توسعه فضای استارتآپی کشور و شرکتهای دانشبنیان طی نیمه اول دهه ۹۰ این انتظار را…
۹ آبان ۱۴۰۳
ما دیگر آن آدمهای قبل آبان نیستیم؛ جملهای که بارها همه ما در این ماههای اخیر بر ذهن و زبان راندهایم. شاید مهمترین عامل این تغییر، ترسی عمیق باشد که پس از آبان بر دل و جانمان نشست. هراسی که با قطع اینترنت آغاز شد، با ترور سردار قاسم سلیمانی ادامه یافت و با سقوط هواپیمای اوکراینی عمق یافت. آغازگر این بیمِ به جان نشسته، قطع دسترسی مردمان به فناوری بود؛ فناوریای که قرار است به کمک ما بیاید و زندگی راحتتری برایمان رقم بزند حالا بدل به ترسی عمیق شده که تاریخ مردمان این سرزمین را به قبل و بعد از آبان تقسیم میکند. همان دوربینهایی که قرار بود ترافیک شهری روانتری را برای شهر به ارمغان بیاورند، حالا تغییر کاربری داده و به شناسایی مردمان معترض در خیابان مشغول شدهاند.
در سالهای اخیر، ما پابهپای دنیا بر لبه تکنولوژی حرکت کردیم و پیش آمدیم. سختافزار و نرمافزار ما همپای جهان بود و هست. نسلهای جدید گوشیهای تلفن همراه در میان مردمان این شهر دست به دست میشوند، استارتآپهایی همپای نمونههای آن سوی آبی خود از گوشه و کنار این سرزمین جوانه میزنند. ایرانْ اوبر، آمازون و علیبابای خودش را میسازد. اما همه این ماندنها و ساختنها با حرکت یک دست متوقف میشود.
گوشیهای هوشمند تلفن همراه که ابزاری برای زندگی بهتر ما بودند در آن روزها تفاوتی با نوکیا ۱۱۰۰های قدیمی نداشتند. ما با فشار یک دکمه به حدود ۲۰ سال پیش برگشتیم. شاید بسیاری از ما بارها این جمله را تکرار کردهایم که کاش به گذشته برگردیم، اما بازگشت به شکلی که در روزهای پایانی آبان رخ داد انگار چیزی نبود که ما میخواستیم. در سالهای اخیر مردمان این خاک فناوری داشتند اما امنیت استفاده از فناوری را نداشتند و همین میشد که گذشتههای بدون فناوری روزگار امنتری بود و میل مردمان به بازگشت به آن روزها. اما حالا که با خاموش کردن دکلهای ارتباطی ما را به ۲۰ سال پیش پرتاب کرده بودند، ترسی عمیق برایمان به یادگار گذاشتند. ترسی که ناشی از اجباری آمیخته به تحمیق مردمان است.
ما دیگر مردمان قبل آبان نمیشویم، ما نوع متفاوتی از ترس را تجربه کردیم و به همین خاطر است که دیگر نمیتوان به عقب بازگشت. ما بیم از دست دادن را این بار به شکل جمعی تجربه کردیم. ما بر این خاک وحشتزده که در آن فناوری هم بستری برای آسایش مردمان نمیشود چنگ زدیم و خواستیم که بمانیم و بسازیم. ما از ابتدای سال ۹۷ که با سیل و ویرانی آغاز شد «امید» را فریاد زدیم و پیش آمدیم. ما از پسِ توفانهای اقتصادی و اجتماعی هشتماهه گذشتیم اما به آبان که رسیدیم، با بنبست اینترنت که مواجه شدیم، پتکی بر سرمان کوبیده شد انگار، پتکی که نه بر سر یک یا چند نفر که این بار بر سر یک ملت فرود آمد و همین شد که دیگر مردمان قبل آبان نمیشویم. این روزهای پایانی سال و در آستانه ورود به سالی نو، شوقی چنان نمانده که نویدبخش ایامی به کام باشد. توپها که به صدا درآیند، نورها که به آسمان بپاشند، سال بد، سال اشک به پایان میرسد و ما میمانیم و «امید» که تنها سرمایه مردمان این خاک ترسیده است. گویی همین باورمان به امید است که باعث میشود ما همچنان بمانیم و بخواهیم روزگار بهتری برای زیستن بسازیم.