skip to Main Content
محتوای اختصاصی کاربران ویژهورود به سایت

فراموشی رمز عبور

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ عضو شوید

ثبت نام سایت

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ وارد شوید

فراموشی رمز عبور

وارد شوید یا عضو شوید

جشنواره نوروزی آنر

پرونده‌ای درباره رمزارزها؛ پولِ بی‌مرز در مرزهای منطقه

مینا پاکدل تحریریه

۷ آبان ۱۴۰۴

زمان مطالعه : ۲ دقیقه

شماره ۱۳۹

پرونده‌ای درباره رمزارزها
اینجا هروقت حرف از رمزارز می‌شود، واکنش‌ها چندگانه است: از شوق رهایی تا ترس از فریب. یکی از امید می‌گوید، دیگری از ممنوعیت. یکی استخراج‌کنندگان رمزارز را نهادهای دولتی نامشخص می‌داند و دیگری فکر می‌کند رمزارز در ایران ملک مردم است و بلیت عبور از بن‌بست: راهی برای فرار از محدودیت‌های بانکی، ارسال پول، یا حتی حفظ ارزش در اقتصادی که هر روز بی‌ثبات‌تر می‌شود. زیرساخت قانونی مشخصی هنوز در ایران شکل نگرفته و تحریم‌ها، نوسان شدید بازار و مقررات مبهم، هر روز بازی را پیچیده‌تر می‌کنند و مسیر رمزارزها را ناهموارتر. انگار رمزارزها هم مثل سایر پدیده‌های نو، به محض ورود، گرفتار دشواری تفسیر و ترجمه‌ شده‌اند. ایران در میانه‌ ابهام روایت خودش از رمزارزها بر جای مانده، آن هم در در منطقه‌ای که امارات با VARA قوانین شفاف تنظیم می‌کند و عربستان به‌سمت بانکداری دیجیتال می‌رود؛ جایی میان تجربه و تردید. همه این‌ مسائل بهانه شد که در پرونده شماره ۱۳۹ جهان، سراغ «رمزارزها در منطقه» برویم و رویکرد کشورهای منطقه را در قبال پدیده کریپتو بررسی کنیم: از ممنوعیت رمزارزها در برخی کشورها تا رواج‌شان در برخی دیگر. همچنین بازار این فناوری پرسروصدا را بررسی کردیم و از ارتباط رمزارزها با تورم و تحریم حرف زدیم. در نهایت نسخه‌هایی ارائه دادیم از سروشکلی که آینده منطقه ممکن است در حوزه رمزارز به خود بگیرد. منظور ما از منطقه در این پرونده، کشورهای حاشیه خلیج فارس، کشورهای هم‌مرز با ایران و کشورهای منا (Mena) است.

شما وارد سایت نشده‌اید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.

وارد شوید

عضو نیستید؟ عضو شوید

این مطلب در شماره ۱۳۹ پیوست منتشر شده است.

ماهنامه ۱۳۹ پیوست
دانلود نسخه PDF
https://pvst.ir/msx
مینا پاکدلتحریریه

    کارشناسی ادبیات انگلیسی را که گرفتم دیگر مطمئن بودم کلمه‌ها را اگر در گفتار شفاهی کم می‌آورم، در نوشتار توی مشتم هستند و از لای انگشت‌هایم لیز نمی‌خورند. در آن سال‌ها ترجمه می‌کردم و ویرایش. در گیرودار پایان‌نامه ارشد فلسفه بودم که برای یکی از ویژه‌نامه‌های پیوست چند گزارش ترجمه کردم و قرار شد پاره‌وقت کار کنم. آن‌موقع‌ها دفتر پیوست خانه دوطبقه قدیمی‌ای بود که حیاطش درخت داشت، ایوانش بزرگ بود و آسمان معلوم. جای‌گیر شدم طبقه هم‌کف در اتاق میثم. در واقع او و مهرک بودند که به من چم‌وخم روزنامه‌نگاری را یاد دادند؛ اینکه چطور باید یادداشت و گزارش نوشت یا کنداکتور بست؛ چطور نباید ترسید و از قالب سفت‌وسخت آکادمیک بیرون آمد. حالا تقریبا ده سالی از آن روز اول می‌گذرد. در این سال‌ها با چند ماهنامه و فصل‌نامه دیگر و نشرهای مختلف همکاری کرده‌ام و همچنان و همیشه در پیوست مشغول بوده‌ام. اینجا محل کار من نیست؛ خانه من است و آدم‌هایش کسانی‌اند که تو را همان شکلی که هستی، می‌پذیرند، با همه ضعف‌ها و قوت‌ها، با همه روشنایی‌ها و تاریکی‌ها.

    تمام مقالات

    0 نظر

    ارسال دیدگاه

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    *

    برای بوکمارک این نوشته
    Back To Top
    جستجو