در جایی از زبان یکی از مدیران باسابقه شبکه بانکی خواندم برای دیجیتالی شدن نیاز است که مغز تمام افراد بر اساس داده تصمیم بگیرد و محور تصمیمات شخصی نباشد. با این رویکرد این سوال مطرح میشود که آنچه امروز در صنعت بانکی میگذرد تا چه حد نمایانگر توان شبکه بانکی در حرکت به سمت دیجیتالی شدن است؟ هنوز مقولاتی چون احراز هویت، اعتبارسنجی و... در مسیر تحقق بانکداری الکترونیکی با وجود تمام اقدامات صورتگرفته اندر خم اجرا مانده است و غالباً هر کس به طریقی خود در این مسیر گام برداشته و یکپارچگی در این حوزه دیده نمیشود. به راستی چه میشود که با تمامی تغییراتی که در بیش از ربع قرن اخیر در شبکه بانکی رخ داده است تا این لحظه شاهد تحقق کامل بانکداری الکترونیکی و به تبع آن حرکت در مسیر بانکداری دیجیتالی نبودهایم؟ شاید بتوان بخشی از پاسخ را به سادگی در مرور چند خبر ساده یافت؛ خبر حسابهای بینام و نشان، حسابهایی که به نام افرادی باز میشود که هنوز سن قانونی گشایش حساب را ندارند، رشد روزافزون شعب، اجاره کارتها، گسترش روزافزون فیشینگ ناشی از ناآگاهی مردم و غیره در گذر از برخی تخلفات که منجر به سوءاستفاده از اموال عمومی میشود و خود مقولهای است بسیار پیچیده و مجزا، آنچه در این چند سطر مد نظر قرار گرفته ضرورت تدوین برنامه جامع دیجیتالی شدن و به تعبیری نقشه راه است که نقش تمام عوامل موثر در آن به وضوح مشخص شده باشد. در این مسیر قطعاً مقوله فرهنگ و فرهنگسازی نه به عنوان یک فرع که به مثابه بازیساز تمام ذینفعان و حتی پیشگام سایر بخشهای شکلدهنده این برنامه باید مورد توجه قرار گیرد. فرهنگی که مبتنی بر چهار معیار دانشمحور، سازمانی، خلق و تسهیم دانش باشد. آنچه مسلم است، فرهنگ سازمانی و اجتماعی به عنوان یک اصل پیشران در مسیر تحولات...