هوش مصنوعی و رباتهای مخرب؛ طراحی نوین و پیچیده حملات سایبری
استفاده از هوش مصنوعی در طراحی حملات سایبری هم دیده میشود. رباتهای مخرب که به…
۱۹ مهر ۱۴۰۳
۲۴ دی ۱۴۰۱
زمان مطالعه : ۱۸ دقیقه
در این مطلب میخوانید
اگر دنبال یک ایده جدید برای شروع کسبوکار و راهاندازی یک استارتآپ هستید، حتماً توصیههایی مانند استفاده از طوفان فکری یا ترکیب دو ایده را شنیدهاید. اما حقیقت این است که چنین توصیههایی نمیتوانند بهطور عملی برای یافتن یک ایده به شما کمک کنند. شما به چارچوبهایی نیاز دارید که بتوانید آنها را پیادهسازی کنید و بهشکلی هدفمند ایده استارتآپ خود را بیابید.
چارچوبهایی هستند که میتوانید از آنها کمک بگیرید و کسب و کار خود را بهصورتی سیستماتیک ایجاد کنید. اگرچه نمیتوان با اطمینان ۱۰۰ درصد پیشبینی کرد که ایده شما موفق خواهد شد یا خیر؛ اما دادههای شرکتهای سرمایهگذاری نشان میدهد که استارتآپهایی که بر اساس ویژگیهای زیر ایجاد شدهاند، بهترین عملکرد را داشتند.
یک راه عالی برای یافتن ایده مناسب استارتآپ این است که به مهارتها، تخصص و روابط منحصر به فرد خود فکر کنید. خلاقیت خود را بهکار ببندید تا بفهمید چگونه میتوانید از داشتههای خود برای ساخت یک محصول استفاده کنید. با ایجاد یک استارتآپ حول این مزیتهای شخصی که برای شما منحصر به فرد هستند آنچه را که تناسب بنیانگذار-بازار (Founder-market fit) نامیده میشود، پیدا میکنید.
اگر در حال حاضر بنیانگذار دیگری در کنار خود دارید یا توانستهاید یک تیم تشکیل بدهید، به توانمندیها و مزایای مجموعه خود فکر کنید. سپس ببینید توانایی و دانش شما چه نوع محصول و خدماتی میتواند تولید کند که در آن نسبت به دیگران برتری داشته باشید.
پل آلن و بیل گیتس، بنیانگذاران مایکروسافت، نمونهای از تیم مؤسس هستند که بازار مناسبی برای شرکت خود ایجاد کردند. این دو نفر در حوزههای برنامهنویسی و علوم کامپیوتر دانش داشتند و در ایدهای که برای راهاندازی استارتآپ پیاده کردند از مهارت هر دوی آنها به خوبی استفاده شد.
برخی از موفقترین استارتآپها برای حل مشکلات شخصی بنیانگذارانشان ایجاد شدهاند. به عنوان مثال، بنیانگذاران DoorDash اپلیکیشن بسیار موفق تحویل غذای خود را ساختند؛ زیرا نمیتوانستند غذای تایلندی را در حومه شهر تحویل بگیرند و نیاز به یک اپلیکیشن دلیوری احساس میکردند که در همه نقاط جغرافیایی کارآمد باشد.
چه دانشجو باشید و چه وارد یک حرفه شدهاید، حتماً مشکلات مختلفی در زندگی شخصی و حرفهای خود دارید. فکر خود را به کار بیندازید و به محصولاتی فکر کنید که میتواند آن مشکلات را حل کند.
یک راه ساده دیگر این است که فکر کنید دوست دارید دیگران برای شما چه محصولاتی بسازند؟ سپس خودتان برای ساختن آنها دست بهکار شوید.
اگر هیچ مشکل بزرگی در زندگی خود ندارید که بتوانید به ایده محصولی جدید فکر کنید، لازم است قوه تخیل یا جسارت خود را به کار بیندازید. سعی کنید شرایط را تغییر دهید و خود را در موقعیتهای مختلفی قرار دهید که به شما امکان میدهد مشکلات جدیدی را تجربه کنید.
به عنوان مثال، در شرکتی تازه کار کنید یا مکان زندگی خود را تغییر بدهید، حتی سفر هم میتواند به شما کمک کند که با چالشهای جدید روبرو شوید. کنجکاوی بودن و یک تجربه جالب میتواند تمام چیزی باشد که برای کشف یک ایده استارتآپ لازم دارید.
استراتژی تجربه یک مشکل و ارائه یک محصول یا خدمات برای حل آن، رویکردی پایین به بالا است که برای بهدستآوردن ایدههای استارتآپی کارآمد بوده است.
حتما زیاد شنیدهاید که برای یافتن شغل یا ایده برای کسبوکار، بهتر است علاقههای خود را دنبال کنید. به خاطر داشته باشید که در نظر گرفتن علاقهها در ایدههای تجاری بسیار ارزشمند هستند.
موفقترین استارتآپها به این دلیل موفق میشوند که بنیانگذاران آنها به پروژه خود علاقهمند هستند، بنابراین در تمام فرازونشیبها به کار متعهد میمانند. به یاد داشته باشید که وقتی روی یک استارتآپ کار میکنید، همواره با تعداد زیادی چالش روبهرو خواهید بود.
در نظر بگیرید که به طور متوسط ۱۰ سال طول میکشد تا یک استارتآپ به یک شرکت قوی و مستقل تبدیل شود، قطعاً نمیخواهید در ۱۰ سال آینده روی تجارتی کار کنید که به آن علاقه ندارید.
برای یافتن ایده یک کسبوکار که به آن علاقه دارید، به صنعتی فکر کنید که دوست دارید در یک دهه آینده در آن حوزه کار کنید. سپس، سعی کنید ایدههای متفاوتی برای محصول یا خدمات پیرامون آن ارائه دهید.
به عنوان مثال، اگر عاشق فناوری واقعیت مجازی (VR) هستید، سعی کنید به برنامههای عملی مختلفی برای VR فکر کنید که بتوانید محصولاتی را پیرامون این موضوع تولید کنید.
هر علاقهای به خوبی به یک کسبوکار تبدیل نمیشود، بنابراین وقتی ایدهها را با روش طوفان فکری بهدست میآورید، فراموش نکنید که از محدودیتها هم باید آگاه باشید. یعنی ممکن است به جنگ ستارگان علاقه داشته باشید، اما این لزوماً به این معنی نیست که باید یک استارتآپ را بر اساس آن علاقه ایجاد کنید.
یک مثال خوب که بر اساس علاقه تأسیس شده است، اپلیکیشن رایگان آموزش زبان Duolingo است. بنیانگذاران دولینگو، یعنیLuis von Ahn (لوییس فون آن) و Severin Hacker (سورین هکر)، علاقه زیادی به آموزش داشتند و میخواستند راهی رایگان برای یادگیری زبان در اختیار مردم بگذارند. آنها این برنامه را به عنوان جایگزینی برای دورههای آموزشی، معلمان و کتابهای درسی گرانقیمت معرفی کردند.
بهجای ایده استارتآپ برای حل یک مشکل شخصی، به دنبال فناوریها یا موقعیتهای جدید در جهان باشید. این کار دقیقا متضاد فرآیندی است که پیشتر (در دومین مورد) گفتیم.
یک مثال خوب، در اینباره، تمام مشاغل، محصولات و خدمات جدیدی است که به دلیل شرایط منحصر به فرد شیوع کووید ۱۹ (کرونا) ایجاد شده است.
جهان هرگز چنین چیزی را در دوران مدرن تجربه نکرده بود و انواع قوانین، مقررات و چالشهای جدیدی وجود داشت که باید با آنها مقابله میشد تا مردم بتوانند تا حدودی به زندگی عادی خود ادامه بدهند.
در طول همهگیری این بیماری، بسیاری از شرکتهای مختلف اپلیکیشنهایی را برای انجام کارهایی مانند ارائه مدرک دیجیتالی واکسیناسیون برای سفر ایجاد کردند. آنها سپس این فناوریها را به دولتها و سازمانهای مختلفی فروختند که به شدت به آنها نیاز داشتند.
برای مثال QuickHire، یک پلتفرم کاریابی برای پیدا کردن نیروی کار در حوزه خدمات است. این مجموعه نمونهای از استارتآپهایی است که برای مقابله با چالشها در طول پاندمی ایجاد شده است. افراد زیادی در طول همهگیری، بهویژه در صنایع خدماتی، شغل خود را از دست دادند، به همین دلیل بنیانگذاران این مجموعه یعنی Angela Muhwezi-Hall (آنجلا موزیهال) و Deborah Gladney (دبورا گلدنی) به این فکر افتادند تا بستری برای کمک به کارگران صنعت خدمات ایجاد کنند که یافتن مشاغل جدید برای آنها آسانتر شود.
توجه داشته باشید که محصولات و خدمات ساخته شده با رویکرد از بالا به پایین برای حل یک مشکل موقت ارائه میشود که به دلیل شرایط ایجاد شده است. در چنین شرایطی ساختن یک محصول کاربردی میتواند زمانبر باشد.
بنابراین، اگر از یک رویکرد بالا به پایین برای ایجاد یک کسبوکار پیرامون یک فناوری یا موقعیت جدید استفاده میکنید، مطمئن شوید که تا اجرای واقعی آن فاصله چندانی ندارید. در غیر این صورت، ممکن است خیلی دیر محصول خود را ارائه کنید و دیگر تناسب خوبی بین محصول و بازار وجود نخواهد داشت.
آیندهنگری استراتژیک شامل حدسهای آگاهانه و برآِوردهای تجربی در مورد آینده است. برای استفاده از آیندهنگاری استراتژیک در جهت یافتن ایده برای یک استارتآپ، به روندهای تکراری گذشته نگاه کنید و به این فکر کنید که چگونه ممکن است تغییر و تحولها آینده روی کار شما تأثیر بگذارند؛ تنها با این کار است که میتوانید روندهای آینده بازار را پیشبینی کنید.
حوزههای خاصی که باید برای بهکارگیری آیندهنگری استراتژیک در نظر گرفته شود، شامل روندها و تحولات در محیطهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فناوری و قانونی است.
برای مثال، شاید پیشبینی کنید که قوانین خاصی به زودی بازنویسی یا تصویب میشوند تا به انواع جدیدی از کسبوکارهای آنلاین اجازه فعالیت بدهند. این دقیقاً همان چیزی است که در مورد Indiegogo، بزرگترین پلتفرم تامین مالی جمعی، در جهان، اتفاق افتاد.
بنیانگذار ایندیگوگو، دانای رینگلمان (Danae Ringelmann)، پیشبینی کرد که قوانین کمیسیون بورس و اوراق بهادار (SEC) که افراد را از سرمایهگذاری آنلاین پول خود منع میکند، بازنویسی میشود. زیرا این قوانین زمانی ایجاد شده بودند که فناوری مدرن وجود نداشت و اکنون نیاز به بازبینی داشتند.
این آیندهنگری استراتژیک باعث شد که رینگلمان شروع به ساخت ایندیگوگو کند. همانطور که بعدها مشخص شد، او در مورد تغییرات قانون SEC حق داشت و ایندیگوگو در سال ۲۰۰۷ به یکی از اولین پلتفرمهای عمده تأمین مالی جمعی تبدیل شد.
به دنبال شرکتهای جدیدی باشید که به دلیل موفقیتهای اخیرشان، سرفصل اخبار را به خود اختصاص دادهاند، سپس تغییرات آنها را بررسی کنید.
به عنوان مثال، تصور کنید شرکت ایربیانبی (Airbnb) که در سال ۲۰۰۸ استارتآپ خود را به راه انداخت، چطور نحوه رزرو مکان برای اقامت در تعطیلات را تغییر داده است.
در همین بین ممکن است به ایده تازهای برسید که چیزی شبیه Airbnb اما برای حیوانات خانگی باشد؛ یعنی بتوانید افرادی را پیدا کنید که وقتی در سفر هستید یا به خارج از شهر میروید، از حیوان خانگیتان در خانه شما یا خودش نگهداری کند.
اگر از این روش برای یافتن یک ایده استارتآپی استفاده میکنید، مطمئن شوید ایده شما مشکلی متفاوت از مشکل اولیه را حل میکند. به عبارت دیگر، فقط یک نسخه متفاوت از ایربیانبی ایجاد نکنید؛ چیزی بسازید که عملکردی مشابه داشته باشد اما برای مشکلی کاملاً متفاوت!
بسیاری از صنایع منسوخ شدهاند و در تلاش هستند تا با نیازهای کاربران خود در دوران مدرن سازگار شوند. هر یک از این صنایع ممکن است برای توسعه یک محصول یا خدمات جدید مناسب باشند.
به عنوان مثال، بخشهای مالی خاصی مانند بیمه و وامدهی، به طور سنتی در پذیرش فناوریهای جدید و ارائه خدمات دیجیتال به مشتریان خود بسیار کند بودهاند. ممکن است به صنعت بیمه نگاهی بیندازید و چیزی شبیه این فکر کنید: «خیلی خوب است اگر مردم بتوانند در عرض چند دقیقه از طریق یک اپلیکیشن برای صدور بیمه نامههای جدید املاک و دارایی خود اقدام کنند.»
سپس، ممکن است برنامهای بنویسید که از هوش مصنوعی استفاده کند تا بهطور خودکار مظنههای بیمه املاک و مستغلات را ارائه دهد و هویت کاربران را برای بیمهنامهها تأیید کند، بدون اینکه نیازی به رفتوآمد وقتگیر با یک نماینده بیمه و هزاران کار اداری سنتی داشته باشند.
اگر درباره صنایعی که اکنون بهروز نیستند از قبل چیزهایی بدانید، بهتر میتوانید آن را تقویت و کارآمد کنید. برای مثال اگر در بخش فروش املاک کار میکنید، بهتر میتوانید پلتفرمهای خرید و فروش ملک را راه بیندازید.
حتی اگر خودتان مشکل شخصی ندارید که بتوانید با یک محصول یا خدمات آن را حل کنید، ممکن است یکی از نزدیکان شما دچار مشکلات خاصی باشد.
از دوستان، اعضای خانواده، همکاران و سایر افراد در حلقههای اجتماعی و حرفهای خود بپرسید که مایلند از چه محصولات و خدماتی استفاده کنند؟ نظرات آنها در ارائه ایدهای برای کسبوکارتان به شما کمک میکند.
اگر افرادی با تخصص و تجربه در زمینههای خاص میشناسید، میتوانید با آنها صحبت کنید. آنها میتوانند به شما بینشی در مورد مشکلات خاص در صنایع یا زمینههای مختلف زندگی به شما بدهند که هرگز آنها را در زندگی تجربه نکردهاید. به عنوان مثال، اگر فرزند ندارید، صحبت با دوستان یا اعضای خانوادهای که بچه دارند ممکن است ایدهای برای استارتآپی نشان دهد که به والدین کمک میکند تا با روشی صحیح بچهها را تربیت کنند. یا اگر از قبل میدانید که میخواهید یک استارتآپ مرتبط با یک حوزه خاص مانند سفر ایجاد کنید، با افرادی که در مشاغل هتلداری کار میکنند یا افرادی که زیاد سفر میکنند، صحبت کنید تا ایدههایی به دست آورید.
قانون 10X ایدهای است که با آن باید محصولی را بهبود ببخشید؛ بهطوریکه آن را ۱۰ برابر آسانتر، ۱۰ برابر سریعتر، ۱۰ برابر سرگرمکنندهتر کنید یا تجربه کاربر را ۱۰ برابر بهتر کنید. بنابراین، کاری که برای به دست آوردن یک ایده استارتآپی از این طریق انجام میدهید این است که به چیزهایی که از قبل وجود دارند نگاه کنید، سپس به راههایی فکر کنید که بتوانید آنها را به شدت بهبود بخشید. به عنوان مثال، Superhuman یک برنامه ارسال ایمیل است که تجربه ارسال و دریافت ایمیل را از ابتدا و با نیت ایجاد «سریعترین ایمیل در جهان» دوباره طراحی کرد.
چیزهایی بلااستفاده در اطراف ما وجود دارد که به طور بالقوه میتوانید راهی برای استفاده از آنها از طریق یک محصول یا خدمات جدید بیابید.
داراییها میتوانند شامل هر چیزی باشند. بسیاری از افراد مهارتهایی دارند که استفاده نمیشوند، بنابراین میتوانید برنامهای ایجاد کنید که به مردم اجازه میدهد به نحوی از این مهارتها استفاده کنند.
یک نمونه عالی از شرکتی که راهی برای استفاده از داراییهای بیکار پیدا کرده است ایربیانبی است. سازندگان این استارتآپ متوجه شدند که هزاران نفر در خانههای خود اتاقهای اضافی دارند که بیشتر اوقات خالی است، بنابراین برنامهای ساختند که به مردم اجازه میداد این فضاهای کم استفاده را به دیگران اجاره دهند.
بعد از اینکه ایدههای استارتآپیای را که فکر میکنید کارساز هستند، جمعآوری کردید؛ گام بعدی ارزیابی آنهاست. این کار به شما امکان میدهد آنها را بر اساس کیفیت و قابلیت، رتبهبندی و بهترین مورد را برای دنبال کردن انتخاب کنید. برای آنکه بتوانید ارزیابی بهتری داشته باشید توصیه میکنیم سوالات زیر را درباره هر ایده از خود بپرسید.
یکی از نکات کلیدی که بسیاری از ایدههای استارتآپ موفق در آن مشترک هستند این است که بنیانگذاران آن، سرمایهگذار آن هم هستند. به عنوان مثال، مارک زاکربرگ اولین نسخه فیسبوک را از اتاق خواب خود کدگذاری کرد و بیل گیتس پیشگام توسعه ویندوز مایکروسافت بود؛ این سیستم عامل اختصاصی مایکروسافت را به موفقیت جهانی رساند. بنابراین، حتی اگر یک ایده استارتآپی خوب داشته باشید، از نظر تئوری، هیچ ارزشی ندارد مگر اینکه بتوانید آن را اجرا کنید. اگر به دنبال ایدههای استارتآپی بر اساس تناسب بنیانگذار هستید، ایدههای شما باید قبلاً این مرحله ارزیابی را پشت سر بگذارند.
یکی دیگر از ویژگیهای کلیدی ایدههای استارتآپی موفق این است که کسی محصول یا خدمات را در زمان توسعه میخواهد. محصولات و خدمات موفق، مشکلات واقعی مردم را حل میکند و برای آنها تقاضا وجود دارد.
همچنین باید اطمینان داشته باشید که مردم نسبت به استفاده از محصول شما اشتیاق داشته باشند؛ حتی اگر فقط یک نسخه اولیه با پیچیدگیهای زیاد از آن تولید کرده باشید. اگر مردم به اندازه کافی نسبت به محصول شما اشتیاق نداشته باشند، به احتمال زیاد قبل از اینکه واقعاً فرصتی برای توسعه محصول پیدا کنید، آن را نادیده میگیرند. حتی اگر محصولی که در نظر دارید بسازید فقط چیزی است که شما میخواهید، دلیل خوبی برای شروع آن دارید. به یاد داشته باشید که بسیاری از استارتآپهای بسیار موفق به دلیل مشکلات شخصی بنیانگذاران آنها ایجاد شدهاند.
البته هیچ ایده استارتآپی، هر چقدر هم که نوآورانه باشد، خوب نیست مگر اینکه بازاری برای رشد داشته باشد. حتی اگر تعداد انگشت شماری از مردم اکنون محصول یا خدمات شما را بخواهند، باید مطمئن باشید که پس از توسعه، افراد بیشتری آن را میخواهند. یک راه خوب برای ارزیابی اینکه آیا ایده شما فرصت رشد دارد یا خیر این است که به صنعتی که در آن فعالیت میکنید، نگاه کنید و مطمئن شوید که پتانسیل کافی دارد.
به عنوان مثال، ارزهای دیجیتال یا سایر سرمایهگذاریهای دیجیتال در حال حاضر به صنعت بزرگی تبدیل شدهاند، بنابراین یک ایده جدید استارتآپی که حول محور این صنعت میچرخد، قطعا در آینده نزدیک بسیار میتواند رشد کند.
اگر ایده استارتآپی شما محصول یا خدماتی است که به تازگی امکان استفاده از آن فراهم شده است، شاید به دلیل یک فناوری یا موقعیت جدید، نشانه خوبی است که میتواند موفق باش مخصوصا اگر اولین فردی هستید که محصولی را وارد بازار میکند که تا کنون امکانپذیر نبود. اگر از رویکرد بالا به پایین برای ارائه ایدههایی برای استارتآپ استفاده میکنید، از قبل در این نقطه قرار گرفتهاید و میتوانید در آن موفق باشید.
اگر شرکتهای دیگر در حال حاضر محصول یا خدمات موفقی مشابه با ایده شما دارند، این میتواند نشانهای باشد که ایده استارتاپی خوبی دارید. فقط مطمئن شوید که ایده شما به اندازه کافی با دیگران متفاوت است یا اینکه بازار کاملاً متفاوتی برای محصول خود دارید.
به عنوان مثال، Rappi، برنامه تحویل غذا در آمریکای لاتین، که در حال حاضر در ۹ کشور فعال است، پس از سایر برنامههای تحویل غذای موفق مانند DoorDash قرار گرفت. اما Rappi به این دلیل موفق شد که در یک بازار بکر و بزرگ شروع به کار کرد. مثال دیگر Lyft است که چند سال بعد از اوبر آمد. علیرغم اینکه Lyft خدمات بسیار مشابهی داشت، توانست با بازاریابی متفاوت خود به موفقیت دست یابد. این شرکت به عنوان «دوست شما با ماشین» به بازار عرضه شد، در حالی که اوبر در آن زمان بیشتر یک سرویس لوکس بود.
یکی از آخرین توصیهها برای ارزیابی ایدههای استارتآپ این است که تصور کنید در آینده زندگی میکنید (حتی چند سال دیگر) و در نظر بگیرید آیا به محصولی که در ذهن دارید نیاز پیدا میکنید یا خیر. اگر پاسخ مثبت است، میتوانید در مورد اجرای آن مصمم باشید. حتی اگر فکر میکنید ایده شما فقط برای حال حاضر جالب است، راهی برای استفاده بلند مدت از آن پیدا کنید.
استارتآپ شما برای موفقیت ممکن است به چند سال زمان نیاز داشته باشد و جامعه میتواند در این مدت تغییرات زیادی کند، بنابراین روی بهکارگیری آیندهنگری استراتژیکی که قبلاً گفتیم، کار کنید!
هر ایده استارتآپی خوب باید مشکلی پشت خود داشته باشد که شما مستقیماً سعی در حل آن دارید. اگر به جای مشکل با راهحل شروع کنید، احتمالا مجبور مشکلی برای حل آن پیدا کنید که ممکن است حتی یک مشکل واقعی نباشد. ضمناینکه، اگر ابتدا مشکلی را برای حل آن پیدا نکنید، تقاضای بسیار کمتری برای محصول شما وجود خواهد داشت. پس احتمال موفقیت استارتآپ شما نیز کمتر خواهد بود.
بسیاری از مردم به اشتباه فکر میکنند که به محض اینکه ایده مناسب را پیدا کنند، آن ایده شگفتانگیز است. ، واقعیت این است که بیشتر ایدهها پس از اینکه یک شرکت موفق شده باشد، شگفتانگیز به نظر میرسند.
تصور کنید که در سال ۲۰۰۴ زمانی که مارک زاکربرگ در حال ساخت فیسبوک بود با شما صحبت میکرد و در مورد ایده خود برای ایجاد یک شبکه اجتماعی برای دانشجویان دانشگاه به شما میگفت. ممکن است فکر کنید که این ایده برای دانشآموزان جالب و مفید به نظر میرسد، اما به هیچ وجه نمیتوانید پیشبینی کنید که فیسبوک چقدر در جامعه جا خواهد افتاد.
نکته این است که استارتآپها در طول زمان تغییر میکنند و محصول یا خدمات آینده شما ممکن است کاملاً متفاوت از ایده فعلی شما باشد.
بنابراین، تا زمانی که ایدههای استارتآپی خود را ارزیابی میکنید و یکی را انتخاب میکنید که از معیارهای ذکر شده تبعیت کند، ممکن است ایده «شگفتانگیز» بعدی را از قبل داشته باشید.
یکی دیگر از اشتباهاتی که مردم هنگام راهاندازی یک استارتآپ مرتکب میشوند این است که بیش از حد از اولین ایده خود هیجان زده میشوند و بدون ارزیابی هیچ ایده دیگری شروع به کار روی آن میکنند.
این بدان معنا نیست که اولین ایده حتما بهترین ایده نیست، بلکه باید حداقل چند ایده دیگر داشته باشید و همه آنها را ارزیابی یا مقایسه کنید تا بهترین گزینه را انتخاب کنید.
بسیاری از افرادی که ایدههای خوبی برای کسب و کار دارند، آنها را دور میاندازند؛ زیرا شامل بخشهای زیادی است که کار کردن روی آنها را بسیار پیچیده و چالش برانگیز میکند. رها کردن ایدهها به چنین دلایلی اشتباه است؛ زیرا حتی موضوعاتی که اکنون توسعه آنها سخت به نظر میرسد، زمانی که آنها را به بخشهای قابل کنترل و کوچکتر تقسیم کنید، میتوانند آسان شوند.
در واقع ایدههای سخت اغلب برخی از بهترینها هستند؛ زیرا هنوز هیچکس نتوانسته راهی برای حل آنها پیدا کند.
برخی از سودآورترین ایدههای استارتآپی حول موضوعات و حوزههای خستهکننده میچرخند. در واقع اغلب، خستهکنندهترین بخش ظاهراً بهترین بخشها برای ساخت محصولات و خدمات جدید هستند؛ زیرا هیچ کس دیگری نمیخواهد این کار را انجام دهد. بنابراین، به جای تلاش برای ایجاد فناوری جدید شگفتانگیز و هیجانانگیز، چرا سعی نمیکنید روش تجارت در یک صنعت «خستهکننده» را تغییر دهید؟ صنایعی که طی دههها تغییر چندانی نکردهاند و بخشهایی که در آنها تجربیات ناامیدکنندهای داشتهاید، ایدههای خوبی برای تغییر مدلهای کسبوکار هستند.
وقتی میخواهید ایدهای برای یک استارتآپ داشته باشید، به راحتی ممکن است گیر کنید و احساس کنید هیچ یک از ایدههای شما درست نیست. با استفاده از چارچوبهای مورد بحث در این مقاله، احتمال بیشتری وجود دارد که ایدهای برای استارتآپی ایجاد کنید که برای شروع کار به اندازه کافی خوب باشد.
اطمینان حاصل کنید که از اشتباهات رایجی که مردم معمولاً هنگام جستجوی یک ایده تجاری مرتکب میشوند اجتناب کنید، و به زودی میتوانید اولین ایده خود را استارتآپی کنید!