توسعه فضای استارتآپی کشور و شرکتهای دانشبنیان طی نیمه اول دهه ۹۰ این انتظار را…
۹ آبان ۱۴۰۳
آقای مدیر باسابقه روبهروی ما که دو خبرنگار زن هستیم نشسته و از کارمندانش حرف میزند. در شرکت بیش از هزارنفری او زنان نقش کمرنگی دارند و غیر از یکی دو نفر در سطوح مدیریتی خبری از حضور زنان نیست. وقتی از نسبت جنسیتی در شرکتش میپرسیم لبخند میزند. میگوید نمیداند چرا چنین سوالی میپرسیم و او مخالفتی با حضور زنان در اجتماع و کار کردن آنها ندارد، اما فکر میکند زنان نباید زندگی خانوادگی را قربانی کار بیرون کنند. از سالهای مناسب برای ازدواج و بچهدار شدن میگوید که تحت فشار کار و جنگیدن در فضای به گمان او مردانه هدر میروند. او میگوید زنها نباید مادر بودن و زنانگی خود را فدای کار کنند و درست هم نیست کارهای مردانه را به زنان بسپاریم.
وقتی از کارهای مردانه نام میبرد، ناباورانه نگاهشمیکنم. با خودم تکرار میکنم: کارهای مردانه! انگار مدیران قدیمی چیزی از «راه رفتن با کفشهای پاشنهبلند» نمیدانند. انگار همه کارها برای مردان طراحی شده؛ برنامهنویسی مردانه است، ریاضی مردانه است، نفت مردانه است، معدن، ساختمانسازی، سیاست… اصلاً ما این همه در خیابانها و شرکتها و سازمانها چه میکنیم؟
صنعت آیتی نسبت به صنایع سنتیتر بیشتر حضور زنان را به خود دیده و زنان هم نشان دادهاند اگر جرات حضور و فرصت برابر و حتی گاهی نابرابر پیدا کنند، چیزی از مردان کم ندارند. در صنعت آیتی بارها با زنانی مواجه شدهام که کسب و کار خودشان را راه انداختهاند، ازدواج کردهاند، بچه دارند و از پس همه آنها هم برمیآیند. اما هنوز هم دنیا مردانه است و قوانین را مردان مینویسند و آنها زنانگی را در آشپزخانهها میپذیرند.
زن جدی و محکم حرف میزند، شرکتی را با چند صد نفر کارمند اداره میکند و رزومهاش نشان میدهد که یک مدیر موفق است. وقتی حرف میزند نگاهم به سرانگشت چسبخوردهاش میافتد، یادم مادرم میافتم، خرد کردن سبزی گاهی انگشتهای زنان باتجربه را هم قربانی زخمهای کوچک و بزرگ میکند. وقتی گفتوگو تمام میشود زن انگار که نگاه مرا دنبال کرده باشد، به انگشتش اشاره میکند و میگوید:«بچهها سرما خوردهاند، برای سوپ هویج خرد میکردم.» لبخند میزنم