skip to Main Content
محتوای اختصاصی کاربران ویژهورود به سایت

فراموشی رمز عبور

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ عضو شوید

ثبت نام سایت

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ وارد شوید

فراموشی رمز عبور

وارد شوید یا عضو شوید

جشنواره نوروزی آنر

حسین معصومی همدانی: آدم‌ها را خوب می‌شناسد یادنامه دکتر تابش

۱۶ شهریور ۱۴۰۳

زمان مطالعه : ۸ دقیقه

تاریخ به‌روزرسانی: ۲۴ شهریور ۱۴۰۳

حسین معصومی همدانی مدرس ادبیات فارسی، تاریخ ریاضیات، تاریخ علم و فلسفه علم و عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی است. معصومی همدانی ابتدا در رشته مهندسی به تحصیل پرداخت و سپس به رشت ههای علوم انسانی گرایش یافت و در سال ۱۳۸۵ در رشته تاریخ علم از دانشگاه پاریس فارغ‌التحصیل شد.

خودتان را معرفی بفرمایید و بگویید از چه سالی با دکتر تابش آشنا شدید.

من حسین معصومی همدانی هستم. بنده سال دقیق آن را به خاطر ندارم. چون من سال ۱۳۴۶ وارد دانشگاه صنعتی شریف شدم و آقای تابش تا آنجایی که می‌دانم دو سه سال بعد از ما به دانشگاه آمد. رشته‌هایمان نیز یکی نبود. من برق می‌خواندم و‌ایشان ریاضی می‌خواند؛ و تقریباً در طول این ۵۲، ۵۳ سال دوستی ما ادامه داشته است اگرچه معمولاً با دوره‌های فراق طولانی توأم بوده است؛ زیرا من آدم تنبلی در نامه نوشتن و تلفن زدن هستم. ‌ایشان هم که در ایران نیستند اما همیشه به یادشان هستم. اینکه چطور با وجود اختلاف رشته من با‌ایشان دوست شدم مقداری به فعالیت‌های فوق برنامه در دانشگاه بازمی‌گردد. به‌هرحال با هم یک سلام علیکی داشتیم و احوال هم را می‌پرسیدیم. من سال ۵۱ از دانشگاه فارغ‌التحصیل شدم و آقای تابش هنوز در دانشگاه بودند. من مدتی در همدان زندگی می‌کردم. یک روز از دانشگاه صنعتی من را احضار کردند. رفتم و گفتند ما می‌خواهیم به چند نفر بورس دهیم که به خارج از کشور بروند و دروس علوم انسانی بخوانند. به خصوص که آن‌وقت‌ها قرار بود دانشگاه صنعتی به اصفهان منتقل شود. می‌خواستند در آن دانشگاه بخش علوم انسانی تأسیس کنند. گفتم چرا یاد من افتادید؟ دوستی که من را خواسته بود گفت، یک روز من با آقای تابش و آقای دکتر ضرغامی که معاون دانشگاه و مسئول طرح اصفهان بود در حیاط دانشگاه قدم میزدیم و صحبت از این مسأله اعزام دانشجو برای تحصیل در رشته علوم انسانی بود. آقای تابش از شما اسم برد و گفت دانشجو بوده است قبلاً و برای این کار خوب است. نمی‌دانم شاید از طریق گفت‌وگو‌هایی که در بوفه و رستوران می‌کردیم‌ایشان در من چنین خصوصیتی تشخیص داده بود. به‌هرحال این یک اتفاق ساده جنبه‌ای از شخصیت دکتر تابش را که شاید برجسته‌ترین وجوه شخصیت‌ایشان است نشان می‌دهد که خیلی آدم‌شناس است. نمی‌گویم در مورد من درست عمل کرده بود اما‌ایشان آدمی است که خیلی زود متوجه می‌شود آدم به چه کاری می‌خورد و می‌تواند از آن استفاده کند.

بعد از سال ۵۸ به دانشگاه صنعتی رفتم و دوباره با دکتر تابش همکار شدیم. آن بورس آمریکا را به دلایلی نرفتم؛ اما با دکتر تابش همکار شدیم و این بار بیشتر می‌دیدم‌ایشان را؛ زیرا‌ایشان استاد ریاضی بودند و من هم در بخش ریاضی دوستانی داشتم و گاهی آنجا درس می‌دادم. همچنین مدت نسبتاً طولانی‌ای‌ایشان مسئول بخش کامپیوتر دانشگاه بودند و گاهی به اتاق‌شان می‌رفتم و می‌نشستیم و چای می‌خوردیم و حال و احوال می‌کردیم. یک چیزی که من به شوخی راجع به دکتر تابش می‌گویم این است که من هیچ‌وقت ندیدم دکتر تابش کار بکند به این معنی که مثل یک نفر استاد عادی در اتاقش نوشته باشد مزاحم نشوید و ساعت فلان بیایید. هر وقت به سراغ‌ایشان می‌رفتیم می‌دیدیم با یک نفر دارد صحبت می‌کند معمولاً اما حرف‌شان حرف‌های خودمانی نبود بلکه داشت راجع به کاری حرف میزد و پروژه‌ای به ذهنش رسیده بود. این‌گونه بود که عده زیادی از جوان‌های بااستعداد رشته کامپیوتر به خصوص و رشته ریاضی دور دکتر تابش جمع بودند و‌ایشان می‌توانست با خلقیاتی که داشت پروژه‌هایی را تعریف کند و کار‌های این‌ها را مدیریت بکند. مدیریتی که قاعدتاً با کمترین دخالت توأم بود؛ یعنی هنر‌ایشان در این بود که آدم‌ها را خوب می‌شناخت و می‌توانست تشخیص دهد که آدم‌ها به چه دردی می‌خورند؛ و چون در جریان اتفاقاتی که به خصوص در حوزه کامپیوتر می‌افتاد بود میدانست که چه کار‌هایی می‌شود کرد و از این نظر دانشجو‌ها را شناسایی می‌کرد. شما هرگز دکتر تابش را در حال دویدن یا تند راه رفتن نمی‌دیدید. آدمی است که یواش راه می‌رود و یواش صحبت می‌کند. برای آدمی که به کارش وارد است این‌گونه به نظر می‌آید که کار نمی‌کند در حالی که همیشه مشغول است و مشغولیتش هم عمدتاً فکر‌هایی است که دارد و اینکه چگونه این فکر‌ها را متحقق کند. الآن نمی‌دانم چه کار می‌کند و چگونه با دوستانش در ایران ارتباط دارد؛ اما یقین دارم چنین ارتباطی هنوز برقرار است و هنوز در جریان کار عده‌ای هست و همراهی‌شان می‌کند و مشورت می‌دهد. خلاصه نقش خیلی بی‌همانندی دارد. چون خیلی‌ها هستند که سر کلاس ‌می‌روند و درس‌شان را می‌دهند و کاری با کسی ندارند و خیلی‌ها هم هستند که علاقه به مدیریت دارند برای اینکه پیشرفت شغلی کنند. آقای تابش هیچ‌کدام از این دوتا نبود. البته طبق تکلیفی که داشت به عنوان استاد ریاضی باید به سر کلاس می‌رفت و درسش را می‌داد؛ اما از شغل‌های مدیریتی‌اش استفاده می‌کرد برای پیشبرد چیز‌هایی که بعداً در سطح کشور بازتاب داشت؛ یعنی مدیریت‌ایشان در بخش تکنولوژی ارتباطی دانشگاه صنعتی الگو شد برای خیلی جا‌های دیگر. خیلی نوآوری‌هایی را‌ایشان در این حوزه وارد کرد که بعداً در جا‌های دیگر از آن بخش درس گرفتند و آموختند.

رابطه کاری شما تا چه زمانی ادامه پیدا کرد؟ چه مدت است از‌ایشان بی‌خبرید؟

من شرمنده‌ام که بگویم اما خیلی سال است. یکی دو بار‌ایشان توسط دوستانی مثل آقای پارسا پیغام فرستاد که کجا هستم و چرا خبری از‌ایشان نمی‌گیرم؛ اما من باز به دلیل تنبلی‌ای که در نامه نوشتن و تلفن زدن دارم هنوز با‌ایشان ارتباط نگرفته‌ام؛ اما‌امیدوارم هر کجا که هستند سالم باشند.

اگر بخواهید از دستاورد‌هایی که استاد تابش داشتند و وجوه تمایز‌ ایشان و اینکه چه تأثیری روی دیگران داشتند بگویید، چه می‌گویید.

فکر می‌کنم تا حدودی خصوصیات دکتر تابش به نسلی که‌ایشان به آن تعلق داشت بازمی‌گردد. نسل دکتر تابش آدم‌هایی بودند که برخلاف امروزی‌ها که همه به فکر این هستند گلیم خود را از آب بیرون بکشند، به فکر جامعه بودند؛ حالا ممکن بود در آن فکر‌هایی که برای جامعه می‌کردند اشتباه بکنند یا راه درست را بروند. خیلی از این‌ها وارد کار سیاسی شدند و به انواع سرنوشت‌ها دچار شدند. دکتر تابش تا جایی که می‌دانم سیاسی نبود هیچ‌وقت ولی آرمان خدمت در وجودشان بود و بنابراین در هر جایی که بود سعی می‌کرد کاری کند که مفید باشد برای اجتماع و جامعه علمی و تکنولوژیک. زیاد هم در پی اینکه از این بابت چه به خودش خواهد رسید نبود. متانتی که داشت طمأنینه‌ای که داشت در وجود و رفتار‌های شخصی‌ایشان جلوه می‌کرد. نه تند راه می‌رفت و نه خیلی تند صحبت می‌کرد. جاذبه‌ای داشت که رازش را نمی‌دانم اما اصولاً علاقه به اینکه با جوان‌ها کار بکند و دنبال این نباشد که فقط مقاله علمی تولید کند در وجودش بود و جوان‌ها را خوب می‌توانست راه بیندازد و در کار‌هایی که از آن‌ها برمی‌آمد درگیر کند. بنده در فرهنگستان سرپرست گروهی شدم با عنوان زبان و رایانه. اولین کاری که کردم این بود که نزد دکتر تابش رفتم و گفتم چه‌کار کنم؟ فوراً چند نفر را به من معرفی کرد که بعضی‌ها قدیمی‌تر و بعضی‌ها جوان‌تر بودند. کمیته‌ای تشکیل دادیم و آن کار به جایی نرسید؛ اما همیشه در جیب‌شان آدم داشت و همیشه برای آدم‌ها کار داشت. کار‌هایی که خیلی اشخاص بااشتیاق را درگیر می‌کرد.

اگر نکته خاصی دارید که بخواهید بگویید بفرمایید.

چیز خاصی نیست که بگویم. فقط‌امیدوارم‌ایشان هرجا که هست سلامت و سرحال باشد. می‌دانم هرجا که هستند مشغول کارند. گاه‌گاهی اخباری می‌شنوم در فضای مجازی که باز هم به همین جنس کار‌هایی که اینجا انجام می‌داد مشغول است؛ اما چون اهل این فضا نیستم خیلی از کم و کیف آن اطلاع ندارم. ‌امیدوارم همیشه موفق باشد.

می‌خواهید پیامی به‌ایشان برسانید؟

آقای دکتر تابش، بعد از این ۵۳، ۵۴ سال که البته دلالت بر پیری هیچ‌کدام از ما نمی‌کند، واقعاً خیلی دلم برای شما تنگ می‌شود. اینکه پیام نمی‌دهم و نامه نمی‌نویسم و‌ایمیل نمی‌زنم جز تنبلی هیچ علتی ندارد. همیشه دلم با شماست و‌امیدوارم همان‌جور که همیشه بودید موفق باشید. خیلی شما را دوست دارم و‌امیدوارم به زودی همدیگر را ببینیم. بالاخره دنیا گرد است و آدم‌ها به هم می‌رسند.

فهرست سایر مطالب یادنامه دکتر تابش
آرش برهمند: تابش ابدی یک ذهن پاک 
دکتر تابش: حالا نوبت جوان‌ها است

 
بخش اول: آغاز راه 
حسین معصومی همدانی: آدم‌ها را خوب می‌شناسد 
علی‌اصغر اسکندربیاتی: دکتر تابش خودباور است 
بیژن ظهوری زنگنه: خیلی به جوان‌ها اعتماد می‌کرد 
علی اصغرزاده پارسا: خصیصه تابش، مردم‌داری است

 
بخش دوم: در دانشگاه صنعتی شریف 
سعید سهراب‌پور: حیف که دکتر تابش در ایران نیست 
سیاوش شهشهانی: ایشان بسیار اهل عمل است 
ناصرعلی سعادت: دغدغه‌اش بیکاری فارغ‌التحصیل هاست 
محمد قدسی: چهره برجسته‌ای در المپیاد داشتند 


بخش سوم: المپیادی‌ها 
احمد مرشدیان: دلمان تنگ شده است 
امید نقشینه: یکی از وجوه تمایزشان صبر بود 
امین خسروشاهی: محیط رشد افراد را آماده می‌کرد 
روزبه پورنادر: ایشان حقیقتاًً جای پدر ما بودند 
سعید ایران فرد: دلسوزترین استادی که شناخته‌ام 
علی زواشکیانی: مدام در حال فکر و ایده جدید هستند 
علیرضا زارعی: درخواست دانشجویان بی‌پاسخ نمی‌ماند 
محمد مهدیان: مدیون ایشان هستیم 
رضا محمدی قایق‌چی: به ما اعتماد می کرد 
زهرا عمرانی: ساکن قاره هفتم
https://pvst.ir/ivn

0 نظر

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

برای بوکمارک این نوشته
Back To Top
جستجو