صنعت ارتباطات و فناوری اطلاعات مانند دیگر صنایع و رشتهها، مملو است از اسناد بالادستی…
۹ مهر ۱۴۰۳
اینکه شما پروانهای را بدهید برای اینکه بازار را منظم کنید، ایرادی ندارد. حالا اگر این وسط چند شرکتی که درست و معقول کار میکنند هم ورشکسته یا ورافتاده شدند مشکلی نیست. البته اینکه اصلاً چرا خردهفروشی اینترنتی اساساً باید محل بینظمی باشد کمی جای سوال دارد ولی وقتی تعداد همین پروانهها را به تعدادی بدهید که آشکارا فراتر از کشش فعلی بازار باشد، این پرسش مطرح میشود که تا چه حد میتوان تن به بیرحمی بازار سپرد.
اینکه شما پروانه بدهید برای آنکه پیشانی مخابرات را به زمین بمالید هم ایرادی ندارد. حالا اگر این وسط چند انحصار جدید هم خلق کردید مشکلی نیست. البته وقتی فکر میکنید تقریباً همین سازمان تنظیم مقررات فعلی با ساختاری بسیار مشابه این پروانه را نوشته کمی جای سوال دارد ولی وقتی هیچ یک از این شرکتها علاقهای به توسعه مهمترین انحصار موجود یعنی تلفن ثابت نداشته باشند این پرسش مطرح میشود که واقعاً وزنکشی در بازار به نفع چه کسی است.
حتی اینکه شما پروانه بدهید برای آنکه پول دربیاورید باز هم ایرادی ندارد. حالا اگر این وسط قضیه بیشتر تبدیل به معرکهگیری برای «بشتابید! بشتابید! پروانه جدید رسید» شده باشد، مشکلی نیست. البته اینکه ارزش واقعی این پروانهها را چه کسی و چگونه تعیین میکند هم جای سوال دارد ولی وقتی مشخص نیست پولهای جمعشده قرار است چگونه هزینه شوند این پرسش مطرح میشود که این سرمایههای جذبشده صرف کدام اندام دردمند پیکر فناوری اطلاعات کشور شوند.
در حقیقت تنها قسمت ماجرا که واقعاً جای سوال دارد این پروانهگرایی بازار فناوری اطلاعات ایران است. به نظر میرسد هر لایسنسی که به هر قیمت و هر شرایطی برای هر قسمت از این بازار ارائه میشود باز هم بیشمار شرکت و سرمایهگذار و هلدینگ وجود دارند که برای آن صف میکشند و همیشه دو اپراتوری هستند که برای تصاحبش جدال میکنند و تعدادی شرکت بانک صاحب هستند که پول بیزبان را به چاه پروانهها میریزند. چطور همیشه همه همزمان پروانه موبایل، وایمکس، خدمات ماهوارهای، تلفن اینترنتی، تلویزیون اینترنتی و البته پروانه ارتباطات ثابت را نیاز دارند. واقعاً تا این حد همه اینها سودآورند؟ یا درهای همکاری و همافزایی بین بازیگران اینقدر بسته است که اصلاً گزینه اعتماد به دیگری وجود ندارد؟
تنها نتیجه اخلاقیای که میتوان گرفت این است که آیتی ایران نیز مانند همه ما بالاخره یک ایرانی است و اگر جایی صفی دید حتماً در آن میایستد، بعد تازه از خودش میپرسد آیا این پروانهای که در انتهای صف میدهند واقعاً به دردش میخورد یا نه؟