امین خسروشاهی: محیط رشد افراد را آماده میکرد
امین خسروشاهی، دانشآموخته دانشگاه شریف است که سالها در شرکت شاتل فعالیت داشت و اکنون…
۱۶ شهریور ۱۴۰۳
۱۶ شهریور ۱۴۰۳
زمان مطالعه : ۴۱ دقیقه
تاریخ بهروزرسانی: ۲۴ شهریور ۱۴۰۳
یحیی تابش، استاد دانشگاه صنعتی شریف، نامی آشنا برای دانشجویان رشتههای ریاضی و کامپیوتر این دانشگاه و حتی دیگر دانشجویان است. تا پیش از آنکه او بازنشسته شود، نسلهای متعددی از حضور استاد تابش در دانشگاه استفاده کردند. از دانشآموزان المپیادی در دورههای مختلف گرفته تا حتی برخی مدیران و موسسان استارپها تاثیرگذار ایران نیز مرهون زحمات او هستند. ماهنامه پیوست با انتشار یادنامه یحیی تابش در سه بخش با نامهای آغاز راه، در دانشگاه شریف و المیپادی ها مجموعهایی از گزارشها و گفتوگوها و یادداشتهای خواندنی از دوستان، همراهان و دانشجویان او پیش روی شما قرار داده است برای اطلاع و به پاس تمامی زحمات استادانه و حرفهایی او یادنامه یحیی تابش را می توانید در ادامه بخوانید:
دکتر تابش، همان اندازه که از گفتوگو با دانشجویان استقبال میکند، از مصاحبه مصبوعاتی میگریزد. به خصوص اگر قرار باشد درباره خودش حرف بزند. داستان گفتوگوی ما با دکتر تابش بسیار طولانی است و اولین قرارها به پاییز ۱۴۰۱ برمیگردد. روزهایی سخت که با اتفاقاتی ناگوار برای دانشگاه و بهخصوص دانشگاه شریف همراه بودند و باعث شدند استاد قدیمی این دانشگاه، گفتوگو درباره خود و پیشینهاش را تا مدتها کنسل کند.
لازم است در همین ابتدای کار تاکید کنیم گفتوگو با دکتر تابش در حالی انجام شد که او از تهیه این ویژهنامه، بیاطلاع بود زیرا دانشجویان و دوستانش مطمئن بودند اگر او از تصمیم آنها برای چنین کاری مطلع شود، حتماً همراهی نخواهد شد. گفتوگو با یحیی تابش به دلیل حضور او در کشور آمریکا به صورت آنلاین انجام شد و پس از آن، متن نهایی به تایید ایشان رسید.
فهرست مطالب یادنامه دکتر تابش آرش برهمند: تابش ابدی یک ذهن پاک دکتر تابش: حالا نوبت جوانها است بخش اول: آغاز راه حسین معصومی همدانی: آدمها را خوب میشناسد علیاصغر اسکندربیاتی: دکتر تابش خودباور است بیژن ظهوری زنگنه: خیلی به جوانها اعتماد میکرد علی اصغرزاده پارسا: خصیصه تابش، مردمداری است بخش دوم: در دانشگاه صنعتی شریف سعید سهرابپور: حیف که دکتر تابش در ایران نیست سیاوش شهشهانی: ایشان بسیار اهل عمل است ناصرعلی سعادت: دغدغهاش بیکاری فارغالتحصیل هاست محمد قدسی: چهره برجستهای در المپیاد داشتند بخش سوم: المپیادیها احمد مرشدیان: دلمان تنگ شده است امید نقشینه: یکی از وجوه تمایزشان صبر بود امین خسروشاهی: محیط رشد افراد را آماده میکرد روزبه پورنادر: ایشان حقیقتاًً جای پدر ما بودند سعید ایران فرد: دلسوزترین استادی که شناختهام علی زواشکیانی: مدام در حال فکر و ایده جدید هستند علیرضا زارعی: درخواست دانشجویان بیپاسخ نمیماند محمد مهدیان: مدیون ایشان هستیم رضا محمدی قایقچی: به ما اعتماد می کرد زهرا عمرانی: ساکن قاره هفتم
هنگامی که شما در ایران بودید چیزی که ما از شما میدانستیم و میشناختیم این بود که همیشه آن بخش از جامعه رسانهای و اکوسیستمی که به خلاقیت و نوآوری علاقه داشتند و به طور کلی جامعه استارتآپی، شما را دنبال میکردند، یعنی در واقع بخشی از اکوسیستم نوآوری و خلاقیت مربوط به فعالیتهای شما در اکوسیستم بود. اما از یک زمانی به بعد گسست زیادی در این زمینه ایجاد شد. شما مدتی هم بیشتر به ایران رفتوآمد میکردید، اما حدوداً از هشت سال قبل، از زمانی که در دانشگاه استنفورد مشغول شدید، گویا رابطه سیستماتیک اکوسیستم با یحیی تابش شریف قطع شد. قاعدتاً جز بحث شخصی مسائل دیگری هم بوده که طبق آن با روحیه و برنامهریزی جدیدی کار خود را آنجا شروع کردهاید. از برنامههای علیتان برای ما بگویید
برای اینکه گفتوگویمان شکل بگیرد با نگاهی به گذشته، از زمان تاسیس دانشگاه صنعتی شریف شروع کنیم. در دهه ۱۳۴۰، توسعه صنعتیِ کشور در کانون توجه قرار گرفت که در مرکز آن ذوب آهن اصفهان قرار داشت. توسعه صنعتی، توسعه سرمایه انسانی و تربیت مهندسان کارآمد را ضروری ساخته بود لذا دانشگاه صنعتی شریف با یک «فرمان» در سال ۱۳۴۴ برای تربیت نیروی علمی و مهندسی توانمند تاسیس شد و هرچند در نظر گرفته شده بود که دانشگاه در اصفهان تاسیس شود، تا احتمالاً در جوار ذوبآهن همکاریهای ویژهای بین دانشگاه و صنعت شکل بگیرد، ولی قرار شد به طور موقت در تهران شروع به کار کند تا پس از فراهم شدن امکانات لازم به اصفهان منتقل شود. به همت دکتر مجتهدی، اولین رئیس دانشگاه، از مهرماه ۱۳۴۵ پذیرش دانشجو آغاز شد و دانشگاه شروع به کار کرد. دکتر مجتهدی برای راهاندازی و شروع دانشگاه نقش ویژهای ایفا کرد ولی بنا بر ضرورت نوسازی و تحول نظام آموزشی و تغییر نظام سنتی حاکم بر دانشگاه، مدیریت دانشگاه دستخوش تغییر و تحول شد و مسئولیت دانشگاه در سال ۱۳۴۷ بر عهده دکتر محمدرضا امین گذاشته شد. در واقع دکتر امین معمار ساختار نوین دانشگاه شریف محسوب میشود و همچنان شریف مدیون ساختاردهی دکتر امین و استادان اولیه دانشگاه است که با او همکاری میکردند. من هم در واقع در همان سال ۱۳۴۷ یعنی در دوره سوم وارد دانشگاه شدم. به گذشته که نگاه میکنم این نکته جالب توجه است که اهمیت دانشگاه صنعتی شریف تنها در برنامههای علمی و آموزشی روزآمد خلاصه نمیشد بلکه محیطی برای توسعه ذهنیت و تواناییهای خلاقانه و توسعه فرهنگی بود. من هم تربیتشده همان دورههای اولیه شریف بودم که علاوه بر توسعه علمی، نیمه پنهان شریف محیطی بود که ذهنیت و تفکر علمی و فرهنگی ما را توسعه داد؛ این موضوع مهمی است که همچنان با قوت بیشتری ادامه دارد. ما در چنین محیطی رشد کردیم و در واقع تربیتشدگان دورههای اول دانشگاه بودیم که بعدها شدیم مسئولان دوره بعدی، و اینجور بود که بعدها من هم در مسئولیتهایی که بر عهده گرفتم، از ذهنیتی که پیدا کرده بودم در کارها و فعالیتهایی که درگیرشان شدم بهره گرفتم.
در دوره دوم که عضو هیات علمی بودید و مسئولیتهایی بر عهده داشتید کارها چطور جلو رفت؟
از اوایل دهه ۱۳۶۰ من عضو هیات علمی دانشکده علوم ریاضی در شریف بودم و دیگر گوی و میدان در اختیار ما بود و آنچه در توان داشتیم برای توسعه دانشکده به کار میگرفتیم، هم در برنامههای رسمی آموزشی و هم در همان نیمه پنهان تا محیط علمی توسعه پیدا کند. کماکان روند آموزش و یادگیری ادامه داشت و هر کاری که برای آموزش لازم میدیدیم انجام میدادیم. در اوایل دهه ۱۳۷۰ عهدهدار مسئولیت دانشکده شدم و فعالیتها بیشتر شد. در آن دوره با آموزش و پرورش هم مرتبط شدم و با المپیاد ریاضی و بعدها با المپیاد کامپیوتر همکاری میکردم. در دورههای آموزشی المپیادها بچهها با دانشکده و رشتههای ریاضی و کامپیوتر آشنا میشدند و بعضی از آنها برای ادامه تحصیل جذب دانشکده میشدند، البته در دانشکده هم سعی میکردیم نهتنها برای بچههای المپیادی بلکه برای همه دانشجویان محیطی پویا و انعطافپذیر مهیا کنیم تا بچهها متناسب با علاقه و استعداد خود رشد کنند و شکوفا شوند. برای جذب دانشآموزان علاقهمند به دانشکده فقط به همکاری با المپیادها بسنده نکردیم و سعی میکردیم از راههای مختلف، دانشآموزان علاقهمند را با دانشکده و علوم ریاضی آشنا کنیم و به رشد فکری آنها یاری رسانیم. در این راستا ایراد سخنرانی در مدرسهها و برگزاری دورههای تابستانی یکهفتهای در دانشکده برای تعدادی از دانشآموزان علاقهمند از جمله فعالیتهایی بسیار اثربخش بود که سالها در قالب مدرسههای تابستانی و زمستانی برای دانشآموزان تداوم پیدا کرد. البته باید ذکر کنم مجموعه این فعالیتها، کارهایی تیمی و گروهی بود که با همکاری استادان و دانشجویان دانشکده صورت میگرفت.
کمکم ارتباط با آموزش و پرورش بیشتر میشد و در تغییر نظام آموزشی به دعوت آموزش و پرورش، مسئول برنامهریزی دوره پیشدانشگاهی شدم. به برنامهریزی درسی علاقه داشتم و با آنچه در دنیا میگذشت نیز آشنایی خوبی پیدا کرده بودم. ساختار کلی برنامه دوره پیشدانشگاهی و برنامه رشتهها و درسهای مختلف را با کمک همکارانی در آموزش و پرورش و بعضی از استادان سروسامان دادیم ولی با توجه به علاقه خودم به درسهای ریاضی روی این درسها در دوره پیشدانشگاهی تمرکز ویژهای داشتم، ایجاد درسهایی مثل ریاضیات گسسته یا هندسه تحلیلی و جبر خطی و همکاری در تالیف کتابهای مربوطه از آن جمله است؛ ولی نکته این بود که تصمیمهایی میگرفتیم که تا حدودی خارج از چارچوبها و عادتها بود و خوشبختانه تصمیمات درستی بود که اثرش ماندگار شد. کتابهای جدیدی که نوشتیم بر این اساس بود که آموزش روان باشد و یادگیری به صورت انکشافی اتفاق بیفتد.
اتفاق دیگری که در این دوره شایان ذکر است همکاری در طراحی و تاسیس خانه ریاضیات است؛ به درخواست شهرداری تهران درگیر طرح ایجاد ساختاری برای توسعه توانمندی دانشآموزان در علوم ریاضی در فرهنگسراهای تهران شدم که در این رابطه ایده خانه ریاضیات شکل گرفت. در واقع برای ایجاد ساختار جدید این نکته را اصل قرار دادیم که محیطی برای یادگیری بر اساس تجربه و انکشاف ایجاد کنیم تا به توسعه تفکر ریاضی و توانایی حل مساله به صورت انکشافی در بین دانشآموزان یاری رساند. طرح اولیه خانه ریاضیات در دانشکده با همکاری عدهای از استادان و دانشجویان تدوین شد ولی بعد از مدتی فرصتی فراهم شد تا اولین خانه ریاضیات در اصفهان با پشتیبانی شهرداری اصفهان و به همت عدهای از استادان دانشگاه صنعتی اصفهان و دبیران ریاضی اصفهان شکل بگیرد، پس از آن به همت این دوستان در بسیاری از شهرها خانه ریاضیات تاسیس شد که همچنان به عنوان یک کانون توسعه تفکر ریاضی مشغول فعالیت هستند.
در اواسط دهه ۱۳۷۰ کمکم دوره مسئولیتم در دانشکده علوم ریاضی به پایان رسید و یکجورهایی میشود گفت ماموریت کامل شد! مدت کوتاهی در آرامش گذشت تا مسئولیت مرکز محاسبات دانشگاه را پذیرفتم و راهی مرکز محاسبات شدم و دوره جدیدی از فعالیتها شروع شد.
قبل از اینکه دوره دانشکده را پشت سر بگذارم و به مرکز محاسبات بپردازم نمیتوانم ذکری از دلِ داغدارم نداشته باشم؛ در شامگاه ۲۶ اسفند ۱۳۷۶ اتوبوس حامل دانشجویانی از دانشکده ریاضی که برای شرکت در کنفرانس و مسابقه دانشجویی انجمن ریاضی ایران به اهواز رفته بودند در حوالی اندیمشک به دره سقوط کرد و هفت تن از بچهها ما را ترک کردند: آرمان بهرامیان، علیرضا سایهبان، فرید کابلی، علی حیدری، رضا صادقی، مرتضی رضایی، و مجتبی مهرآبادی. یادشان گرامی.
به نکاتی در زمینه آموزش در ایران اشاره کردید، گویا در تجربه شخصیتان نیز بهتدریج اهمیت آموزش پررنگترمیشود و بر تعاملات شما تاثیر کلیدی میگذارد؟
دقیقاً، من همیشه به آموزش علاقه داشتم و یکجورهایی معلمی در وجودم بود، در آن دوره هم یک کارهایی روی زمین بود که باید بلندش میکردیم و بدینصورت بود که کمکم خیلی درگیر فعالیتهایی در زمینه برنامهریزی آموزشی شدم. البته از دوستان و همکاران صاحبنظر هم کمک میگرفتم و خوشبختانه فعالیتهای موفقیتآمیزی داشتیم.
از مرکز محاسبات بگویید؟
شروع کار در مرکز محاسبات نیز تقریباً همزمان با آغاز عصر همهگیری اینترنت بود. قبلش عصر کامپیوترهای شخصی بود که همه امور را متحول کرده بود و مدتی بود موج بعدی اینترنت راه افتاده و باید توسعه پیدا میکرد. شریف هم برای خودش میخواست در زمینه شبکه و اینترنت برند باشد و میتوان گفت استفاده از اینترنت در فعالیتهای آموزشی و پژوهشی به عنوان یک راهبرد اساسی در نظر گرفته شد. اولین قدم توسعه شبکه دانشگاه بود، شبکه گسترده فیبر نوری را خودمان توسعه دادیم و سِرور فارم دانشگاه سروسامان گرفت. برای تامین پهنای باند مدتی از اینترنت ماهوارهای استفاده میکردیم و بعدتر از صداوسیما و آیپیام اینترنت میگرفتیم تا بالاخره از طریق فیبر نوری از مخابرات گرفتیم. مرتب دسترسی را توسعه میدادیم و همه دانشگاه و خوابگاهها زیر پوشش قرار گرفتند. مرکز محاسبات از اوایل تاسیس دانشگاه یک مرکز خدماتی بود که به کمک کامپیوترهای Main Frame خدمات کامپیوتری و محاسباتی به استادان و دانشجویان ارائه میداد. در آن زمان من دانشجو بودم و به خاطر دارم اولین کامپیوتر دانشگاه یک کامپیوتر IBM 1130 بود که ظرفیت محاسباتی بسیار محدودی داشت، بعد از آن به همت مسئولان وقت دانشگاه با یک کامپیوتر CDC جایگزین شد که ظرفیت محاسباتی بسیار بالایی داشت و در پروژههای جالبی هم از آن استفاده میشد؛ مثلاً اولین تصحیح کامپیوتری پاسخنامههای کنکور قبل از تاسیس سازمان سنجش در دانشگاه به کمک همین کامپیوتر صورت گرفت ولی خب کمکم کامپیوترهای شخصی جایگزین شده بود و ما در واقع CDC را جمع کردیم و مرکز محاسبات تبدیل شد به مرکز خدمات شبکه و اینترنت!
بعد از اینکه شبکه دانشگاه سروسامان گرفت فکر کردیم حالا ما یک شبکه گسترده ایجاد کردهایم و خوب است یک اپلیکیشن روی آن اجرا کنیم. اولین سیستمی که در دانشگاه مورد نیاز است سیستم آموزش یا همان ثبتنام، نمرات و کارنامه است و فکر کردیم چنین اپلیکیشنی را توسعه دهیم. از عدهای از دانشجوها کمک گرفتیم و کار را شروع کردیم، ابتدای توسعه اینجور اپلیکیشنها روی شبکه بود، کمکم یکسری چیزها را فهمیدیم و جلو رفتیم. فهمیدیم باید وببیس باشد و اولش با برنامهنویسی ویژوال شروع کردیم ولی بعد با جاوا سیستم خوبی نوشته شد که در زمان خودش نوآوری به حساب میآمد و خدماتی که برای ثبتنام و غیره ارائه میکرد توجه دانشجویان و استادان را جلب کرد. بعد هم از دانشگاههای دیگر برای این سیستم مشتری پیدا شد و چند دانشگاه آن را خریداری کردند و کمکم فهمیدیم برای توسعه، پشتیبانی و نگهداری این اپلیکیشن ساختار مناسبی لازم است که بچههای دستاندرکار یک شرکت تاسیس کردند و کارها بهخوبی جلو رفت. در واقع بدون اینکه بدانیم استارتآپ خوبی شکل گرفته بود!
اتفاق دیگر آن دوره این بود که اوایل اینترنت بود و خط فارسی در اینترنت سروسامانی نداشت. یکی از دوستان علاقهمند مقداری منابع مالی در اختیار ما گذاشت و گفت اشعار فارسی را بگذاریم در اینترنت. ما هم که هر چیز بهمان میگفتند، میگفتیم باشد و انجام میدادیم. از بچههای المپیاد روزبه پورنادر را که با دکتر قدسی روی پروژه فارسی تِک کارکرده بود دعوت کردم تا در این کار کمک کند، بعد از مدتی متوجه شدیم کدپیجهای فارسی تنوع زیادی دارد و هیچکدام برای استفاده در اینترنت مناسب نیست و فهمیدیم سازمانی به نام یونیکد در سطح بینالمللی تشکیل شده که هدفش استانداردسازی کلیه خطوط رایج است. به حمایت شورای عالی انفورماتیک مسئولیت استاندارد خط فارسی تحت یونیکد را عهدهدار شدیم و کار را جلو بردیم و استاندارد جدیدی برای خط فارسی در کامپیوتر و شبکه تدوین شد که به تصویب موسسه استاندارد رسید و در یونیکد هم مورد پذیرش قرار گرفت و استفاده از آن متداول شد. البته شایان ذکر است قبل از این هم به همت بعضی از پیشکسوتان استانداردی برای خط فارسی در کامپیوتر تدوین شده بود که استاندارد جدید با توجه به نیازهای یونیکد روی همان استانداردهای قبلی شکل گرفت. پس از استاندارد خط فارسی روی استاندارد صفحهکلید فارسی هم کار کردیم و باز هم استاندارد قبلی را مبنا قرار دادیم و استاندارد جدید را هماهنگ با یونیکد تدوین کردیم. در این کارها روزبه پورنادر نقش اصلی را عهدهدار بود و عدهای دیگر از بچهها هم به او کمک میکردند. این گروه پس از اتمام این پروژهها به کارهای فارسیسازی علاقهمند شدند و شرکتی به نام فارسی وب شریف تاسیس کردند و کارهای متعددی را در زمینه فارسیسازی جلو بردند، از جمله یک توزیع لینوکس تحت عنوان «شریف لینوکس» به بازار عرضه کردند که از لحاظ فنی و پشتیبانی خط فارسی، تقویم جلالی و غیره فوقالعاده بود ولی هنوز با مسائلی مثل بررسی و شناسایی بازار آشنایی نداشتیم و بیشتر هیجان انجام یک کار فنی خوب انگیزه لازم را برای انجام کار فراهم میکرد و هرچند پروژه شریف لینوکس توفیق تجاری پیدا نکرد ولی در فعالیتهای توسعه سیستمهای متنباز که مورد توجه و پشتیبانی بود، استفاده شد و فارسی وب شریف پروژههای خوبی برای پروژههای متنباز انجام داد. پس از این، کمکم موبایلهای هوشمند متداول شد و با اندروید آشنا شدیم.
من به بچهها پیشنهاد کردم بیایید اَپ اندروید بنویسید ولی هنوز اندروید هم فارسی نشده بود حتی از خط عربی هم پشتیبانی نمیکرد بنابراین تیم فارسی وب علاقهمند شد ابتدا روی فارسیسازی اندروید کار کند و با کوشش فراوان یک نسخه از اندروید با نام «فارسی تل» به بازار دادند و به بعضی از واردکنندگان گوشی پیشنهاد کردند به عنوان سیستمعامل از اندروید فارسی تل استفاده کنند و فارسی وب هم پشتیبانی و تولید آپهای اندرویدی فارسی را ادامه خواهد داد؛ درخواست داشتند به ازای هر گوشی مبلغی (که از چند هزار تومان تجاوز نمیکرد) به آنها پرداخت شود ولی نتوانستند موفق شوند و در واقع واردکنندگان گوشی به اهمیت موضوع واقف نشدند و ار این کار استقبال نکردند، خلاصه هنوز الفبای شناخت بازار و مشتری را نمیدانستیم و این پروژه هم با شکست تجاری مواجه شد! البته من توانستم از شورای عالی اطلاعرسانی که آن موقع مصدر امور توسعه فناوری اطلاعات بود برای فارسی وب گارانتی بگیرم و آنها هم در مقابل، همه کدهای فارسیسازی اندروید را روی سورسفورج بارگذاری کردند و در اختیار عموم گذاشتند که از آن استقبال شد و در هسته اندروید قرار گرفت. در این ایام موبایل هوشمند و اپهای موبایل خیلی در کانون توجه قرار داشتند ولی اپاستورهای بینالمللی به روی ما بسته بود. در این زمان آقای حسام آرمندهی که از بچههای خودمان بود و در مرکز محاسبات نیز همکاریهایی کرده بود و برای ادامه تحصیل فکر میکنم به سوئد رفته بود، از راه رسید و ایده راهاندازی یک اندروید استور داخلی را مطرح کرد تا اپهای تولید داخل را به بازار عرضه کند، بقیه دوستان با توجه به شکست تجاری پروژههای شریف لینوکس و فارسی تل، به این پیشنهاد رغبتی نشان نمیدادند ولی حسام پایش ایستاد و کار را جلو برد تا به تاسیس کافهبازار انجامید که پایان خوشی بر فعالیتهای این گروه در مرکز محاسبات بود!
خلاصه در کنار فعالیتهای اصلی در مرکز محاسبات اینکه به بچهها کمک کنیم تا ایدههای خود را به صورت پروژه به محصول تبدیل کنند تا حدودی مومنتوم گرفت و کموبیش توجه به مدل تجاری و شناسایی بازار هم بخشی از فعالیتها شد. در واقع بدون اینکه با استارتآپ و انکوباتور و غیره آشنایی داشته باشیم به طور طبیعی چنین فعالیتهایی شکل گرفته بود. در اینجا از بعضی از گروههایی که شرکتهای موفقی تشکیل دادند فهرستوار ذکری به میان میآورم که خالی از لطف نخواهد بود: شرکت تفاهم برای تولید نرمافزار سیمولیشن مخازن نفت که به همت سینا مهاجری و دوستانش شکل گرفت و بسیار موفق شد و نرمافزاری که تولید کردند شاید بهترین نرمافزار علمی و مهندسی باشد که در داخل کشور تولید شده است. تفاهم توانست بازار خوبی در داخل و بین شرکتهای نفتی پیدا کند، پس از آن شعبهای در کشور عمان تاسیس کردند که به موفقیتهای زیادی در سطح بینالمللی رسیدند. نکاتل شرکت دیگری بود که برای اولین بار به صورت بیتوبی (B2B) فروش شارژ موبایل در سطح کشور را در روزگاری که فروش شارژ فقط با کارت اسکرچ صورت میگرفت، عرضه کرد و بسیار موفق شد. شاپ دات آیآر هم یکی دیگر از شرکتها بود که در مرکز محاسبات شروع شد و جزو اولین نمونههای موفق از یک فروشگاه الکترونیک و تجارت الکترونیکی بود. شاپ دات آیآر بیشتر روی فروش موبایل تمرکز کرده بود و در دورهای که تعرفه واردات موبایل افزایش زیادی پیدا کرد و در نتیجه بازار قاچاق غالب شد، شاپ بازارش را از دست داد و خیلی نتوانست رشد کند.
البته چندین شرکت دیگر هم در گوشه و کنار مرکز محاسبات تاسیس شد و در دورهای که هنوز استارتآپ به معنای امروزی متداول نشده بود تجربههای ارزشمندی شکل گرفت که بعدها به خیلیها انگیزه کار و نوآوری داد. حالا به هر صورت از اینها که بگذریم یک تجربه مهم دیگر درخور ذکر است و آن ایجاد یک پلتفرم برای دانشآموزان دبیرستانی بود، الفتی که با آموزش و پرورش داشتیم خیلی طبیعی ما را به این سمت کشاند تا پلتفرمی برای فعالیتهای دانشآموزی و معلمها راه بیندازیم. بدین ترتیب مجموعه ارزشمندی گردآوری و روی اینترنت ارائه شد که با برگزاری کارگاههای آموزشی و فعالیتهای پروژهمحور همراه شد و خیلی مورد استقبال معلمان و دانشآموزان قرار گرفت. در ادامه این فعالیت یکی از همکاران این پروژه یک شرکت برای ارائه خدمات به مدارس راه انداخت اعم از سیستم ثبتنام و کارنامه و پلتفرمی برای فعالیتهای پروژهمحور، این شرکت تحت برند رایا مدرسه بسیار موفق شد و به چند هزار مدرسه خدمات عرضه میکند.
من دیگر به بازنشستگی رسیده بودم، عمری در دانشکده و مرکز محاسبات سپری شده بود و باید فرصت را غنیمت میشمردم تا به کارهای دیگری هم بپردازم. در این ایام فعالیتهای آموزشی که در آموزش ریاضیات و کامپیوتر انجام داده بودم توجه مجامع بینالمللی را جلب کرد و یکی از دریافتکنندگان جایزه اردوش در سال ۲۰۱۰ شدم. این جایزه به کسانی که فعالیتهای موثری در زمینه آموزش ریاضی و کامپیوتر داشتند اعطا میشد، پس از دریافت جایزه که در دوازدهمین کنگره آموزش ریاضی در سئول برگزار شد، یکی از استادان دانشگاه استنفورد از من دعوت کرد مدتی به عنوان استاد مدعو به استنفورد بروم تا در زمینه آموزش ریاضی و کامپیوتر کارهای مشترکی انجام دهیم، این شد که راهی استنفورد شدم.
از استنفورد و فعالیتهای آنجا بگویید.
من در استنفورد به اسکول تعلیم و تربیت رفتم و با یک گروه پژوهشی در زمینه آموزش ریاضی همکاری را شروع کردم، چند استاد و ۱۰، ۱۲ دانشجوی دکتری در این گروه همکاری داشتند ولی فرد اصلی خانم جو بولر بود. خانم بولر در دوازدهمین کنگره آموزش ریاضی که در سئول برگزار شد یکی از سخنرانان اصلی بود و چکیده سخنرانیاش این بود که در آموزش باید دانشآموزان را از قالبها بیرون بیاوریم تا در آزادی، رشد فکری اُرگانیکی پیدا کنند. در واقع فلسفه آموزشی او همان چیزی بود که من دنبالش بودم و این شد که این همکاری شکل گرفت و من هم مرتب در جلسات این گروه پژوهشی شرکت میکردم و ارائههایی در زمینه روشهای تجربی در حل مساله داشتم که مورد توجه قرار میگرفت. یک ورکشاپ تجربی هم در زمینه حل مساله و تفکر الگوریتمی برای دانشآموزان دبیرستانی برگزار کردم که خیلی برایشان جالب بود و بدینترتیب به من پیشنهاد شد کتابی در زمینه روشهای الگوریتمی و تجربی در زمینه حل مساله تدوین کنم. من هم دوتا از بچههای المپیادی قبلی را که در زمینه حل مساله تجربیات خوبی داشتند و با هم کارهایی انجام داده بودیم به همکاری دعوت کردم. با این دو نفر یعنی احسان آزرمسا و نگین موسوی که دانشجوی دکتری اقتصاد در دانشگاه شیکاگو بودند، کار را شروع کردیم و مجموعه خوبی گرد آوردیم. سپس از شایا زرکش که آن زمان دانشآموز دبیرستانی برجستهای بود هم کمک گرفتیم که از لحاظ زبان مناسب برای دانشآموزان متن کتاب را ویراستاری کند و غنا بخشد. روش تجربی که در کتاب مطرح کردیم بهنوعی بر روش جُرج پولیا در حل مساله مبتنی بود. پولیا استاد فقید دانشگاه استنفورد در سال ۱۹۴۶ کتابی در زمینه روشهای حل مساله نوشته است که یک متن کلاسیک در این زمینه محسوب میشود، این کتاب به فارسی هم ترجمه و تحت عنوان «چگونه مساله حل کنیم» منتشر شده است. به طور خلاصه پولیا چهار مرحله برای حل مساله پیشنهاد میکند: فهمیدن مساله، طرح یک نقشه، پیاده کردن نقشه، و نگاه به عقب و ارزیابی. ما این روش را در یک مجموعه از مسالهها به طور تجربی پیاده کردیم و آن را «چگونه به طور تجربی مساله حل کنیم» نامیدیم که در مجموعه کتابهای آمازون منتشر شد. این فعالیت به کارهای بعدی انجامید که به آنها خواهم پرداخت.
ارتباط با بچههای شریف هم حتماً برایتان جالب بود؟
بله، ارتباط با بچههای شریف که از قبل میشناختم به نگین و احسان محدود نبود، در استنفورد و در بِیاِریا در شمال کالیفرنیا عده زیادی از بچهها یا مشغول ادامه تحصیل در دوره دکتری بودند یا در کسوت استادی در دانشگاهها یا به عنوان مهندسان و ساینتیستهای درجهیک در شرکتهای تکنولوژیک مثل گوگل، فیسبوک و غیره فعالیت میکردند و دیدار آنها همیشه خوشحالکننده بود. مریم میرزاخانی استاد استنفورد بود و گاهگاهی با هم ناهار میخوردیم و همیشه دیدارش و تبادل افکار با او غنیمت بود و افسوس که جلوی چشمانمان پَرپَر شد. خیلی از بچههای دیگر هم بودند؛ مثلاً محمد مهدیان که از المپیادیهای خیلی کاردرست بود و در گوگل مشغول بود. دیدار با محمد هم گهگاهی روی میداد و نکاتی که از پیشرفت تکنولوژی میشنیدم برایم خیلی جالب بود. یک نکته دیگر هم که برایم جالب توجه بود این بود که پس از گذشت سالها به این بچهها میرسیدم که در شریف دانشجویان جوانی بودند و حالا دیگر برای خودشان شأن و جایگاه بالایی پیدا کرده بودند. ابتدا خیلی محتاطانه با آنها روبهرو میشدم ولی بدون استثنا همه آنها با مهر و محبت و احترام و صمیمیت ویژهای برخورد میکردند که برایم بسیار ارزشمند بود.
لطفاً از ادامه کارها در استنفورد بگویید.
اوایل خیلی احساس موقتی بودن داشتم ولی کمکم جا افتادم و فرصتهای یادگیری و یاددهی ارزشمندی سرِ راهم قرار میگرفت و توانستم به نوعی سیستماتیک با مفاهیم آموزش ریاضی آشنا شوم و روش تفکر الگوریتمی در حل مساله را در مدل مناسبی عرضه کنم. همیشه دنبال یادگیری بودم، یکی از افرادی که خیلی چیزها از او یاد گرفتم شیما صالحی بود، شیما یکی از بچههای کاردرست بود که در شریف برق خوانده بود و در اسکولِ اجوکیشن استنفورد دانشجوی دکتری بود، البته الان دکتریاش را تمام کرده و هیات علمی همان دانشکده اجوکیشن استنفورد است، دیدار با شیما همیشه مفید و الهامبخش بود، سرِ خط خیلی از نکات و مفاهیم را از شیما گرفتم و روی آنها کار کردم. از جمله با مفهوم تفکر محاسباتی آشنا شدم که در واقع بهنوعی همان تفکر الگوریتمی در حل مساله است. این امر که بهنوعی با دیجیتال پداگوژی پیوند خورده است را اولبار سیمور پَپِرت در کتاب کلاسیک و معروفش مطرح کرد ولی فکر میکنم در سال ۲۰۰۶ بود که خانم جانت وینگ در یادداشت کوتاهی تفکر طراحی را در کنار خواندن و نوشتن و حساب کردن به عنوان یک موضوع اساسی برای یادگیری همه دانشآموزان مطرح کرد و آشنایی با یک روش چهارمرحلهای برای حل مساله در این زمینه را پیشنهاد کرد. این چهار مرحله عبارتاند از: تجزیه مساله، تشخیص الگوها، مجردسازی، و طراحی الگوریتم برای حل مساله.
از طرف دیگر طی آشنایی بیشتر با افکار پَپِرت و ژان پیاژه ذهنیت خوبی درباره نظریه یادگیری ساختگرایی پیدا کردم که به یادگیری شناختی رسید و بعد برگشتم به تفکر محاسباتی و فکر کردم در بین چهار مرحله حل مساله به روش الگوریتمی در تفکر محاسباتی یک «زمین بازی» ایجاد کنیم و این ایده اساس آن شد که به فکر توسعه یک پلتفرم برای راهاندازی این زمین بازی بیفتم.
سیر خیلی جالبی داشتهاید؛ آموزشهای آنلاین هم آن دوره خیلی مطرح بود، به کارهایی که میکردید ربطی داشت؟
به نکته خوبی اشاره کردید، بله در آن زمان پلتفرمهای آموزش آنلاین هم موضوع داغی شده بود و همه جا صحبت از دموکراتیزه شدن آموزش و یادگیری بود. در آموزشهای دبیرستانی بیشتر روی پلتفرم خان آکادمی درسها ارائه میشد که البته خان آکادمی و بنیانگذار آن سلمانخان هم داستان جالب توجه خودش را دارد ولی به هر صورت پلتفرمهای آموزشِ آنلاین را یک مقدار بررسی کردم و دیدم در آن زمان هر یک از این پلتفرمها، مثلاً خان آکادمی، عمدتاً مجموعهای از ویدئوهایی است که بهنوعی در آنها درسی ارائه شده است و معلم یا استادی پای وایتبرد درسی داده و از آن ویدئو گرفته شده و روی پلتفرم در اختیار دیگران قرار میگیرد. البته این کار به هر صورت کار خوب و اثربخشی است و دسترسی به آموزشهای درجهیک و خوب را برای همه علاقهمندان فراهم میکند، ولی نکتهای که توجهم را جلب کرد این بود که این بستهها و ویدئوها بهنوعی فقط انتقالدهنده مفاهیم آموزشی در یک ارتباط یکطرفه هستند و یادگیرنده فقط دریافتکننده است حال آنکه شبکه اینترنت از ظرفیت تعامل برخوردار است و از این رو میتوانیم یک آموزش تعاملی راه بیندازیم!
بسیار عالی! بعد چه کردید؟
ایده پلیگراند یعنی همان زمین بازی را به صورت یک پلتفرم تعاملی برای حل مساله در نظر گرفتیم.
بچههای دوره قبل از دانشگاه- و با تمرکز روی کلاسهای ششم تا نهم- را مخاطب قرار دادیم. برای این منظور گرنتی گرفتیم و پروژه پایلوتی را شروع کردیم، یکی دوتا از دوستان علاقهمند هم به پروژه پیوستند و به کمک آنها، در مرحله پایلوت تعدادی مساله الگوریتمی در زمینههای مختلف مثل جستوجو و مرتبسازی را در نظر گرفتیم و البته به کمک عدهای برنامهنویس که به صورت برونسپاری کار میکردند نمونههای آزمایشی تولید شد؛ اما در بررسی و ارزیابی متوجه شدیم این تکمسالههای الگوریتمی هرچند جذاباند ولی محتوای ایستایی تولید میکنند که دوام زیادی نخواهد داشت لذا فکر کردیم از مجموعه تکمسالهها باید بیرون بیاییم و به یک پلتفرم تعاملی برای طرح و حل مساله فکر کنیم.
با یکی از دوستان که همکار پروژه بود به بررسی اولین درس برنامهنویسی در امآیتی پرداختیم و متوجه شدیم در این درس در هفتههای اول زبان برنامهنویسی لیسپ را آموزش میدهند. لیسپ یک زبان برنامهنویسی فانکشنال است و چون بیشتر بر تفکر منطقی استوار است و سینتکس به آن صورت ندارد، عمدتاً روی تفکر الگوریتمی و حل مساله متمرکز میشود و دیدیم این دقیقاً همان روشی است که برای پلتفرم ما خیلی مناسب است و استفاده از تفکر فانکشنال در حل مساله را به عنوان روش کار انتخاب کردیم. پس از جلو و عقب رفتنهای زیاد به همت یکی از دوستان که طراح و معمار بود کمکم پلتفرم شکل گرفت و باید از مرحله پایلوت به توسعه بعدی فکر میکردیم. در این ایام دوستان دیگری به پروژه پیوستند و با جذب سرمایه یک استارتآپ راه انداختیم، اسم استارتآپ را هم گذاشتیم پولیآپ ؛ در واقع از اسم جرج پولیا الهام گرفتیم که انگار زیر روح او در استنفورد این ایدهها شکل گرفته بود! فرد اصلی و مدیرعامل امیر زرکش بود که از دورهای که دانشجوی دانشکده فنی بود میشناختمش که به فیزیک خیلی علاقه داشت و پس از ادامه تحصیل دوره دکتری در یوسیاِلاِ تجربیات استارتآپی متعددی در طراحی چیپ داشت. او به این پروژه علاقهمند شد و به پلیآپ پیوست و کارها را جلو میبرد. کمکم پلتفرم شکل گرفت که یک زمین بازس درست و حسابی بود. در فضای مجازی بازیکنها با یکسری اجزای اولیه میتوانستند استوریسازی کنند و فضای مورد علاقهشان را بسازند و با نوعی برنامهنویسی فانکشنال روی پلتفرم با زبان ریاضی و به وسیله مجموعهای از اپراتورها و بدون هیچ سینتکسی مسالههای مورد نظر را در قالب داستان مطرح و به طور الگوریتمی حل کنند. به هر صورت تجربه جدیدی شکل گرفته بود و با جلو و عقب رفتن در مسیر کار پلیآپ جلو میرفت. در همین ایام هم به عنوان یکی از سخنرانان اصلی به سیزدهمین کنگره آموزش ریاضی که در هامبورگ برگزار میشد دعوت شدم و دیگر معلوم بود درباره چه چیزی سخنرانی خواهم کرد: دیجیتال پداگوژی در تفکر محاسباتی! سخنرانی با استقبال مواجه شد، مقاله مربوطه هم در پروسیدینگز کنفرانس که داوری متخصصان از سمت انتشارات اشپرینگر منتشر میشد درج شد که در مواردی هم به آن استناد میشود.
اما به پلیآپ برگردیم که دیگر یک استارتآپ فعال بود با حدود ۲۰ نیروی فنی و هیات مدیره و سرمایهگذاران و غیره، و البته مدیرعامل و هدایتکننده پروژه هم دکتر امیر زرکش بود. بعد از مدتی مجموعه شرکت تصمیم گرفت جهتِ فعالیتها را عوض کند و حتی برند را هم تغییر دهد! یعنی تصمیم گرفتند برای جذابیت بیشتر بازار، عنصر گیم را در پلتفرم زیادتر کنند و الگوریتمسازی به روش فانکشنال را کاملاً حذف کنند! خلاصه دوره جدیدی شروع شد و من هم طبعاً باید کاملاً در حاشیه قرار میگرفتم. به هر صورت ظاهراً داستان استارتآپها در اینجا از این فراز و نشیبها زیاد دارد ولی من هنوز هم به پلیگراند و فضای فانکشنال خیلی علاقه دارم و در شرایط فعلی با توسعه هوش مصنوعی و هوش مصنوعی مولد ایدههایی را در این زمینه دنبال میکنم، تا چه پیش آید و البته در ادامه شاید فرصت شد در این زمینه هم توضیح بیشتری بدهم.
بله، حتماً از توضیحات بیشتر شما استفاده خواهیم کرد ولی فراز و نشیب استارتآپها هم خودش داستانی دارد. در زمینه شناساندن فضای دره سیلیکون نیز کارهایی انجام دادید، دراینباره هم توضیح میدهید؟
البته خوشحال میشوم، بله در استنفورد جوّ نوآوری و استارتآپ زدن خیلی داغ است و توجه من به این موضوع هم خیلی جلب شد. بالاخره کمپانی اچپی به عنوان اولین استارتآپ و آغازکننده دره سیلیکون از استنفورد شروع شده است که همه داستانش را میدانیم؛ ویلیام هیولیت و دیوید پاکارد دو دانشجوی مهندسی برق در استنفورد بودند که برای پروژه کارشناسی ارشد خود یک نوسانسنج صوتی ساختتند (نمونهای از آن در راهرو ورودی دانشکده برق استنفورد به نمایش گذاشته شده است) و استادشان فردریک ترمن به آنها پیشنهاد کرد یک شرکت راه بیندازند و این نوسانسنج را تولید کنند و بفروشند. آنها در گاراژ خانه پدری پاکارد در پالو آلتو در نزدیکی استنفورد مستقر شدند و کار را شروع کردند و به موفقیت رسیدند و شرکت اچپی هنوز هم یکی از شرکتهای فعال در حوالی استنفورد است و بعدها شرکتهایی مثل گوگل، یاهو، سیسکو و بسیاری از شرکتهای پیشتاز و موفق دیگر از استنفورد برخاستهاند. پس از آشنایی با این فضا و فضای سیلیکونولی این ایده شکل گرفت که داستان دره سیلیکون را یکجوری در جامعه خودمان هم منعکس کنیم. موضوع را با دو تن از دوستان که در استنفورد بودند در میان گذاشتم، یکی محمد مروتی که از بچههای برق شریف بود و در اقتصاد انرژی دکتری گرفته بود و در استنفورد در دوره پسادکتری مشغول کارهای تحقیقاتی بود؛ یکی هم محمد اکبرپور باز هم از بچههای برق شریف که در آن زمان دانشجوی دکتری اقتصاد در استنفورد بود. البته شایان ذکر است هر دو الان استادانی والامقاماند، مروتی در موسسه مطالعات عالیه تهران وابسته به دانشگاه خاتم منشاء اثر اقدامات بسیار ارزنده در ایجاد و توسعه یک موسسه آموزش عالی بسیار معتبر شده است، اکبرپور هم پس از دریافت دکتری اکنون در استنفورد هیات علمی عالیمقامی است که در حال پیشرفت است. به هر صورت با محمدها برنامهای ریختیم و کار را شروع کردیم. قسمت اول معرفی سیلیکونولی بود از آغاز تا امروز، و به بررسی سیر تکوین و چگونگی پیدایش و رشد آن پرداختیم. در واقع متوجه شدیم دره سیلیکون پس از جنگ جهانی دوم در یک فرصت یکتا محل تلاقی دانش، فناوری، کسبوکار و تجارت، و حتی هنر و فرهنگ شده است که از دل آنها نوآوریهای متعددی سر برآورده و موجهای تکنولوژی فرصت نوآوریها را تشدید کرده است، موجهایی مثل موج کامپیوترهای شخصی یا موج اینترنت و موبایل (و حالا هم موج هوش مصنوعی که تازه برخاسته است)، و گذشته از آنها بهنوعی مرکز رقابت و جذب فکرهای نووآورانه از اقصی نقاط دنیا و پر و بال دادن به آنها در یک محیط تکثرگرا بوده است. کار دیگری که انجام دادیم گفتوگو با ۱۰ تن از ایرانیان موفق و پیشتاز در سیلیکونولی بود، پیشگامانی که در توسعه فناوری و ایجاد کسبوکار و استارتآپهای موفق که بعضی از آنها به بورس نزدک وارد شد، سهم گرانقدری داشتند. این افراد هر یک داستان موفقیت آموزنده خود را بازگو کردند که بسیار جذاب بود، حتی بعضیها که از شکستهای خود هم گفتند بسیار آموزنده بود. شکست در سیلیکونولی یک جور فرصت یادگیری است و همیشه فرصتهای جدید وجود دارد. معرفی اکوسیستم سیلیکونولی شامل مراکز رشد و شتابدهندهها و بعضی شرکتهای پیشگام در فناوری، بخشهای دیگر کار بودند. مجموعه جمعآوریشده بعداً در قالب یک کتاب در انتشارات دانشگاه صنعتی شریف منتشر و با استقبال مواجه شد. نسخه پیدیاف آن هم هنوز
مورد توجه است.
در مورد گاراژ اچپی صحبت کردید؛ اصطلاحی هم متداول شده تحت عنوان استارتآپ گاراژ، لطفاً در این باره نیز توضیح بدهید.
بله نکته درخور توجهی است. شرکت اچپی از یک گاراژ کوچک شروع شد و به شرکتی بسیار موفق و بزرگ تبدیل شد و منظور از استارتآپ گاراژ این است که با ایده خوب، تیم خوب و تلاش و پشتکار و تمرکز با امکانات کم در حد یک گاراژ کوچک میتوانیم به موفقیتهای بزرگی برسیم و نیازی به دفتر و دستک و ریخت و پاش نیست. درسی هم در استنفورد ارائه میشود به نام استارتآپ گاراژ که در واقع آموزش کارآفرینی است برای دانشجویان استنفورد، این درس خیلی عملی و کاربردی به صورت پروژهمحور با دقت و وسواس ارائه میشود و دانشجویان خیلی مشتاق برای گرفتن این درس هستند و همهساله استارتآپهای متعددی از این کلاس بیرون میآید. در این درس تاحدودی تفکر طراحی به بچهها یاد میدهند و مقداری هم متدولوژی استارتآپ ناب که دانشجویان باید یاد بگیرند ایده و مساله مد نظر خود را با رفت و برگشت با مشتریان و بازار به تعالی برسانند؛ به عبارت دیگر میگویند نوآوری وقتی خوب است که در جهت بازار باشد و مشتری داشته باشد و برای این هدف باید مرتب محصول را مختصر و مفید طراحی کرد و با کسب نظر از مشتریان به طور رفت و برگشتی آن را کامل کرد، البته مهم این است که همه این یادگیریها با کار روی پروژهها و کار تیمی قوام پیدا میکند.
به تفکر طراحی اشاره کردید، در این باره هم بیشتر توضیح میدهید؟
بله البته، تفکر طراحی هم از موضوعات جالبی است که این روزها به عنوان یک متدولوژی برای نوآوری در مرکز توجه قرار دارد. اولین بار در سالهای ۱۹۷۰ هربرت سایمون دانشمند علوم کامپیوترِ خیلی کاردرست آن را مطرح کرد. سایمون به خاطر کارهای ارزشمندی که انجام داده هم برنده نوبل اقتصاد است و هم دریافتکننده جایزه تورینگ که معادل نوبل در علوم کامپیوتر محسوب میشود. او در کتابی که آن سالها در زمینه هوش مصنوعی نوشته بود اشارهای هم به تفکر طراحی به عنوان یک فرایند هفتمرحلهای برای نوآوری و کار خلاقانه دارد، پس از این دیوید کلی که یکی از فارغالتحصیلان دانشگاه استنفورد بود برای طراحی سرویس بهداشتی در داخل هواپیماهای بوئینگ از روش پیشنهادی سایمون استفاده کرد، نتیجه کارش خیلی رضایتبخش بود و خیلی جلب توجه کرد. کِلی مصمم شد این روش را که قدری سادهتر کرده بود در پروژههای دیگر نیز به کار گیرد، پس از کسب تجربههای عملی موفق شد در دانشگاه استنفورد اسکول طراحی را تاسیس کند و فرایند پنجمرحلهای تفکر طراحی را به دانشجویانی که مشتاق کارهای نوآورانه بودند آموزش دهد و این کار مورد استقبال وسیع دانشجویان قرار گرفت. فرایند تفکر طراحی برای پیدا کردن یک مساله یا یک نیاز و تلاش برای پیدا کردن راهحل خلاقانه برای آن است، البته باید توجه کرد کار طراحی یک کار تیمی و گروهی است، پنج مرحلهای که در فرایند تفکر طراحی قرار دارد عبارتاند از: همدلی، مقصود این است که با گفتوگو با مشتریان و مصرفکنندگان نیاز و مشکل آنها را شناسایی کنیم؛ در مرحله دوم باید مساله را به طور جامع و مانع تعریف کنیم؛ مرحله سوم ایدهپردازی است که تیم طراحی باید در جلسات توفان فکری با خارج از چارچوب فکر کردن، به راهحلهای خلاقانه برسد؛ پس از این برای ایده مورد نظر باید نمونهسازی صورت گیرد، در نمونهسازی روش نمونهسازی سریع مورد نظر است و باید یک مدل مفهومی از راهحل مورد نظر ساخته شود؛ و بالاخره در مرحله پنجم به آزمون پرداخته میشود یعنی نمونه ساختهشده را در اختیار مشتریان و مصرفکنندگان میگذارند تا ببینند نیازشان برطرف میشود یا نه، تا در صورت لزوم با تقویت محصول رضایت مشتری را جلب کنند. این شرح مختصری از فرایند پنجمرحلهای است و البته با کار عملی کردن است که تسلط بر آن فراهم میشود و میتوانیم برای کارهای نوآورانه از این روش استفاده کنیم. بسیاری مواقع محصولی که از این طریق حاصل میشود ممکن است ظرفیت راهاندازی یک استارتآپ را داشته باشد و مثالهای خیلی جالبی در این زمینه وجود دارد.
اما من چگونه با این موضوع تفکر طراحی به طور سیستماتیک آشنا شدم؟ یک زمانی متوجه شدم اسکول طراحی در استنفورد میخواهد آزمایشگاهی برای توسعه تفکر طراحی بین معلمان و دانشآموزان راه بیندازد، با آنها وارد همکاری شدم و خیلی چیزها یاد گرفتم و با تدوین پروژههای جدید به آنها هم کمکهایی کردم، ولی از آن مهمتر به فکر ترویج تفکر طراحی بین دانشآموزان خودمان هم افتادم. برای این منظور یک کتاب کاملاً ابتکاری به فارسی تالیف کردم که در انتشارات فاطمی در تهران منتشر شد. پس از آن چند دوره آموزش معلمان به صورت آنلاین برگزار کردم که مورد استقبال قرار گرفت و در بعضی از مدارس به صورت فعالیتهای فوق برنامه ارائه میشود.
با تشکر، شما را خسته کردیم ولی نمیتوانیم گفتوگو را تمام کنیم و به موضوع تکنولوژیهای روز نپردازیم، ممنون میشوم در این باره هم مقداری توضیح دهید.
مهمترین موضوعی که به عنوان تکنولوژی روز مطرح است همین موضوع هوش مصنوعی و هوش مصنوعی مولد است که نقطه عطف جدیدی است و همه فعالیتهای علمی، تکنولوژیک، هنری و فرهنگی، صنعتی، مالی و اقتصادی و غیره را در هم خواهد نوردید و دگرگون خواهد کرد. همیشه موجهای تکنولوژی به همین ترتیب عمل کردهاند؛ مثلاً حدود ۵۰ سال پیش موج کامپیوترهای شخصی همه فعالیتها را متحول کرد یا حدود ۲۵ سال قبل موج اینترنت این کار را انجام داد ولی الان با موجی جدید و کوبندهتر به نام هوش مصنوعی مواجه هستیم که همه چیز را متحول خواهد کرد.
آغاز ایده هوش مصنوعی به مقالهای برمیگردد که در سال ۱۹۵۰ از سوی آلن تورینگ منتشر شد . تورینگ در این مقاله ایده آزمون تورینگ را مطرح کرد به این ترتیب که، وقتی ماشین هوشمند است که در کار کردن با آن نتوانیم تشخیص دهیم انسان به ما پاسخ میدهد یا ماشین! ادامه کار به اواخر دهه ۱۹۵۰ و اوایل دهه ۱۹۶۰ برمیگردد که جان مککارتی در استنفورد آزمایشگاه هوش مصنوعی را تاسیس کرد، او با همکاری ماروین مینسکی با راهاندازی یک گردهمایی اولین قدمها را برای توسعه هوش مصنوعی برداشتند ولی در ادامه توسعه هوش مصنوعی خیلی کند جلو رفت و یکی دو دهه به زمستان هوش مصنوعی موسوم شد چون هیچ توجه و سرمایهگذاری مناسبی چه به صورت گرنتهای پژوهشی و چه از طرف سرمایهگذاران برای توسعه و تولید کاربردهای هوش مصنوعی صورت نمیگرفت و علت هم این بود که برای پردازش الگوریتمهای هوش مصنوعی به پردازش حجم زیادی داده نیاز است و به خاطر محدودیت ظرفیت محاسباتی در آن دوره امکان توسعه کاربردهای معناداری میسر نبود.
به خاطر میآورم در دومین کنفرانس ریاضی کشور که در سال ۱۳۵۰ در دانشگاه شریف برگزار شد، جان مککارتی که استاد دانشگاه استنفورد بود به عنوان یکی از استادان و سخنرانان به کنفرانس دعوت شده بود. او در سخنرانیاش فیلمی از بازوی یک ربات پخش کرد که تعدادی مکعب رنگی را تشخیص میداد و آنها را روی هم میچید که بسیار جذاب بود. در آن زمان من دانشجوی دوره کارشناسی بودم که حضور فعالی در کنفرانس داشتم و بهشدت تحت تاثیر جان مککارتی قرار گرفتیم و کارهای او را دنبال میکردیم؛ از جمله توجه به زبان لیسپ ، که آن را هم او ابداع کرده بود، از همان موقع شروع شد که بعدها هم در پولیآپ الگوی کار ماشد.
به هر روی، با توسعه ظرفیت محاسبه و ابداع جیپییو در واقع محدودیت محاسبه از میان رفت و این است که از حدود سال ۲۰۱۰ به دوره بازتولد هوش مصنوعی میرسیم که الگوریتمهای یادگیری ماشین و بعداً یادگیری عمیق توانستند کاربردهای معناپذیری از هوش مصنوعی را مطرح کنند، دیگر غول از شیشه درآمده بود و مرتب اخباری از کاربردهای جدیدی میرسید که شگفتانگیز بودند؛ نظیر ساختن یک آنتیبیوتیک جدید، یا از بین برنده نوعی پلاستیک، تشخیص زودهنگام سرطان و بسیاری کاربردهای دیگر در رباتیک یا خودروهای خودران و غیره که همه اینها فقط با هوش مصنوعی ابداع شده بود بهطوریکه ممکن نبود بهسادگی به طریق دیگری قابل دستیابی یا پیادهسازی باشند.
توجه به هوش مصنوعی خیلی شتاب گرفته بود و تلاش و کوششهای زیادی در زمینه کاربردهای هوش مصنوعی و مبانی نظری آن در بخشهای دانشگاهی و صنعتی در جریان بود تا اینکه در ۲۰۱۷ یک مقاله تحولآفرین منتشر شد. در این مقاله ایده ترانسفورمرها برای پیشبینی کلمه بعدی در یک متن مطرح شده بود که بسیار مورد توجه قرار گرفت و الگوریتمهای هوش مصنوعی مولد مبتنی بر مدلهای زبانی بزرگ ابداع شد و بر اساس آن در سال ۲۰۲۲ شرکت اوپن ای آی محصول چت جیپیتی را به بازار فرستاد؛ این محصول طبق میلیاردها میلیارد داده از پیش جمعآوریشده و با الگوریتمهایی شگفتانگیز، در هر متن میتوانست با دقت زیادی واژه بعدی را مشخص کند و لذا کاربردهای وسیع و بیپایانی رقم زده شد که نقطه عطفی را پشت سر گذاشتهایم و عصر جدیدی از فناوری در زندگی بشر آغاز شده است. مهمترین ویژگیها یا کاربردهایی که میتوان تصور کرد شخصیسازیِ آموزش و درمان است. داروها شخصیسازی میشوند و توسعه رباتها و سیستمهای هوشمند برای پیشبینی، پیشگیری و کنترل پدیدههای مختلف در کانون توجه قرار میگیرند.
در زمینه آموزش هم که موضوع مورد علاقه من است هوش مصنوعی تاثیرات شگرفی خواهد گذاشت، شخصیسازی آموزش و کمک به کارهای خلاقانه مهمترین جنبههای آن است. باتهای آموزشگر میتوانند نهتنها مثل یک معلم خصوصی بلکه مبتنی بر روشهای یادگیری انکشافی، تحولی جدی در آموزش موضوعات علمی و هنری یا زبانآموزی رقم بزنند. تولید باتهایی که در کارهای نوآورانه یا خلاقانه یاریرسان باشند از چالشهایی است که درتلاشیم در طراحی، خلق و تجربه کردن، و در یادگیری پروژهمحور از این باتها به نحو احسن در کمک و همراهی با متعلمان برای توسعه نوآوری و خلاقیت استفاده کنیم.
در زمینه هوش مصنوعی یک موضوع مهم نیز توجه ویژهای است که باید در داخل کشور به توسعه و آموزش هوش مصنوعی و علم داده معطوف شود. الان هم کارهای خوبی به همت بعضی از استادان شروع شده و در حال پیشرفت است و حتماً توجه به نکات بیشتری در دستور کار قرار دارد ولی کارهایی نظیر تاسیس دانشکده هوش مصنوعی و علم داده مثلاً در شریف یا ارائه یک درس اجباریِ آشنایی با هوش مصنوعی و علم داده به صورت کاربردی و پروژهمحور برای همه دانشجویان ورودی رشتههای علوم و مهندسی و حتی رشتههای دیگر در نیمسال اول اقدامهای سنجیدهای خواهند بود. توجه به کاربردهایی در بهداشت و درمان، داروسازی، توسعه پایدار، انرژی و انرژیهای تجدیدپذیر و تشویق کارهای نوآورانه و راه افتادن استارتآپهای در این زمینهها نیز شایان توجه است.
بدون تردید هوش مصنوعی و هوش مصنوعی مولد غولهایی هستند که از شیشه درآمدهاند و همانطور که ذکر شد، تمام جنبههای زندگی را در هم خواهند نوردید و دگرگونیهای شگرفی رقم خواهند زد. یک مطلب مهم دیگر نیز مسئولیتپذیری و رعایت اصول اخلاقی در کاربردهای مختلف و رعایت حریم شخصی در کاربردهاست که بسیاری از اندیشمندان به آن توجه دارند.
متشکرم از توضیحات جامعی که ارائه کردید، شاید مطلب دیگری نباشد که بخواهم با شما در میان بگذارم ولی اجازه دهید یک موضوع دیگر را هم مطرح کنم؛ شما گفتید از دانشجویان سابق و فارغالتحصیلان برجسته عده زیادی در اطراف سیلیکونولی مشغول هستند، چگونه میتوان با آنها همبستگی و ارتباط برقرار کرد؟
بله این موضوع هم شایسته توجه ویژهای است، واقعیت این است که عده زیادی از بچههای کاردرست این اطراف مشغول هستند و باور کنید یکی از یکی شایستهتر و کاردرستتر. اینکه واقعاً چگونه به طور سازمانیافته بتوانیم با آنها همبستگی و ارتباط برقرار کنیم واقعاً جواب ساده و سرراستی ندارد ولی اگر به جوامع دیگر نگاه کنیم، مثلاً هندیهای مقیم در سیلیکونولی، میبینیم آنها نهادی برای همبستگی و همکاری راهاندازی کردهاند که خیلی موفق عمل میکند به طوری که پشتیبانی خوبی از فعالیتهای عمدتاً هندیالاصلها به عمل میآورد. چه برای کمک و راهنمایی در کارهای نوآورانه، چه تامین سرمایه و کمک برای به ثمر رسیدن آنها، این نهاد شعبههایی در داخل هندوستان برپا و خیلی موفق زمینه همکاریهای متقابل را فراهم کرده است. خلاصه زمینه مشابه برای ما هم فراهم است البته موانعی هم که میدانیم در این راه وجود دارد ولی شاید قدم اول ایجاد ارتباط و همبستگی بین بچهها در همینجا باشد و در این راه کوششهایی صورت گرفته است؛ مثلاً تاسیس انجمن دانشگاه صنعتی شریف یا انجمن دانشگاه تهران یا انجمن فارغالتحصیلان ایرانی استنفورد از این قبیل است، این گروهها فعالیتهایی برای همکاری و همبستگی انجام میدهند و تاکنون قدمهای خوبی برداشتهاند، ما هم به کمک عدهای از دوستان یک گردهمایی ماهانه راه انداختهایم که در هر جلسه چندتا از بچههای موفق روایتی از مسیری که طی کردهاند و موفقیتها و احیاناً شکستهایشان را میگویند که برای سایرین خیلی درسآموز است. این گردهمایی ماهانه خیلی هم با استقبال مواجه شده و هر مرتبه ۴۰۰، ۵۰۰ نفر در آن شرکت میکنند و از اصلِ برنامه مهمتر ارتباطی است که برای کار و همکاری در حاشیه شکل میگیرد. یک فکر دیگر هم داریم و آن اینکه یک ونچر فاند راه بیندازیم که سرمایهاش از سرمایههای خُرد بچههای خودمان جور شود؛ بسیاری از بچهها که در شرکتهای فناوری کار میکنند درآمدهای خوبی دارند و میتوانند مبلغی بابت سرمایهگذاری در یک صندوق اختصاص دهند و البته مدیریت صندوق را دوستانی عهدهدار شوند که در این زمینه تجربه کافی دارند و صندوق در مجموع در یک دوره هفت هشتساله بازده خوبی داشته باشد. هدف این صندوق میتواند فراسوی سرمایهگذاری و البته کسب سود باشد، میتواند از جمع شدن و همبسته شدن انتظار داشت همکاریهایی چه در قالب مشاوره چه یا کارهای نوآورانه و استارتآپی شکل بگیرد. حالا ببینیم چه پیش آید!
بسیار متشکرم از وقتی که گذاشتید و گفتوگوی خوبی که داشتیم اما یک نکته دیگر، فکر نمیکنید اینجا جایتان خالی است و کارهای بیشتری میتوانستید اینجا انجام دهید؟
بله نکتهای است که همیشه فکرم را مشغول میکند ولی یک نکته بسیار مهم دیگر را هم نباید از نظر دور داشت و آن اینکه در بسیاری از فعالیتها و عمدتاً در فعالیتهای دانشگاهی همه امور مثل یک دوِ امدادی است؛ یک روزی مشعل در دست ما بود و حالا نوبت جوانهایی است که با انرژی بیشتری مشعل را جلو میبرند، و البته امروزه بهنوعی همه کنار هم هستیم و تکنولوژی ارتباطی فاصلهها را از بین برده است. من همیشه احساس میکنم نزدیک تهران هستم حالا یک مقداری فاصله دارم! ولی اصل ماجرا این است که هفت دریا را درمینوردیم و عاقبت به همانجا که تعلق داریم بازمیگردیم، العاقبه للمتقین!