توسعه فضای استارتآپی کشور و شرکتهای دانشبنیان طی نیمه اول دهه ۹۰ این انتظار را…
۹ آبان ۱۴۰۳
از نجوم به شکل تخصصی هیچ سر در نمیآورم اما در حد اطلاعات عمومی دنبالش میکنم. برایم حکم تراپی دارد. شاید برای خیلیها بتواند اینطور باشد. اینکه به خود یادآوری کنی که در محور زمان تاریخ خلقت جهان فقط یک نقطهای و در مختصات جغرافیای کل هستی همان هم نیستی، شاید قدری و فقط قدری حالت را خوب کند. البته تسکین آن موقت است و به شدت گذرا. مثل تجویز ژلوفن است برای کسی که از میگرن به خود میپیچد اما به هر حال بهتر است از هیچ.
در آخرین شماره ماهنامه «نجوم» مطلبی خواندم درباره امکان سفر انسان به آینده و گذشته. طبق نظریه نسبیت اگر کسی بتواند با سرعت نور حرکت کند گویا زمان برایش کش میآید و کندتر میگذرد. پس اگر او به حالت عادی برگردد گویا از زمان ما عقب مانده و میتواند حضور در آینده را تجربه کند. گویا او به آینده سفر کرده است. انیشتین این را از لحاظ ریاضی ثابت کرده؛ هر چند امکان عملیاتی بودن رسیدن به سرعت نور دستکم در جهان امروز موجود نیست. در مقابل، سفر به گذشته هنوز پایه علمی ندارد. شاید برای همین هم جذابتر است و البته کنجکاوی برانگیزتر. احتمال اینکه بتوان به گذشته سفر کرد این فرض را با خود به همراه دارد که شاید در بین ما انسانها مسافرانی از آیندهمان حضور دارند؛ کسانی که شانس سفر به گذشته خود را پیدا کردهاند و در بین ما زندگی میکنند و ما از حضور آنها بیخبریم. اگر خودمان را جای یکی از این «مسافران از آینده ما به گذشته خودشان» بگذاریم شاید کلیدواژه مربوط به اسامی یا اتفاقاتی را در اینترنت جستوجو میکردیم که در زمان حال هنوز اتفاق نیفتادهاند ولی ما از آنها باخبریم!
اخیرا در یک تحقیق، رابرت نمیروف اختر فیزیکدان معروف، امکان استفاده مسافران زمان از اینترنت را بررسی کرده است. او در این مطالعه با استفاده از دادههای جستوجو در گوگل و توییتر به دنبال کلیدواژههای دو اتفاق بود. یکی درباره دنبالهدار آیسان، پیش از آنکه واقعا کشف شود و دیگری پاپ فرانسیس پیش از انتخابش به عنوان پاپ. البته نتیجه منفی بود. یعنی کسی پیش از وقوع این وقایع به دنبال آنها نگشته بود.
این مطلب را که خواندم به این فکر کردم که اگر یکی از این آدمهای تخیلی الان در جایی نشسته و دارد راجع به آینده من، جامعه، کشور و جهان در آینده نزدیک یعنی همین سال خورشیدی بعدی در گوگل جستوجو میکند، به دنبال چه خواهد گشت؟ او چه خبری از سال 1393 دارد که ما نداریم. اول فکر کردم چه میشد او را میشناختم و میپرسیدم از نیامدهها و رخندادهها. ولی بعد دیدم همان بهتر که او را نمیشناسم، چرا که شاید ندانستن آنها خیلی بهتر است. همین که گذشتهام را حمل میکنم کافی است. وزن آینده را شاید اصلا نتوانم به دوش بکشم. همان بهتر که آن مسافر سال نو را اصلا نمیشناسم