skip to Main Content
محتوای اختصاصی کاربران ویژهورود به سایت

فراموشی رمز عبور

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ عضو شوید

ثبت نام سایت

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ وارد شوید

فراموشی رمز عبور

وارد شوید یا عضو شوید

جشنواره نوروزی آنر

ورودی

امیرحسین حسینی‌پژوه نویسنده میهمان

نظام خلق رویاها

امیرحسین حسینی‌پژوه
نویسنده میهمان

۷ اردیبهشت ۱۳۹۵

زمان مطالعه : ۳ دقیقه

شماره ۳۳

تاریخ به‌روزرسانی: ۲۶ مهر ۱۳۹۸

نوجوان که بودم تابستان همیشه دغدغه داشتم در همان دنیای محدودم یک کار مفید انجام دهم. دوست داشتم چیزی «خلق کنم». این دغدغه تا چند سال در حد رویا باقی ماند. سال اول دبیرستان سر کلاس پرورشی، احتمالاً جراتم برای «خلق کردن» بیشتر شد که دستم را بلند کردم و گفتم می‌خواهم یک ماهنامه راه بیندازم. آن روزها بحث آی‌تی تازه داغ شده بود و تنها موضوعی بود که دنبال می‌کردم؛ نه از جامعه سر درمی‌آوردم نه از سیاست. اولش سعی کردم تیمی جمع کنم و در ساخت این ماهنامه از آنها کمک بگیرم. دو ماه که گذشت و از یاری‌شان ناامید شدم خودم آستین‌ها را بالا زدم تا رویایم را حقیقت بخشم.
شکسته پکسته با آن اینترنت جان بر لب‌آور دایال‌آپ از سایت‌های مختلف فناوری، مطالبی جمع‌آوری می‌کردم. خودم کم‌کم صفحه‌بندی را با پابلیشر یاد گرفتم. انگار خودم را در آن مدرسه کوچک (که برای من یک جامعه بزرگ بود) پرچمدار پیشبرد فناوری اطلاعات می‌دانستم. با هزار دردسر از هم‌کلاسی‌هایم به زور مطلب می‌گرفتم، برای مجله‌ام تبلیغ می‌کردم و سعی می‌کردم کار کنم که وقتی پا به حیاط می‌گذارم آن را در دست همه ببینم.
سال دوم قدرتم برای «خلق کردن» بیشتر شد. «خالقی» دقیقاً همان میلی بود که می‌توانست یک روح سرکش را آرام کند. دوباره خواستم از دیگران در این کار استفاده کنم اما خیلی زود ناامید شدم و کار را تنهایی ادامه دادم. این بار سعی کردم خودم بیشتر بنویسم و بیشتر بدانم. همان روزها بود که فهمیدم چقدر تولید یک ماهنامه هشت‌صفحه‌ای که بخش زیادی از مطالبش هم از منابع دیگر جمع‌آوری شده، کار دشواری است.
وقتی وارد پیوست شدم فکر می‌کردم می‌نشینم یک گوشه و غرق در «خلق کردن» می‌شوم، به هیچ‌ کس کاری ندارم و در دنیایی که برای خودم ساخته‌ام کار می‌کنم و گسترشش می‌دهم اما همان هفته اول فهمیدم «خالقی» به فرد نیست، به جمع است که معنا پیدا می‌کند.
حال که دو سال و هشت ماه است در پیوست می‌نویسم بیش از هر چیز به این پی برده‌ام که «آگاهی» چیزی نیست که یک نفر پرچمش را دست بگیرد و راه بیفتد در جامعه فریادش بزند؛ آگاهی باید پخته شود، باید از ذهن‌های مختلفی عبور کند تا صاف و صیقل‌خورده برای نوشیدن دیگران آماده شود. پیوست بیش از هر چیز حاصل یک «آگاهی جمعی» است که اگر حتی یکی از اجزایش را از آن کم کنی این آگاهی دیگر مثل قبل موجودیت ندارد. حالا هر وقت اوضاع جمع به هم می‌ریزد، به یاد می‌آورم که حتی اگر به تنهایی هم بتوان کاری را پیش برد، نتیجه یک هیبت موهوم کج و معوج بیشتر نیست.
آنچه الان دارم شاید با معیارهایم فاصله داشته باشد اما همان است که در رویاهای نوجوانی‌ام شب و روز وول می‌خورد و من بعدها که درگیر نگاه‌های جامعه شدم از یاد بردم چقدر رسیدن به این رویای «خالقی» را دوست داشتم؛ و اکنون به چیزی فراتر از آن یعنی «خلق جمعی» رسیده‌ام

این مطلب در شماره ۳۳ پیوست منتشر شده است.

ماهنامه ۳۳ پیوست
دانلود نسخه PDF
http://pvst.ir/1f1

0 نظر

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

برای بوکمارک این نوشته
Back To Top
جستجو