نشان: بهجای انتساب دستاوردهای بخش خصوصی به فیلترینگ دلایل واقعی محدودیتها را بگویید
نشان در بیانیهای نسبت به صحبتهای رسول جلیلی عضو شورای عالی فضای مجازی که رشد…
۳۰ آبان ۱۴۰۳
۵ فروردین ۱۴۰۲
زمان مطالعه : ۲۱ دقیقه
تاریخ بهروزرسانی: ۲۱ اسفند ۱۴۰۱
خودآگاهی(Self awareness) داستانی پیچیده و در عین حال سادهای دارد. این مفهوم، مهارتی است که میتواند کسب و کار شما را به شدت دچار تغییر و تحول کند. در این مطلب درباره مفهوم خودآگاهی، راه تشخیص، راههای تقویت و تأثیر آن در کسب و کار پرداختهایم.
خودآگاهی موضوعی است که توجه و اهمیت به آن موجب رشد و ترقی در زندگی شخصی و حرفهای همه افراد میشود. اطلاع و آگاهی از ابعاد گوناگون شخصیت و تواناییها منجر به بهبود نقاط قوت و تلاش برای کاستن از نقاط ضعف میشود. با اولویتبخشی به این عنوان، نظمدهی در امورات و اثربخشتر بودن فرد به فرد را در کسب و کارهای تکنفره و گروهی میتوان مشاهده کرد. افزایش آگاهی و انجام تمرینات مختلف روانشناسی از جمله مهمترین کارهایی است که در جهت بهبود خودآگاهی میتوان در پیش گرفت.
خودآگاهی یکی از مؤلفههای هوش هیجانی است. دانیل گولمن در کتاب خود با عنوان Emotional Intelligence: Why It Can Matter More Than IQ به این مفهوم مهم و اساسی اشاره کرده است. گلمن در این کتاب توضیح میدهد که دیگر مؤلفههای هوش هیجانی مانند خودتنظیمی، خودانگیزی، همدلی و مهارتهای اجتماعی، بدون خودآگاهی معنایی ندارد.
سازمان جهانی بهداشت، خودآگاهی را بهعنوان یکی از مهارتهای زندگی معرفی کرده است. شاید بتوان خودآگاهی را نوعی خرد درونی دانست. در حقیقت میتوان گفت که خودآگاهی شبیه نقشه راهی است که به ما کمک میکند سریعتر به مقصد برسیم.
خودآگاهی را میتوان بهعنوان شناخت و آگاهی از نقاط قوت، علایق و مهارتهای خود و همچنین چگونگی تغییر آنها در طول زمان تعریف کرد. این عبارت به معنای شناخت و پذیرش ضعفها و کاستیها هم هست. گاه ممکن است که احساس کنید کاری که انجام میدهید با آنچه در درون شماست مطابقت ندارد. برای آغاز به یک کار و موفقیت در آن و بطور کل برای ادامه حیات، شما باید بدانید که واقعا چه کسی هستید، در چه چیزهایی مهارت و توانایی دارید، زمینههایی که در آن کمبود دارید کداماند تا با آگاهی از آنها و پذیرشش راحت تر به سمت موفقیت حرکت کنید.
خودآگاهی هیجانی؛ یعنی توانایی تشخیص و تحلیل درست احساسات و هیجانات خود. گاهی تفکیک احساسات کار سختی به نظر میرسد، برای مثال ممکن است شما احساس کنید که بیدلیل عصبانی شدهاید یا موردی بسیار کم اهمیت شما را زود جوش کرده است. اگر توانسته باشید خودآگاهی خود را تقویت کنید، درمییابید که شاید عصبانیت شما ناشی از پایین آمدن قند خون و گرسنگی است و از علت آن آگاه میشوید. پس در قدم اول کاری که ما باید انجام دهیم این است که بتوانیم احساسات خود را شناسایی و تفکیک کنیم.
مسأله خودآگاهی هیجانی به همین موضوع ختم نمیشود. ما میتوانیم در خودآگاهی هیجانی انتظار داشته باشیم که:
• محرک هیجانات خود را شناسایی کنیم.
• اثر هیجانات را بر رفتار و عملکرد خود بشناسیم.
• باید بتوانیم با استفاده از لغات و جملهبندی مناسب هیجان خود را توصیف کنیم.
• باید ریشه هیجانات خود را بشناسیم، چون گاهی مواقع ممکن است یک رفتار یا هیجان خاص، ریشه در باورهای ما داشته باشد.
اگر بتوانیم خود را ارزیابی کنیم، دیگر زمان و انرژی خود را بخاطر انجام کارهایی که در آن مهارت نداریم صرف نمیکنیم. ارزیابی دقیق یعنی باید بتوانیم نقاط قوت، توانمندی، ضعف و سستی خود را شناسایی کنیم. اما آیا همین کار به تنهایی کافیست؟ نه! ما باید بتوانیم این ضعفها و محدودیتهای خود را درک کنیم و بپذیریم. مستعد بودن در رشتهای پس از کسب آگاهی منجر به برنامهریزی و افزایش فعالیت در آن حوزه شده و باعث میشود تا راحتتر در آن کار به نتیجه رسید. در صورت شناسایی تواناییها و اطلاع از ناتوانی و ضعف در سایر زمینهها این شناخت باعث میشود تا سراغ آن فعالیت نرفته یا اگر مایل به انجام باشید برای شروع به کار در ابتدا مهارتها و آگاهی خود را ارتقا داده و سپس آغاز به کار کنید. در چنین شرایطی اگر این مهارت را به دست آورید، دیگر از سرزنش کردن خود بخاطر ناتوانیهای جسمی و ذهنی دست برمیدارید.
خودآگاهی به ما امکان میدهد که از الگوهای فکری و نحوه واکنش خود به موقعیتهای خاص آگاه شویم. این موضوع پایه و اساس ایجاد اعتماد به نفس است؛ زیرا میدانیم چه کسی هستیم، چه احساسی داریم و چه رفتارهایی ممکن است داشته باشیم.
در رابطه با دو عنوان خودآگاهی و اعتماد به نفس با سه مسأله رو به رو هستیم:
درباره برخی کارهای تکراری، ما ذهنمان را روی حالت خلبانِ خودکار تنظیم میکنیم. یعنی در حین مسواک زدن یا رانندگی، دقیقا به همان کارها فکر نمیکنیم. در این حالت، مدام در ذهنمان حرفهایی را که مثلا باید در جلسات فردا تکرار کنیم مرور میکنیم یا اخبار و اطلاعاتی که به دستمان رسیده است را تفسیر میکنیم. آخرین باری که در حین مسواک زدن به طعم خمیردندان، زبری و نرمی برس مسواک روی دندانها و حس دندانهایتان فکر کردید کی بود؟ درست است! نمیتوانید به یاد بیاورید. توجه نکردن به خود و انجام دادن همزمان بسیاری از کارها میتواند به مرور زمان از اعتماد به نفس شما در رابطه با توانمندیهایتان بکاهد.
سوگیریهای تأییدی باعث میشود اطلاعات را بهگونهای تفسیر و جستجو کنیم که باور ما را در مورد چیزی تأیید و تصدیق کند. فرض کنید به یک مصاحبه شغلی رفتهاید و میدانید در رزومه شما جای یک مهارت (مثلا تسلط به یک نرمافزار) خالی است. ممکن است شما بتوانید بهخاطر دیگر نقاط قوت در رزومه خود، بازخورد خوبی از مصاحبهکننده دریافت کنید و برای آن موقعیت شغلی استخدام شوید، اما اگر خودآگاهی شما به اندازهای نباشد که به خودتان ایمان بیاورید و به آن همه استعداد و مهارت اطمینان داشته باشید، ممکن است پس از استخدام، همیشه با خودتان بگویید حتما برای استخدام در این مجموعه شانس آوردهام یا حتی خودتان را سزنش کنید که لایق این شغل نیستید. اگرچه این مثال اندکی افراطی به نظر میرسد ولی در چنین مواقعی شما ناخودآگاه سعی میکنید که به دنبال شواهد و مدارکی بگردید که نشان دهد مناسب این کار نیستید یا توانایی یادگیری مهارتهای لازم و جدید را ندارید. شما بدون اینکه متوجه باشید، این کار را با خودتان انجام میدهید و تنها راه درمان آن نیز تقویت خودآگاهی است.
ما در برابر دریافت بازخورد از دیگران مقاومت میکنیم. اغلب ما تمایل نداریم درباره مهارتهای خود بازخوردی دریافت کنیم. بیایید با خودمان روراست باشیم؛ آخرین باری که از ارزیابی عملکردتان هیجانزده شدید کی بود؟ حقیقت این است که بازخورد برای خودآگاهی ما حیاتی است؛ زیرا ما در لحظه زندگی نمیکنیم و اعمالمان در دراز مدت تاثیرگذار است. ما به آن دیدگاه بیرونی چه مثبت چه منفی نیاز داریم تا بدانیم این مسیری که در حال پیمودن آنیم تا چه اندازه مفید و تا چه اندازه موثر است. نظرات و انتقادها حتی ما را به سمت حمایت یا رد کردن افکار و باورها درباره خودمان هدایت میکند.
تصور کنید که در حال ارائه مطلبی برای جمعی پنجاه نفره هستید. ممکن است که در پایان جلسه از دیگران بازخورد بگیرید که صدای شما واضح شنیده نمیشد یا مثالهای شما بهاندازه کافی خوب نبود. در چنینی شرایطی ممکن است احساس کنید که شما فردی ناکارآمد هستید و در این عملیات شکست خوردهاید. در حالی که اگر با دقت از مخاطبان بپرسید چه چیزی میتواند باعث بهبود این عملیات شود؟ ممکن است فقط پاسخ بدهند که نیاز به مثالهای تصویری دارند یا شما باید اندکی بلندتر صحبت کنید. اگر فردی خودآگاه باشید متوجه میشوید که جزئی از کار شما اشکال داشته که بهراحتی قابل حل است و دیگر، همه وجود خودتان را سرزنش و تحقیر نمیکنید. حالا میتوان پی برد که خودآگاهی چه ارتباط مستقیم و دوسویهای با اعتماد به نفس دارد و تلاش جهت افزایش این دو عنوان چه پیامدهای مثبت و خوبی را به دنبال خواهد داشت. پس خودآگاهی پایهای است که اعتماد به نفس بر آن استوار میشود.
بدون خودآگاهی، بعید است که فرد به بلوغ عاطفی زیادی دست پیدا کند. شواهد علمی قویای وجود دارد که نشان میدهد افرادی که خود را بهتر و بیشتر میشناسند، شادتر هستند. آنها تصمیمات هوشمندانهتری میگیرند و روابط شخصی و حرفهای بهتری دارند. این افراد خلاقترند و کمتر تهاجمی برخورد میکنند. حتی احتمال دروغ گفتن، تقلب و دزدی در آنها کمتر است. بطور کلی این سری از انسانها عملکرد بهتری در محل کار دارند و موفقیتهای شغلی بسیاری را کسب میکنند.
در اینجا معیارهایی ذکر شده است که نشاندهنده افرادی با خودآگاهی پایین است. شش نشانه زیر از این قرار است:
تمایل نداشتن به اعتراف اشتباهات اغلب نشانه ناامنی عمیق است. وقتی کسی نمیتواند حتی اشتباهات کوچک خود را بپذیرد، نشان میدهد که احساس ترس و بیکفایتی شدیدی میکند. متأسفانه همین ترس از قضاوت بیرونی باعث میشود که افراد از خودآگاهی بترسند. از سوی دیگر، تمایل به اعتراف اشتباهات حاکی از بلوغ عاطفی است. این نشان میدهد که شما بینش لازم برای درک این موضوع را دارید که اشتباهات بخشی از ما هستند، ولی همه وجود ما را تعریف نمیکنند.
این نکته را باید همواره در نظر داشته باشید که خودآگاهی نیاز به شجاعت دارد اگر مایل به گشودن، بازنگری و همچنین واکاوی ویژگیهای خود نباشید، چگونه میتوانید از درون خود آگاه شوید و اشتباهات خود را اصلاح و از بروز مجدد آنها جلوگیری کنید؟
انتقاد از دیگران بخاطر فرار از خطاهای خود معمولا احساس خوبی در لحظه به ما میدهد. افراد از دیگران انتقاد میکنند چون دوست دارند خود را برتر، باهوشتر و کارآمدتر نشان بدهند. اما واقعا اگر نسبت به خودتان حس خوبی داشته باشید، دیگر نیازی به انتقاد از دیگران ندارید.
بلاتکلیفی معمولا به معنای عدم اعتماد به نفس و ترس از قضاوت شدن یا اشتباه کردن است. اما دقیقا چه ارتباطی با خودآگاهی دارد؟
افرادی که خودآگاه هستند، معمولا آزمایشهای روانشناختی زیادی انجام میدهند. آنها از اینکه حرفی بزنند یا عملی کنند که مورد قضاوت دیگران قرار بگیرند، نمیترسند و به کاری که آنرا درست میدانند عمل میکنند. افرادِ خودآگاه از دادهها استفاده میکنند نه از نظریهها و همیشه سعی میکنند خود را از بلاتکلیفی برهانند.
از سوی دیگر، هنگامی که افراد، فاقد خودآگاهی هستند، تا جایی که میتوانند کارها را به تعویق میاندازند و از انجام به موقع تکالیف خود گریزانند. این موضوع، اغلب نشانه آن است که آنها مایل نیستند واقعا به ذهن خود به طور عینی نگاه کنند و در مورد افکار و برنامههای خود تفکر عمیقی داشته باشند. در صورت عدم رجوع به ذهن پر از مشغله و فرار مداوم از آن، افراد اسیر هر فکر یا احساس گذرایی میشوند و تا میتوانند از حقایق دوری میکنند. در نتیجه چنین رویکردی انجام کارهای ضروری به تاخیر میافتد و جایش را به فعالیتهایی میدهد که لزوما مهم نیستند، اشتباهات مکرر، زیاد و اطلاعات غلط و نادرست به فراوانی یافت میشود.
ممکن است این موضوع خیلی به نظر مهم نباشد اما گاهی افراد نمیتوانند احساسات خود را تفکیک یا شناسایی کنند. برای مثال برای اغلب افراد، گفتن اینکه من استرس دارم برایشان راحت تر از این است که بگویند در حال حاضر واقعا عصبانی هستم. اما موضوع اصلی اینجاست؛ وقتی از صحبت واضح در مورد احساسات خود اجتناب میکنید، به مغز خود میآموزید که آنها خطرناک هستند و پرهیز از آنها به راهحلی تبدیل میشود که تا جایی ممکن است مکانیسم مغز آنرا بکار میگیرد. رفتارهایی مانند استفاده از جملات ساده و توضیحات مختصر در بیان احساسات و افکار به جای بکار بردن کلمات، جملات و اصطلاحات ادبی و کمی پیچیدهتر در شخصیت این افراد دیده میشود.
نگرانی، اندیشیدن به اتفاقات غیر واقعی نسبت به آینده و خیالبافیهای منفیگرایانه پیرامون آنچه هنوز پیش نیامده است جزو رفتارهایی است که نشاندهنده ضعف خودآگاهی است. نگرانی، بار زیادی از اضطراب و استرس را ایجاد میکند، اما هرگز چیزی را حل نکرده و حل نمیکند؛ پس چرا بسیاری از مردم حجم بسیار بالایی از اضطراب را متحمل میشوند؟ پاسخ این سوال ساده است! چنین افرادی فاقد خودآگاهی هستند. آنها قبلا افکار خود را درباره آینده ساماندهی نکردهاند و درباره آنها تفکر جامعی نداشتهاند. ذهن آنها وقتی در مورد ماجرایی نگران میشود به جای آنکه برای بررسی موضوع و پیدا کردن راه حلی تمرکز کنند، تنها روی احساس نگرانی خود متمرکز میشوند.در این شرایط حتی تفکرات منطقی نیز بنظرشان مفید نیست و در میدان افکار فقط نگرانی نقش اصلی را بازی میکند.
به اشتباهات و ضررهای گذشته فکر کنید، آنها را بپذیرید، از آنها درس بگیرید، اما در مورد آنها مدام فکر نکنید.
همانطور که نباید در آینده غرق شد، از تلاطم در دریای تیره گذشته هم باید دست برداشت. وقتی افراد زمان زیادی را صرف بازنگری رفتارهای پیشین و تمرکز بر روی اشتباهات، ضررها یا شکستهای گذشته میکنند، میتواند منجر به رنج عاطفی فوقالعادهای شود که هیچ نتیجه مثبتی ندارد. بدون درجه بالایی از خودآگاهی، افتادن در مارپیچهای بازنگری رفتارهای گذشته آسان است؛ زیرا در لحظه، احساس خوبی دارد و در درون خود احساس میکنید که این خود سرزنشگری و بررسی چند جانبه آنچه در گذشته اتفاق افتاده شما را تسکین میدهد.
زمانی که افراد از خودآگاهی و بلوغ عاطفی برای رویارویی با کنترلناپذیری گذشته برخوردار نباشند، بازنگری فکری باعث میشود به طور موقت احساس کنند که تا حدودی کنترل اوضاع را به دست گرفتهاند اما ادامه این روند باعث از دست دادن زمان زیادی میشود.
سعی کنید شنونده خوبی باشید. از اطرافیان، همسالان، سرپرستان و سایر کسانی که بهگونهای با شما در ارتباط هستند بخواهید درباره نقاظ ضعف و قوت شخصیت و کسب و کارتان صحبت کنند. اگر سوالی دارید واضح و مشخص بپرسید و با دقت به نظرات گوش کنید. سعی کنید در برابر نظرات آنها از خود دفاع نکنید یا آنچه را که انجام دادهاید و اکنون از سمت شخص بیرونی مورد نقد قرار گرفته است توجیه نکنید، در این شرایط فقط خوب گوش بسپارید تا بتوانید اطلاعات زیادی درباره خودتان به دست بیاورید.
برخی از آزمونهای شخصیتی میتواند نقاط ضعف و قوت شما را نشان بدهد. ارتباط با مشاوران و مطالعه کتابهای این حوزه نقش کمککنندهای در جهت چگونگی استفاده از عواطف و شناسایی حساسیتها را به همراه دارد. این سری از اقدامات باعث میشود در مواجهه با کارمندان یا بحرانها و نقاط عطف استارت آپ خود بهتر عمل کنید.
تحقیقات نشان میدهد برونریزی تجربهها به تحلیل بهتر آنها کمک میکند و شما بهتر میتوانید خطاها و اشتباهات احتمالی را درک و حل کنید. این کار کمک میکند ظرفیتهای ذهنیتان به موقع آزاد شود و بتوانید به امور مهمتر رسیدگی کنید. وارن بافت، سرمایهگذار و اقتصاددان آمریکایی، در مصاحبههایش اشاره میکند که به نوشتن تصمیمات کلیدی و انگیزههایی که بر تصمیمهایش تأثیر گذاشتهاند عادت دارد و آنها را پس از شش ماه تا یک سال بررسی میکند. این بازنگریها به کلِ سازمان کمک میکند تا فرآیند تصمیمگیری خود را اصلاح کنند.
فواید اعتراف به اشتباهات ممکن است کلیشهای به نظر برسد، اما در شرایطی که شخص مسئول مانند مدیر یک مجموعه در صورت انجام اشتباه به آن اشتباه اعتراف کند در واقع قدرت و مدیریت خود را نمایش میدهد. اجتناب از کار اشتباهی که انجام شده توسط عامل آن کار، نمایش ضعف و سستی شخصیت است. برای موفقیت یکی از گامهای موثر این است که مسئولیت کارها و تصمیمهای خود را قبول کنید و نتایج مفید و زیانبار آنرا متحمل شوید، این ویژگی شما به مرور بر کارکنانتان و اطرافیانتان هم تأثیر میگذارد.
لیستی از فعالیتهایی که تمایل دارید بدون تمرکز زیاد آنها را انجام بدهید، تهیه کنید. در لیست اغلب ما کارهایی مانند دوش گرفتن، رانندگی تا محل کار، غذا خوردن، مسواک زدن و غیره مشترک است. سپس خودتان را ملزم کنید که روی یک کار تمرکز کنید. چه صداهایی را میشنوید؟ چه چیزی را احساس میکنید؟ چه چیزی را میبینید؟ سعی کنید تجربیات خود را برای مدتی مکتوب کنید و پس آن تأثیر این کار را به وضوح خواهید دید.
آرامش فکری و مرتبسازی افکار از موضوعات بسیار مهمی است که همه انسانها باید به انجام آن بپردازند. مدیتیشن باعث میشود افراد بتوانند افکار ناخودآگاه خود را هدایت و دستهبندی کنند. این کار به مرور زمان باعث میشود توانایی آن را پیدا کنید تا افکار آزار دهنده و مزاحم را مدیریت کنید و دیگر نیازی نمیبینید که بیجهت پرخاش کرده و بخاطر علتهای شخصی با اشخاص نامرتبط درگیر شوید و عصبانیت خود را اینگونه بروز دهید.
همه انسانها مجموعهای از خصلتهای خوب و بد هستند. بدون عیب دانستن خود و دیگران تفکری صد درصد غلط است. توجه به رفتار دیگران و کسب تجربه از آنچه بر آنها گذشته است گزینه خوبی برای افزایش خودآگاهی و اصلاح شخصیت خود به شمار میرود. دیدن یک رفتاری که بنظر درست نیست در وجود سایر افراد ممکن است دقیقا همان رفتار یا شبیه همان رفتاری باشد که کم و بیش توسط ما نیز انجام میشود.
به قول دبی فورد که در کتاب نیمه تاریک وجود نوشته است«اغلب ویژگیهای شخصیتی و رفتاری که در دیگران وجود دارد و ما آنها را دوست نداریم، میتواند بازتابی از همان ویژگی در وجود ما باشد.» وقتی در مورد فردی قضاوت میکنید یا او را مورد سرزنش قرار میدهید، از خودتان بپرسید آیا این ویژگی میتواند بازتاب چیزی در من باشد که من آن را دوست ندارم؟
با یک برگه کاغذ خالی و یک مداد بنشینید. با یادداشت تاریخ تولد، رویدادهای مهم زندگی خود را در طول جدول زمانی مشخص کنید. حتما به رویدادهایی فکر کنید که در زندگی شما تأثیرگذار بودهاند؛ مهم نیست که به چه اندازه بزرگ باشند یا کوچک، مثبت یا منفی. شاید این تمرین به نظر ساده برسد اما در پایان از اینکه چقدر درباره خودتان فهمیدید، متعجب میشوید.
تحریفهای شناختی، افکار و باورهای نادرستی هستند که نگرش ما را منحرف میکنند و معمولا منجر به بروز احساسات اغراقآمیز میشوند. نکته این است که منبع اصلی کمبود خودآگاهی، عادات ذهنی نادرست و خودگویی است. اگر بتوانید یاد بگیرید که این الگوهای تفکر نادرست را شناسایی کنید، میتوانید خودآگاهتر شوید و در نهایت احساس بهتری خواهید داشت.کتاب تفکر سریع و کند، درباره خطاهای شناختی و نحوه عملکرد مغز توضیحاتی را ارائه میدهد.
برای تسریع و تسهیل مسیری که میخواهید به نتیجه برسید، باید با خودتان روراست باشید و تأثیر شگفتانگیز آنرا در تصمیمگیریها و برنامهریزیهای خود ببینید. شکل خاصی از خودآگاهی شامل آگاهی و روشن شدن چیزهایی است که واقعا برای ما مهم هستند، مانند:
• چرا من اینجا هستم؟
• مأموریت من در زندگی چیست؟
• چه چیزی باعث ایجاد یک زندگی رضایت بخش میشود که واقعا بتوانم به آن افتخار کنم؟
اینجا سوالات بزرگی مطرح است. شاید حتی در نگاه اول نتوانید هیچ پاسخ مشخصی به این سوالها بدهید. احتمالا به این دلیل است که ما واقعا زمان با کیفیتی را صرف پاسخدادن به این سوالات نکردهایم. سادهترین کارها این است که در هر ماه نیم ساعت زمان ثابت درنظر بگیرید و این قرار ماهانه را زمان شفافسازی ارزشها بنامید. یک برگه کاغذ بردارید و به سادگی ایدهها و افکار مربوط به ارزشهای شخصی خود را (که بالاتر در چند سوال مطرح شد) بنویسید. سعی کنید افکار خود را محدود نکنید و طوفان فکری راه بیندازید. هیچ راه درست یا غلطی برای انجام آن وجود ندارد. آنچه مهم است این است که به خودتان فرصت فکر کردن بدهید و از نتیجه آن شگفتزده شوید.
این موضوع به شما کمک میکند بازارها، صنایع، مشکلات و افراد مناسب را بر اساس نقاط قوت، مهارتها، کنجکاوی و دانش خاص برای کارها انتخاب کنید. شما اجازه پیدا میکنید روی موفقیتهای بلندمدت تمرکز کنید و از دیگران پیشی بگیرید.
آگاهی از نقاط قوت و مهارتها به شما این امکان را میدهد که محصولاتی با کیفیتی عالی بسازید و مشکلاتی را که برایتان مهم و مانعی بزرگ به شمار میرود را حل کنید.
شناسایی نقاط قوت و ضعفهایتان به شما امکانات ویژهای میدهد. شما با شناسایی این ویژگیها میتوانید افرادی را به سازمان خود جذب کنید که مهره تکمیلکننده شما به شمار میآیند. این موضوع به شما امکان میدهد سازمانی بسازید که در آن همه همسو باشند و از نقاط قوت خود در کارشان استفاده کنند.
خودِ واقعیِ بودن و انجام کارهایی که در آن مهارت دارید میتواند برای کسب و کار شما مزیت رقابتی ایجاد کند. با این روش دیگر مجبور نمیشوید که به موفقیت تظاهر کنید یا فرمولها و قوانین کسب و کار خود را پنهان کنید. خودآگاهی به شما کمک میکند فردی اصیل باشید، مدل واستاندارهای کاری منحصر به خود را داشته باشید و از رقابتهای بیهوده دوری کنید.
اغلب مدیران و مسئولان کسب و کارها پس از مدتی بهخاطر درگیری در آمار و ارقام دچار خودفریبی میشوند. در مطالعات نشان داده شده است که کارمندان یک مجموعه بهتر میتوانند عملکرد رؤسای خود را تحلیل کند. اگر به عنوان یک مدیر به اندازه کافی خودآگاهی داشته باشید و ظرفیت شنیدن بازخوردها و انتقادها را پیدا کره باشید بهراحتی میتوانید نقاط ضعف مجموعه خود را پیدا و برطرف کنید. این امر باعث میشود که سرعت بیشتری در طی کردن مراحل پیشرفت داشته باشید.
اگر شما یک مدیر خودآگاه باشید میتوانید گروه خود را در سطح جمعی به خودآگاهی دعوت کنید. به طور خاص، پنج مورد وجود دارد که گروههای خودآگاه به طور منظم آنها را ارزیابی و بررسی میکنند، این عناوین عبارتند از:
این گروه برای رسیدن به چه چیزی تلاش میکنند؟
افراد گروه چگونه عمل میکنند؟
چه مسیری برای رسیدن به هدف باید طی شود؟
آیا تصوراتی که داریم یا تصمیمهایی که میگیریم صحیح هستند؟
هر یک از اعضا چه تأثیری بر عملکرد گروه دارد؟
در اواسط دهه ۱۹۹۰، گری با پدرش ساشا یک کافه به نام Shopper’s را اداره میکردند که محصولات خود را در شهر اسپرینگفیلد با تخفیف به فروش میرساندند. گری سپس فروشگاه Wine Library در سال ۱۹۹۷ راه اندازی کرد و وبسایتی تجاری برای فروش آنلاین محصولات خود را دایر کرد. گردش مالی این شرکت از ۴ میلیون دلار در سال ۱۹۹۷ به ۶۰ میلیون دلار در سال در سال ۲۰۰۸ رسید.
گری وینرچاک که تاکنون چهار دفعه نویسنده پرفروش نیویورک تایمز شده است، او معتقد است که خودآگاهی امری حیاتی است و در یکی از کتابهایش مینویسد: «باورنکردنی است که چقدر تواضعی که از سمت بازار به من القا شده تاثیرگذار است و عزت نفس من را متعادل کرده است.»
در ادامه از شما دعوت میکنیم بخشی از گفتههای وینرچاک را درباره خودآگاهی مطالعه کنید:
روزی بود که تصمیم گرفتم دیگر به مدرسه نروم. من در کلاس چهارم در آزمون درس علوم نمره F گرفتم. برای آنکه مادرم من را تنبیه نکند، آن را زیر تختم پنهان کردم. دو روز بعد که از عذاب وجدان به ستوه آمده بودم، برگه را به مادرم نشان دادم. تا قبل از آن لحظه در اتاق کوچک خودم نشسته بودم و گریه میکردم. سعی میکردم بفهمم چرا چنین واکنش شدیدی به این امتحان نشان دادهام. ناگهان فکری به ذهنم خطور کرد و همه چیز را تغییر داد: «مدرسه رو بپیچون! تو یک تاجری.»
من یک تصمیم آگاهانه گرفتم و میدانستم که تحمل چهار بار شکست در سال بعد از دیدن گزارشها، راحتتر از تحمل شکستهای روزانه است. چه اهمیتی داشت که دیگران فکر کنند من یک کودک بازنده هستم؟ من چیز متفاوتی میدیدم. حتی در آن سن کم، به اندازه کافی خودآگاهی داشتم که بدونم برای چی به دنیا اومدم.
بعد از اون به هر کلاسی که رفتم به معلمهایم احترام میگذاشتم اما تصمیم گرفتم مهارتهایی را تقویت کنم که من را خوشحال میکند. از فروش کارتهای بیسبال بگیر تا بعدها که بیزینسهای موفق و بزرگ داشتم. آن لحظه اولین باری بود که تصمیم گرفتم با آنچه دیگران در سطحی یکسان که از همه هم سن و سالهای من انتظار داشتند مبارزه کنم و به چیزی عمل کنم که من رو خوشحال میکرد.
شما باید از انجام کارهایی که از آن ناراضی هستید دست بردارید. شاید مجبور شوید برای رسیدن به هدفتان هزاران مشت بیندازید ولی آنچه اهمیت دارد هدفی است که شما برای رسیدن به آن از دل و جان رغبت دارید. یک شکست میتواند یک فرصت بزرگ باشد.
خودآگاهی صفتی نیست که شما با آن متولد شوید. خودآگاهی مجموعهای از عادتهایی است که میتوانید آنها را یاد بگیرید و کسب و کار یا زندگی خود را متحول کنید. آدمیزاد در مواجهه با چیزهایی که نمیشناسد رفتارهای ناشیانهای میتواند از خود بروز بدهد؛ بنابراین شناخت خود یا همان خودآگاهی یکی از مهمترین مسائلی است که میتواند روی تصمیمگیریهای شما تأثیر مستقیم داشته باشد.