«میانگین اجرای برنامه توسعه طی ۶ دوره گذشته حدود ۳۰ درصد بوده است.» این نتیجه…
۱۰ آذر ۱۴۰۳
یادداشت تحلیلی مدیرمسوول ماهنامه پیوست
کرونا آمد. هیچ کس نمیداند کی و از کجا آمد. شاید روزی بفهمیم اما هیچ وقت نخواهیم فهمید چرا آمد. بیرحم بود و فقیر و غنی نمیشناخت. هر کس را که کوچک و حقیر خواندش، کینهتوزانه سخت مجازات کرد. تمام دنیا را کشور به کشور و قاره به قاره بیمار کرد و نشان داد مرزهای جغرافیایی طنزی بیش نیستند.
هم مساجد بسته شدند و هم کلیساها و هم معابد سایر ادیان. هم جشن میلاد نیمه شعبان ما و هم عید پاک آنها در سکوت خانهها برگزار شد. مردم جهان را به حصر خانگی فرستاد. عادات و رسوم هزارسالهمان را به سخره گرفت. دست دادن دیگر ابراز ارادت نبود و دیدار خانواده و دوستان که تا دیروز نشان محبت بود شد بیحرمتی به مردم و قانونشکنی. نخواستیم ناقل مرگ شویم، پس سفر نرفتیم و در خانه ماندیم، اما او رفت و تا سراسر نقشه جهان را سرخ نکرد از پا ننشست.
شهرها ساکت شدند. هم فوتبالیستهای ثروتمند خانهنشین شدند و هم کارگران روزمزد. قلب اقتصاد سرمایهداری را نشانه رفت. نیویورک از تپش افتاد. هم بورسبازان والاستریت و هم بازیگران برادوی را قرنطینه کرد. تئوریها و احکام اقتصاد سرمایهداری هم چون رقیب سوسیالیستشان رنگ باختند.
خانه دیگر تنها خوابگاه ساکنان نبود. هم شد محل زندگی و هم دفتر کارمان. آموختیم میتوانیم غیرحضوری با خانواده و دوستان معاشرت کنیم، فیلم ببینیم، کتاب بخوانیم، به مدرسه و دانشگاه برویم، خرید کنیم، موزهگردی کنیم و اسیر شبزندهداریهای مجازی در شبکههای اجتماعی شدیم.
برای ما که سال پرماجرایی را سپری کرده بودیم، کرونا تنها برگ دیگری بر کاتالوگی از حوادث سال 98 نبود. این یکی آمده بود که بماند. بکشد و نابود کند. تنها دلخوشیمان این بود که این بار دیگر در دنیا تنها نیستیم. ما که به بحران عادت داریم به وحشت و هجوم غربیها به فروشگاهها از ترس کمبودها خندیدیم.
حدود 60 میلیون سال پیش، اصابت شهابسنگی عظیم تقریباً 75 درصد از گونههای زنده روی زمین را نابود کرد؛ دایناسورها که قویترین و بزرگترین موجودات روی زمین بودند نابود شدند. گونههایی که ماندند ساکنان جدید این کره تنها شدند با شکلهای جدیدی از حیات، پیشرفتهتر، مقاومتر و سازشپذیرتر. شهابسنگ دایناسورها را نابود نکرد، ناتوانی آنها در تطابق با شرایط زیستی از چرخه حیات ناپدیدشان کرد. دیر یا زود کرونا هم میرود. داستان از فردایش شروع میشود.