توسعه فضای استارتآپی کشور و شرکتهای دانشبنیان طی نیمه اول دهه ۹۰ این انتظار را…
۹ آبان ۱۴۰۳
تقریباً همه آدمهای دنیا تجربه آواز خواندن دارند. گاهی آدم برای دل خودش زمزمه میکند یا حتی صدایش را رها میکند. وقتی ما ترانهای را میخوانیم، معمولاً احساس میکنیم صدایی شبیه خواننده اصلی داریم و حتی گاهی که اعتمادبهنفسمان بیشتر میشود حس میکنیم از خواننده اصلی هم بهتر میخوانیم؛ اما باید دید این صدا در گوش دیگران چگونه است. آیا آنها هم ما را به همان اندازه خوشصدا میدانند یا صوتی آزاردهنده به گوششان میرسد.
چند سال پیش، تبلیغاتی بر بدنه و شیشه اتوبوسهای دورنشهری نقش بست که از بیرون بسیار زیبا بودند؛ اما از داخل، اتوبوس را به ماشین حمل مجرمان خطرناک تبدیل میکردند. وسیله نقلیهای شلوغ که با تکانهای شدید حرکت میکند و بخشی از دود تولیدی به داخل میآید و از شیشههایش هیچجا دیده نمیشود. نصب این تبلیغها و دفاع از این کار نشان میداد مدیر تصمیمگیر حتی یک بار هم سوار اتوبوس نشده که اگر شده بود، حس شهروندان را درک میکرد. خلاصه اینکه گاهی باید خودمان را جای دیگران بگذاریم و ببینیم کارهای ما از نظرها چطور است.
ایجاد و توسعه شبکه ملی اطلاعات که از حدود ۱۵ سال پیش در دستور کار بخشهای مختلفی از حاکمیت قرار گرفته، اگر نگوییم مانند آواز خواندن زیر دوش حمام که چیزی شبیه همان تبلیغات بدنه اتوبوسهاست. مدافعان این شبکه، دلایل متعددی برای وجود آن ذکر میکنند که از نظر خودشان، کاملاً درست است. شاید حتی از نظر کاربران هم این دلایل موجه باشند؛ اما در نهایت باید دید حاصل کار چیست.
حاصل سیاستگذاری، تصمیم و کار آنها چیزی است که نمیتوانم کلمه مناسب قابل انتشاری برایش بیابم و تنها میگویم به عنوان یک کاربر، هر ماه احساس میکنم چند صد هزار تومان از پولم را به اسم اینترنت، دور میریزم.
مشکل اما بزرگتر از این است. مساله شاید در کیفیت خلاصه نشود. مساله در اجبار است. اینکه کسانی در یک جلسه دربسته مینشینند و تصمیم میگیرند من باید از فلان پلتفرم دست بکشم و در پلتفرمی که آنها دوست دارند فعالیت کنم، آنقدر ناخوشایند است که هر موضوع دیگری را تحتالشعاع قرار میدهد.
اگر من بخواهم شبکه ملی اطلاعات را تعریف کنم، اینگونه میگویم: «شبکه ملی اطلاعات، مجموعهای از زیرساختها و سرویسهاست که ایرانیها مجبور به استفاده از آن هستند.»