نهایت سعیتان همین بود؟ این سوال را چند بار در ایام کودکی وقتی نمرات عالی نمیگرفتید از خودتان میپرسیدید؟ حالا روزی چند بار این سوال را درباره مفید بودن، خروجیتان، روابطتان یا ظاهرتان میپرسید؟ ما در دنیای کمالگرایی افسارگسیخته زندگی میکنیم. بسیاری از ما به «استانداردهای بالا» و «میل به کمال» در خودمان افتخار میکنیم اما آثار جانبی منفی و پرشمار کمالگرایی را بر سلامت، خوشبختی و سازندگیمان نادیده میگیریم. چطور شد در این مسیر قرار گرفتیم؟ و چطور میتوانیم این معضل را برطرف کنیم؟ همکارهایم دبورا بانزل و آلن برتون در شرکت کوچینگ ما، فهرستی از تغییرات ساده برای تبدیل مضرات گرایشهای کمالگرا به ظرفیتی مفید تهیه کردهاند. هزینههای کمالگرایی بسیاری از ما طوری تربیت شدهایم که باور کنیم کسب نمرههای خوب و پیروی از قوانین تنها راههای موفقیت هستند. اما این رویکرد به اندازه یادگیری، ترسناک است- اگر نگوییم بیشتر از یادگیری ترسناک است- به ویژه برای آنهایی که در محیط سنتی «بنشین و یاد بگیر» رشد نمیکنند. همانطور که کارول دوِک (Carol Dweck) استاد دانشگاه استنفورد بهخوبی استدلال کرده، الگوی سنتی تدریس یک «ذهنیت ثابت» را تقویت میکند؛ این ایده که شما یا به طور طبیعی باهوش هستید یا صرفاً باهوش نیستید. برعکس، دوِک نشان میدهد که «ذهنیت رشد»- این باور که هوش رشدپذیر است- دستاورد بزرگتری در بلندمدت ایجاد خواهد کرد زیرا دانشآموزان شکست را به صورت لحظهای تجربه میکنند و با دید مثبت به استقبال چالش بعدی میروند. ذهنیت رشد را اینطور تعریف میکنیم: «تصمیم آگاهانه برای در نظر گرفتن تواناییهایمان به عنوان سرمایههای پویایی که به صورت مستمر آنها را پرورش میدهیم.» این ذهنیت به همان اندازه در زندگی بزرگسالیمان نیز اهمیت دارد؛ وقتی رشد میکنیم، یاد میگیریم و گاهی در کارها، سرگرمیها و روابطمان شکست میخوریم. تحقیقات نشان میدهند افرادی که درگیر ماموریت غیرممکنِ رسیدن به کمال هستند معمولاً اضطراب، نگرانی و افسردگی...