صنعت ارتباطات و فناوری اطلاعات مانند دیگر صنایع و رشتهها، مملو است از اسناد بالادستی…
۹ مهر ۱۴۰۳
دوست داشتن پدیده غریبی است. شما میدانید که وقتی کسی را دوست دارید لاجرم کشاکشی دراماتیک در راه است. بعید است عشقی بدون بهایش به دست بشر برسد. سرشت دوست داشتن مبتنی بر انتظاری بیانتها، حسدی غیرقابل کنترل و تنهایی اغراقشده است که سبب میشود همواره از رابطه بیشتر بخواهید، حضور غیر را برنتابید و از تصور تنها ماندن بدون یار بر خود بلرزید. دوستی میان صنف فناوری اطلاعات و وزارت ارتباطات هم از این کلیشه عاشقانه به دور نیست.
داستان این عشق به بیش از چهار سال پیش بازمیگردد. هنگامی که بخشهای بزرگی از این بازار تشنه تهدیدزدایی، افزایش پهنای باند و بزرگ شدن کیک درآمدشان، امیدوار بودند با بازگشت تعقل، تخصص و اقتدار به وزارت ارتباطات این معشوق ابدی از کار درآید. در عمل هم یار کم و بیش محمود از آب درآمد: حصاری از آرامش دور بازار فناوری اطلاعات تنیده شد، سرعت و گستره اینترنت به ویژه با اینترنت همراه گسترش پیدا کرد و بازار دستکم برای کسب و کارهای جدید بسیار بزرگتر شد. اما صنف فناوری اطلاعات هنوز از این رابطه خرسند نیست. چرا که هیچ عاشقی از آنچه در ابتدا خواسته راضی نیست.
صنف آیتی چه در روایت سازمانیافتهاش یعنی سازمان نظام صنفی یارانهای و چه در روایت عمومیترش یعنی خود بازار انتظار توجهی ویژه از سمت نورچشمیهای بازگشته به ساخت قدرت داشت و حالا از معشوق ناراضی است که چرا بیشتر به رقیبی همچون ارتباطات پرداخته، چرا دیگر از آن نفقهای که روزی به اسم تکفا و وام داده میشد خبری نیست و چرا به جای اینکه به خانه و زندگی خودشان یعنی آیتی بپردازند وقتشان صرف دعوا با همسایه و سایر معاونتهای ارتباطات شده. در یک کلام کیک بزرگ شد، خیلی هم بزرگتر شد، اما برش بازار سنتی آیتی از این بازار بزرگتر نشد.
خود صنف در این میان همیشه هم مظلوم نیست. چه بسا اگر بهروزتر و سریعتر بودند از این توسعه، که سوختش خواست سیاسی دولت یازدهم بود نه لزوماً توجه به کاربران، میتوانستند بیشتر سود ببرند. چه بسا اگر کمی خوشصداتر بودند صدایشان در گوش وزارتخانه مینشست و شاید اگر منسجمتر بودند و همواره چشم به دست دولت نداشتند ، ارزش اقتصادی ملموستری داشتند، اما حقیقت این است که هر چه هست بازی تغییر کرده و حالا آنها دیگر آن ملاحت سابق را برای معشوق ندارند. زنگار زمان بر چهره این عاشق میانسال نشسته و دیگر توان دلبری ندارد. آن بخشهایی از بازار هم که نصیب استارتآپها و جوانها نشده بیشک سهم سرمایهگذاران سریع و قوی مانند نهادهای حاکمیتی و همکاران خارجی آنهاست و بازار قدیم فقط باید از دور شادکامی دیگران را به نظاره بنشیند.
در این شماره پیوست نه تنها تحلیل، یادداشتها و میزگردی بیپرده درباره همین کالبدشکافی عشقی رو به زوال داریم، بلکه در باشگاه مدیران حکایت مردی را خواهید خواند که با یدک کشیدن عنوان موسس رشته کامپیوتر در ایران، به ما نشان میدهد شاید معشوق آینده فناوری را نه در سیدخندان که باید در میان مردم جستوجو کرد. افسوس که مانند بسیاری از داستانهای عاشقانه این درام نتیجه تراژیک دارد و شاید همیشه صنف عاشق در انتظار عبث معشوق پشت میز نشینش باقی بماند. گاهی باید چشم بر عشق پیشین بست و جای دیگری را نگاه کرد.