آن اتفاق هم افتاد و باعث شد خیلی از نسل‌های بعد در جایی که الآن هستند بایستند.


این اتفاق داخلی بود چون ما می‌رفتیم می‌گفتیم دانش‌آموز سخنرانی می‌کند، فارغ‌التحصیل و معلم هم در لِوِل دیگری سخنرانی می‌کند، اساتید دانشگاه که طبیعتاً فقط منتخبان و بزرگان ما نبودند خودشان هم عرق و علاقه‌ای داشتند و می‌آمدند آنجا و حرف میزدند، ما احتمالاً همه حرف‌هایشان را نمی‌فهمیدیم؛ اما بالاخره در واقع جهل بسیطی ایجاد می‌شد.

قبل آن جهل مرکب بود، کسی ممکن بود دانشی هم کسب کند. در این اسامی چهره‌های نام‌آشنا خیلی بودند شاید باعث تعجب شود که آقای دکتر شهشانی، منصوری، روحانی و دکتر تابش حتماً می‌آمدند آنجا؛ و حتی ممکن بود مقامات نظامی و لشکری و کشوری به‌هرحال بیایند و دهه فجر در آن چند روزِ سمینار باشند؛ و از قضا من هم به‌هرحال متأسفانه از آن فضای درسی که رتبه یک بودم به خاطر شرایط مدرسه به کار‌های اجرایی رو آوردم. من برگزارکننده رویداد‌ها بودم بنابراین می‌رفتم مرکز تحقیقات دنبال دکتر بدیع و دکتر شهشهانی. می‌رفتیم دانشگاه تهران، دانشگاه شریف یا مرکز تحقیقات و مخابرات. از زمان مدرسه یک ماه سر کلاس نبودیم. یک چیزی اتفاق افتاد از موقعی که هنوز به سال‌های پایانی نرسیده بودیم و آن عامل خارجی این بود که این اتفاق وخیمی که الآن وجود دارد و کسی به فکر آن نیست آن زمان هم رخ داده بود و خیلی بچه‌ها ریاضی نمی‌رفتند، حتی انسانی هم نمی‌رفتند. می‌رفتند پزشکی.

راجع به آن بچه‌هایی صحبت می‌کنیم که متعلق به دهک‌های بالا بودند؛ که به‌هرحال کار مشترکی شکل گرفت بین آقای دکتر نجفی که همیشه در هر جایی بودند مؤثر بودند و دانشکده ریاضی هم بودند؛ و از شاگرد اول‌های شریف بودند. MIT با آن سطح تحصیلات و مسائل و آقای دکتر تابش، زنگنه و دوستانی که بودند دور هم جمع شدیم و بحث المپیاد از آنجا شکل گرفت برای اینکه مشکل را حل کنند و حل کردند. ما یک همزمانی داشتیم؛ یعنی دوره‌های آموزشی یا چیزی بود، به همین دلیل ما مریم میرزاخانی خدابیامرز را از زمان دبیرستان می‌شناختیم چون این دوره‌ها تشکیل می‌شد. دوران متفاوتی بود. این دو عامل این شانس را به ما داد که آشنایی‌ها با دوستان و دانشگاه تعمیق شود؛ و نهایتاً منجر به یک اتفاق شود آن هم این است که درست است که ما ریاضی شریف را انتخاب کردیم- ما انتخاب نشدیم بلکه انتخاب کردیم- ولی واقعیت این است که آقای دکتر و دوستان بودند و رده‌های بالاتر المپیادی خودمان کسانی مثل آقای رجایی یا رستگار و دوستان دیگر مدال‌های اول را گرفتند و ایران درخشش‌هایی داشت؛ همه این‌ها باعث شد که ما هم برویم. آن زمان رقابت‌های عجیبی در جریان بود.

هم‌دوره مریم میرزاخانی بودید؟

ما با مریم همکلاس بودیم اما مریم یک سال پایین‌تر بود.

اگر بخواهید از نظر کاری بگویید که دکتر تابش چه تأثیری روی شما و کسانی که با‌ایشان همکار یا دانشجو بودند گذاشته‌اند، ‌ایشان را چطور ارزیابی می‌کنید؟

زیاد. به خصوص که من آدم دانشجویی نشدم، رفتم ریاضی بعد سر کلاس درس نمی‌رفتم و فوق رشته دیگری رفتم و ر‌ها کردم. عملاً تأثیر دکتر تابش در واقع روی کار من بوده است. یکی از سه چهار نفری بوده است که اثر جدی گذاشته است. در آن زمان آقای دکتر چون پیر دِیر این کار‌ها بودند‌ایشان تیم المپیاد ریاضی را توانست ببرد و المپیاد را برگزار کند؛ اما ما آخرش از سوئیس بازگشتیم به ایران چون مشکلاتی داشتیم. ولی به‌هرحال من سعی خود را کردم. همه این کار‌ها وقتی وارد گام‌های اجرایی‌شان می‌شویم مسأله است. مثلاً دکتر یک روزی با من تماس گرفتند و گفتند، پنجشنبه می‌توانی به اینجا بیایی می‌خواهم مشورت بگیرم. ما به این شیوه‌ها عادت کردیم و آموختیم و سر بعدی‌های خودمان شاید آوردیم. واقعیت این است که به خاطر مقطع زمانی که بود و دسترسی‌هایی که در آن زمان در سیستم داشتم فکر می‌کردم‌ایشان می‌خواهند مشورت کنند که آیا نماینده مجلس بشوند یا نشوند. عناوینی که هیچ‌وقت‌ایشان دنبالش نرفتند. بعد از اینکه به آنجا رفتم مشورت از این قرار بود که حکمی را برای من‌زده بودند که تمام شده بود. دکتر می‌خواست این حکم را به دست من دهد تا برویم آن را راه بیندازیم. من هم چیزی نگفتم. این تشخیص را که چه کاری را چه زمانی به چه کسی بسپارد درست و به‌موقع انجام می‌داد. ما هرگز مثل‌ایشان نشدیم. همه دوست‌شان داشتند. با همه سلام علیک داشتند. تا زمانی که بودند در همه دولت‌ها در همه سیستم‌ها مورد رجوع بودند. باید بپذیریم که به طور عموم به دیگران اهمیت می‌دادند. شاید بعضی‌ها نپسندند. برخورد پدرانه‌ایشان مهم بود.
تا زمانی که‌ایشان در دانشکده بودند آرامش برقرار بود و کار‌ها انجام می‌شد. این‌ها خاصیت‌هایی بود که دکتر داشت. ما همه را نمی‌توانستیم یاد بگیریم. نهادسازی المپیاد خیلی مهم بود. دکتر تابش، نجفی و زنگنه همه با همدیگر‌ایده‌ای داشتند و اجرا کردند و این چیزی است که باقی مانده است و ما راه‌شان را ادامه دادیم. در ماهنامه ریاضیات مطالبی رخ داد. ما تأثیرات جالب این را می‌دیدیم. دکتر علاوه بر المپیاد ریاضیات در المپیاد کامپیوتر هم بودند.

هنوز با دکتر تابش رابطه دارید؟

بله. کار که پیش بیاید حتماً. مثلاً سال ۹۶ تصمیم گرفتم دکتری بخوانم. تماس گرفتم با‌ایشان. ‌ایشان پذیرفتند که نامه‌ای برای من بزنند. آن‌قدر هم این متن خوب یا بهتر است بگویم بد بود که من تصمیم گرفتم مصاحبه دکتری را نروم. نگران شدم اگر مصاحبه دکتری بروم بعد قبول بشوم، من کسی نیستم که‌ایشان در آن نامه نوشته‌اند و آبروی‌ایشان در خطر قرار نگیرد. خیلی‌ایشان از بنده تعریف و تمجید کرده بودند. به‌هرحال ارتباط بین ما وجود دارد. به نظر من اینکه روحیه‌ایشان به بچه‌ها هم منتقل شده و این کار‌ها ادامه داشته باشد خیلی مهم است. دکتر به کسی نه نمی‌گفت.

از دستاورد‌هایی که‌ایشان در دانشگاه داشتند بگویید.

آقای دکتر در دانشکده تا جایی که بودند به دلیل توان‌شان باعث می‌شدند کار‌ها بیشتر پیش برود. در حوزه‌های مختلف. ارتباط با مدارس در دوره‌ایشان بسیار زیاد بود. ‌ایشان با آدم‌های خاصی نشست و برخاست می‌کردند. زمان دکتر تابش زیرساخت‌ها و شبکه‌ها خیلی متحول شد. آن همه تجربه کاری و نگاه‌شان به آموزش باعث پیشرفت روزافزون‌ایشان شد. دکتر بسیار بی‌ریا هستند.

وجه تمایز‌ایشان را با تمام اساتیدی که با آن‌ها کار کرده‌اید و همکار بوده‌اید به صورت خلاصه بفرمایید.

آدم‌هایی که ما با آن‌ها سروکار داشتیم چه در دانشگاه چه خارج از دانشگاه بسیار به ما لطف داشتند؛ اما دکتر تابش نوعی مهربانی و عشق ویژه‌ای داشتند. به نظر من آن اهمیت دادن بیش از حدِ‌ایشان ارزشمند است. دکتر جامعیت علمی داشتند و محدود به یک حوزه خاص نبودند.

اگر پیغامی هست که بخواهید به دکتر تابش برسانید بفرمایید.

دل‌مان تنگ شده است. من می‌دانم که‌ایشان معذوریت‌های مختلفی برای آمدن دارند شاید هم حق دارند. ولی همین. دل‌مان تنگ شده.

نکته خاصی هست که خودتان بخواهید به ما بگویید؟

بله. یک چیزی هست که فکر می‌کنم باید بگویم. یک شب مرکز بودیم. خیلی تعداد آدم‌ها زیاد بود. حرف به این کشید که دکتر گفت پنج نفر از این‌ها ستاره‌های بی‌بدیلی هستند. یکی از آن‌ها مریم میرزاخانی بود. به‌هرحال بینشی بود که‌ایشان داشتند و درست هم بود.

فهرست سایر مطالب یادنامه دکتر تابش
آرش برهمند: تابش ابدی یک ذهن پاک 
دکتر تابش: حالا نوبت جوان‌ها است

 
بخش اول: آغاز راه 
حسین معصومی همدانی: آدم‌ها را خوب می‌شناسد 
علی‌اصغر اسکندربیاتی: دکتر تابش خودباور است 
بیژن ظهوری زنگنه: خیلی به جوان‌ها اعتماد می‌کرد 
علی اصغرزاده پارسا: خصیصه تابش، مردم‌داری است

 
بخش دوم: در دانشگاه صنعتی شریف 
سعید سهراب‌پور: حیف که دکتر تابش در ایران نیست 
سیاوش شهشهانی: ایشان بسیار اهل عمل است 
ناصرعلی سعادت: دغدغه‌اش بیکاری فارغ‌التحصیل هاست 
محمد قدسی: چهره برجسته‌ای در المپیاد داشتند 


بخش سوم: المپیادی‌ها 
احمد مرشدیان: دلمان تنگ شده است 
امید نقشینه: یکی از وجوه تمایزشان صبر بود 
امین خسروشاهی: محیط رشد افراد را آماده می‌کرد 
روزبه پورنادر: ایشان حقیقتاًً جای پدر ما بودند 
سعید ایران فرد: دلسوزترین استادی که شناخته‌ام 
علی زواشکیانی: مدام در حال فکر و ایده جدید هستند 
علیرضا زارعی: درخواست دانشجویان بی‌پاسخ نمی‌ماند 
محمد مهدیان: مدیون ایشان هستیم 
رضا محمدی قایق‌چی: به ما اعتماد می کرد 
زهرا عمرانی: ساکن قاره هفتم
https://pvst.ir/ivx

0 نظر

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

برای بوکمارک این نوشته
Back To Top
جستجو