توسعه فضای استارتآپی کشور و شرکتهای دانشبنیان طی نیمه اول دهه ۹۰ این انتظار را…
۹ آبان ۱۴۰۳
با شک در حالی که با فنجان چای خود بازی میکرد گفت:«یعنی شما میگویید تمام اطلاعاتمان را روی سایت بگذاریم؟» و ما با تعجب به او نگریستیم و ناباورانه پرسیدیم چه اشکالی دارد؟ پس قانون دسترسی آزاد به اطلاعات چه میشود؟ بعد از مصاحبه هم چند بار جمله او در ذهنم تکرار شد. چرا باید حق دانستن مردم آنقدر عجیب باشد؟
سال گذشته هم وقتی این قانون به مرحله اجرایی رسید، کارشناسان گفتند انتظار نداشته باشید تمام مدیران به این زودی زیر بار تبادل اطلاعات بروند، اما به هر حال این قانون یک انقلاب بزرگ در پیادهسازی دموکراسی است. یادداشتها و گزارشها نیز همه این قانون را ستودهاند. اواخر آذرماه که منشور حقوق شهروندی رونمایی شد باز همه زبان به مدح و ستایش گشودند و دوباره نوشتند اجرایی شدن آن زمانبر است. اتفاقاً دسترسی آزاد به اطلاعات جزئی از این منشور است، اما با نگاه سریع به این طومار ۱۲۰ مادهای، لحظهای همه فکر کردند شاید در کشور دیگری زندگی میکنند. اینجا سوئیس است یا ایران؟ مردم کوچه و خیابان همه با خنده میگفتند اینجا ایرانهها! مگر میشود اطلاعات سازمانها را به راحتی
به دست آورد؟
پس از گذشت یک سال هنوز بسیاری اعتقاد دارند اجرایی شدن اینگونه قوانین نیاز به فرهنگسازی و آموزش مدیران و شهروندان دارد. هم مدیران باید وظیفه خود بدانند که اطلاعات را در اختیار شهروندان قرار دهند و هم شهروندان باید حق خود بدانند که اطلاعات و مدارکشان را از سازمان مورد نظر درخواست کنند. اما مهمترین بخش اجرایی شدن قوانینی از این دست، این است که وقتی دولتی دم از منشور حقوق بشر میزند، حداقل در ابتداییترین شکل باید مدیران ردهبالای خود را توجیه کند و آموزش را از آنها آغاز کند. این مورد هم زمانبر است اما اگر این مدیران به «اشتراک گذاری اطلاعات» اعتقاد راسخ داشته باشند، دیگر با شک و تردید در مقابل سوال ما سکوت نمیکنند.
هنگامی که برای بیاهمیتترین مطالب در سایتها با جمله در دسترس نیست یا صفحه سفید مواجه میشوم، یاد جمله آن مدیر ردهبالا میافتم و با خود تکرار میکنم «اینجا ایرانه»