در ایالات متحده شما آزادی بیان دارید، اما در قبال حرفی که میزنید باید مسئولیتپذیر باشید. اگر کلامتان افتراآمیز باشد، ممکن است تحت تعقیب قانونی قرار بگیرید. اگر ناشر نیستید، ممکن است با حرفی که زدهاید تحت تعقیب قرار بگیرید. اما خدمات آنلاین مثل فیسبوک و توییتر تقریباً همه چیز را دور میزنند و گویی هیچ مسئولیتپذیریای بر اساس قانونی که قانون 230 نامیده میشود ندارند. دونالد ترامپ از کنگره خواسته بود تا این قانون را لغو کنند؛ قانونی که او آن را دلیل گذاشتن برچسبهای توییتر روی توییتهایش میداند. اما مشکل اصلی با بند 230 قانون، که من به شدت از آن حمایت میکنم، نوع اینترنتی است که از آن برداشت یا استخراج میشود. قانون به سایتهای بزرگ اجازه میدهد از آثار شبکه بهرهمند شوند (من در فیسبوک هستم چون دوستانم آنجا هستند) در حالی که هزینه مقیاس را به کاربران و در مجموع به جامعه منتقل میکند. این معامله خوبی نیست. کنگره باید بند 230 را اصلاح کند- نه فقط بر اساس دلایل ترامپ و طرفدارانش. وقتی این قانون در سال 1996 تصویب شد، این احتمال که ممکن است بحث انحصار در اینترنت پیش بیاید مضحک به نظر میرسید. اما حقایق تغییر کرده و بر همین اساس ذهن ما هم دستخوش تغییر شده است. در اوایل دهه 90، فناوریهای دیجیتالی در حال ظهور تحولی ایجاد کردند. سخنگاههای عمومی آنلاین که کاربران هر آنچه میخواستند در آن منتشر میکردند یکی از اشکال اولیه شبکههای دیجیتالی بودند. اما میزبانی چنین پلتفرمی شبیه انتشار نامههای مردم به صفحه ویراستار بود بدون اینکه ویراستار نیازی به خواندن نامهها داشته باشد و همین موضوع میتوانست نسخه یک بحران حقوقی را بپیچد. در دو پرونده برجسته، دادگاهها با مساله گریبانگیر شدند. در سال 1991 یک دادگاه فدرال اعلام کرد که کامپیوسر یک توزیعکننده صرف محسوب میشود و نه ناشر و بنابراین مسئول محتوایی که...