احتمالاً تاکنون بیش از شنیدن جمله «باید یک استراتژی داشته باشیم»، عبارت «باید یک برنامه استراتژیک داشت» به گوشمان خورده است. این بدان دلیل است که اکثر افراد استراتژی را به منزله یک سند برنامهریزی تلقی میکنند؛ استراتژی از این منظر لیستی طویل از طرحها با قالبهای زمانی و منابع ویژه است. جالب اینکه بسیاری خود این طرحها را «استراتژی» مینامند؛ یعنی هر طرح مختلف یک استراتژی جداگانه است و برنامه هم لیستی سازمانیافته از استراتژیها محسوب میشود. اما یک برنامه استراتژیک از این نوع چه تفاوتی با بودجه دارد؟ بسیاری از افرادی که با آنها تعامل دارم معتقدند تفکیک این دو مفهوم کار دشواری است و اصلاً چرا یک شرکت باید واجد هر دو اینها باشد؟ به باور من این پرسشی صحیح است. عمده برنامههای استراتژیکی که در طول 30 سال گذشته فعالیت در حوزه استراتژی دیدهام، صرفاً بودجههایی هستند که با انبوهی از واژگان توضیحی پیوند خوردهاند. این امر احتمالاً به دلیل ارتباط نزدیک بین استراتژی و امور مالی در شرکتهاست. به منظور ایجاد یک استراتژی مطلوب و متفاوت از بودجه باید از وسوسه برنامهریزی رهایی پیدا کرد. استراتژی به معنای برنامهریزی نیست بلکه ایجاد مجموعه یکپارچهای از گزینههای در دسترس برای افزایش بازدهی مالی و مزیت رقابتی است. به نظر من چنانچه مدیران به این نکته پی ببرند که استراتژی بودجهبندی مالی نیست، به استراتژیهای مطلوبتر و جالبتری میرسند. مسلم اینکه ایجاد یک استراتژی بدون طرح مالی، سرمایهگذاری و بودجهبندی ممکن نیست اما به باور من مدیران امروز باید قبل از اینکه وارد اینگونه امور مالی شوند، به استراتژیای برای انسجام این امور بیندیشند. این استراتژی یک موضوع منحصربهفرد است؛ یعنی برای هر کسب و کار نیاز به یک استراتژی داریم نه مجموعهای از استراتژیها. استراتژی مجموعهای یکپارچه از گزینههاست که چند و چون برنده شدن در بازی، انتخاب ظرفیتهای سازمانی، روش نهایی بازی در میدان رقابت...
شما وارد سایت نشدهاید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.