قسمت سی وچهارم
آداب ترک یا سه روایت از فروردین
۸ خرداد ۱۳۹۵
زمان مطالعه : ۴ دقیقه
شماره ۳۴
تاریخ بهروزرسانی: ۷ آبان ۱۳۹۸
روایت اول - سال ۷۳- مدیر پروژه یک شرکت ساختمانی بزرگ، مهندس امیردرستکار در اوج وابستگی شرکت به حضورش تصمیم میگیرد شرکت خودش را تاسیس کند. او مدتهاست بررسیهای لازم را انجام داده و حالا دیگر تقریباً در مورد همه چیز، از محل دفتر شرکت گرفته تا نیروی انسانی و از شرکا تا هزینهها و سرمایهگذاریهای اولیه به نتایج نهایی رسیده است. درستکار خوب میداند مهمترین چیزی که شرکت جدیدش به آن نیاز دارد قراردادهای خوب با کارفرماهای خوب است. به سبب چندین سال حضور در شرکتهای مختلف از جمله شرکت فعلی او به چهرهای شناختهشده نزد کارفرمایان تبدیل شده و به اعتبار همین امر لابیهای لازم را برای گرفتن پروژههای خوبی که او میداند به صورت ترک تشریفات مناقصه واگذار میشوند، انجام داده است. درستکار سرانجام یکی از روزهای فروردین را که ماه تولدش هم هست، انتخاب کرده و به اتاق مدیرعامل میرود. مدیرعامل ابتدا خبر را جدی نمیگیرد، یعنی نمیتواند جدی بگیرد چون مهمترین پروژههای شرکت در دست درستکار است. میزان وابستگی مدیریتی شرکت به او بیش از آن است که بتوان ناگهان یا حتی در یک زمانبندی کوتاهمدت او را از دست داد. بحث بالا میگیرد. درستکار در تصمیمش کاملاً جدی است تا آن حد که حتی قرارداد اجاره دفتر شرکتش را هم امضا کرده؛ شرکتی که همین هفته قبل ثبت شده است، هرچند اینها را به مدیرعامل عصبانی نمیگوید. اینکه با تعدادی از مهندسهای خوب ولی ناراضی آنجا هم صحبت کرده تا در شرکت نوپایش به استخدام درآیند را هم که طبعاً نمیگوید. نقطه پایانی بحث توافق بر سر زمان یک ماه برای تحویل کارهایش است. توافقی که هیچ یک از طرفین به آن راضی نیستند اما به ناچار تن میدهند. مدیرعامل متوجه میشود روش یا تاکتیک مدیریتیاش که با هیچ یک از پرسنل قرارداد استخدامی امضا نمیکند تا به زعم خودش بهانهای برای ادعاهای زیادهخواهانه...
شما وارد سایت نشدهاید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.
وارد شویدعضو نیستید؟ عضو شوید