توسعه فضای استارتآپی کشور و شرکتهای دانشبنیان طی نیمه اول دهه ۹۰ این انتظار را…
۹ آبان ۱۴۰۳
«به یک همکار شاداب، خلاق و باانرژی نیازمندیم.» این جملهای است که تقریباً در اغلب آگهیهای استخدامی استارتآپها دیده میشود، چیزی شبیه «منشی خانم با روابط عمومی بالا» که هرچند در نگاه اول به طور مستقیم به ویژگی اصلی شخص مورد نیاز اشاره میکند، اما میتواند تعابیر دیگری نیز با خود به همراه داشته باشد.
بدون شک نمیتوان تاثیر هیچکدام از موارد تاکیدشده در این آگهیهای استارتآپی یعنی شادابی و خلاقیت را در بالا بردن روحیه تیم و به تبع آن بهبود عملکرد هر پروژهای دستکم گرفت، اما یک واقعیت را هم نباید فراموش کرد: موفقیت یک کسبوکار بیش از هر چیز به شایستهسالاری، میزان مهارت و دانش افراد در اجرای پروژه بستگی دارد.
آنچه در رفتار و نوع تعاملات برخی تیمهای استارتآپی دیده میشود نه انجام کار حرفهای بلکه صرفاً ایجاد محیطی مفرح و بهرهمندی از وجهه کاذب استارتآپ بودن است، چیزی که از یک طرف آنها را در سطح جوانان باحال دره سیلیکونی نشان دهد و از طرفی نگذارد کسی انگ بیکاری به آنها بزند.
مشخصه اصلی این بخش از استارتآپها این است که به جای تمرکز کردن بر پروژههایی که نیاز مبرم جامعه را برطرف میکنند یا مشاوره گرفتن از کسانی که دانش کسبوکار را میدانند، تنها جنبهای که از استارتآپ بودن یاد گرفتهاند بخش نمایشی آن بوده است: استفاده مداوم و نابجا از کلمات انگلیسی متعدد، شرکت در رویدادهای استارتآپی مختلف و برگزاری کارگاههایی که با مطالعه چند پاورپوینت خارجی تهیه شده اما قرار است نشان دهد چقدر این استارتآپ در حوزه کسبوکاری خود صاحب دانش بوده و چقدر موفق عمل کرده است.
قسمت تلخ ماجرا این است که نمایش آنها تماشاگرانی هم دارد. البته مقصودم فقط سرمایهگذارانی نیست که به همه چیز با دید سودآوری نگاه میکنند و رسیدن به ثروت را با هر وسیلهای مباح میدانند. برای نسلی که خدایان عصر جدید را پول و قدرت میدانند دیدن یا شرکت در بخشی از نمایش استارتآپهایی که توانستهاند خود را یقهسفید و صاحب ثروت و قدرت جلوه دهند جذابیتی خیرهکننده دارد. روند «هر ایرانی یک استارتآپ» شاید از همین جذابیت نشأت گرفته باشد، روندی که دیگر دستمایه طنز شده و به ندرت یک ایده درست و درمان از دل آن بیرون میآید.
شاید بتوان نسبت به این نوع از «شوآف» مانند سایر رفتارهای نمایشی در سطح جامعه بیتفاوت بود و با خود گفت اصلاً به ما چه، اما نمیتوان منکر آسیبهای آن شد. به نظر میرسد بزرگترین آسیبی که این رفتارهای نمایشی میتوانند برسانند تعیین قواعد بازی است، آن هم نه برای آن عده سردماغی که کارهای استارتآپی را به صورت تفریحی دنبال و به اختصاص چند ساعت در هفته برای آن بسنده میکنند، بلکه برای کسانی که واقعاً دنبال راهاندازی کسبوکار هستند و به توسعه آن امید بستهاند تا اگر بخت با آنها یار بود دسترنجشان را برای پروژههای بزرگتری سرمایهگذاری کنند، اما چون به اندازه کافی اهل نمایش نیستند در جذب مخاطب (اعم از سرمایهگذار و کاربر) ناکام میمانند و اسمشان به لیست استارتآپهای شکستخورده اضافه میشود