صنعت ارتباطات و فناوری اطلاعات مانند دیگر صنایع و رشتهها، مملو است از اسناد بالادستی…
۹ مهر ۱۴۰۳
دو هزار تومانی کهنهاش را محکم در مشتش قایم کرده است. صف بوفه همیشه آنقدر شلوغ است که اگر یک لحظه غفلت کند و پول از دستش رها شود، تا خود عصر باید گرسنه بماند. سالبالاییها که نسبت به او قامت بلندتری دارند بهموقع میرسند به پیشخان و ساندویچی نصیبشان میشود، از آن ساندویچهای ژامبون که اگر خوب کالبدشکافی شوند داخلشان چند خیارشور و گوجه هم میتوان پیدا کرد.
تقلایی میکند و تن ریزهمیزه خود را از میان موج گرسنگان مدرسه به پیشخان بوفه میرساند. به هزار زور دستش را بالا میآورد تا توجه بوفهدار پیر و بیحوصله مدرسه را جلب کند، اما تعداد دستهایی که به سمت پیرمرد دراز شده آنقدر زیاد است که دو هزار تومانی مچالهشده در دستان کوچک او توجهش را جلب نمیکند. جراتی به خود میدهد و با آن صدای نحیفش داد میزند: «آقا یه ژامبون هم به من بده!» صدایش در میان همهمه فریادهای دورگه یک مشت نوجوان قلدر دود میشود میرود هوا. در فضای صنف فناوری اطلاعات و ارتباطات کشور نیز کم نیستند کسبوکارهایی که صدایشان به گوش کسانی که باید نمیرسد. یا خودشان اظهار فضل نمیکنند و وارد دایره تصمیمگیری نمیشوند، یا هنوز چانهزنی برای خواستههای خود را یاد نگرفتهاند و فقط داد و فریاد میکنند.
این همهمه و تضارب آرا در صنف با تولد چندین تشکل و اتحادیه صنفی طی یکی دو ماه اخیر بیشتر هم شد: یکی از نبود دموکراسی در شاکله سازمان نظام صنفی رایانهای شکوه داشت و خودش انجمن دموکراتیک تشکیل داد، دیگری از ترس پلمب شدن کسبوکارش تن به تشکیل اتحادیه داد. نتیجه این قیل و قال هر چه باشد در درجه اول دودش به چشم کسبوکارهای تازهنفس صنف خواهد رفت، کسبوکارهایی که هر روز یک آقابالاسر تازه پیدا میکنند و نمیدانند دردشان را به چه کسی بگویند.
بدون تردید هنر یک صنف موفق در یکپارچگی آن است تا بتواند در یک اقتصاد دولتی منافع خود را در چارچوبی که قانون برای آن مشخص کرده است دنبال کند. به نظر میرسد فعالان حوزه فناوری اطلاعات و ارتباطات کشور هنوز از شنیدن صدای مختلف و متضاد همصنفیهای خود ناتوانند، هنر جمع کردن صداهای مختلف و تبدیل آن به یک صدای واحد را ندارند و وقتی دستشان به جایی بند نباشد و از جلجل صنفی به تنگ بیایند تکروی پیشه میکنند. به تبع این گرفتاری، اعتمادبهنفس لازم برای تعامل با دولت را ندارند و سهمشان نصیب کسانی میشود که سالهاست دستهای پیدا و پنهانشان در اقتصاد مملکت دخالت داشته و سعی کرده است بخش خصوصی واقعی را از صحنه دور نگه دارد.
با صدای جیغ ناظم به خودش میآید: «زنگ تفریح تموم شده، برگرد سر کلاست!» بوفه بسته است و دیگر خبری از بچهها نیست. دو هزار تومانی کهنهاش را محکم در مشتش نگه داشته است