«میانگین اجرای برنامه توسعه طی ۶ دوره گذشته حدود ۳۰ درصد بوده است.» این نتیجه…
۱۰ آذر ۱۴۰۳
یک روز که اتفاقاً هیچ فرق خاصی با روزهای دیگر نداشت، داشتم در مورد ویژگیهای فنی و مراحل دیزاین به صورت تلفنی برای منشی جناب سفارشدهنده توضیح میدادم. پس از طرح موضوع و ارائه تعرفه، از من خواستند نمونهکارهایمان را به همراه چند پیشطرح برای موضوع مورد نظر آنها برایشان «پیک» کنیم تا در کنار کارهای افراد دیگر مقایسه شود و در صورت تایید اولیه افتخار همکاری با آنها به ما سپرده شود. با ذکر این نکته که امکان واریز پیشپرداخت به خاطر محدودیتهای «واحد مالی» وجود ندارد و تمام مبلغ پس از چاپ طرح تصفیه خواهد شد. مدتها بود چنین مشتریهایی در همان مرحله اول توسط مدیر امور مشتریانمان رد میشدند و افتخار صحبت با این نوع سفارشدهندگان را نداشتم. طبعاً و منطقاً شرایط را قبول نکردم و تلفن را قطع کردم. اما داغ دلی تازه شد و به 12 سال فعالیت حرفهایام در زمینه دیزاین فکر کردم و اینکه با چه منطقی یک سفارشدهنده حق چنین خواستهای را میدهد. آنها رزومه و نمونهکارهایمان را در وبسایت دیده بودند و تاکید زیادی داشتند که سطح علمی و تدریس در دانشگاه جزو دلایل اصلی انتخاب بنده بوده است. اما چرا تصور کرده بودند که بنده و امثال بنده (در حوزههای مختلف دیزاین) بیکار نشستهاند تا برای گرفتن پروژههایی در سطح حرفهای آزمون و خطا کنند و شانس خود را بیازمایند که شاید بتوانند طرحی بزنند و مبلغی بگیرند؟
به این فکر کردم که دلیل این مساله بیشتر از آنکه از روی قصد و غرض بدبینانه باشد، ناشی از ناآگهی شرایط شغلی طراحان و عدم درک متقابل آنهاست. مثلاً این مساله که ارائه پیشطرح مرحله دوم پروسه طراحی بعد از آنالیز و تحقیق و بررسی است و یک پیشطرح و ایده خوب بدون گذاشتن وقت کافی (در مواردی بیش از یک نفر) در مرحله آنالیز اتفاق نخواهد افتاد، نکاتی است که خیلیها بنا بر هر دلیلی از آن اطلاع ندارند. بنابراین اینجا بود که دیدم سوی اتهام بیشتر به سمت خود طراحان متمایل شد و به این نتیجه رسیدم که ماهیت مشکل نه صنفی و قانونی، که بیشتر فرهنگی است. این شد که برای اینکه قدمی هر چند کوچک در جهت رفع این مشکل فرهنگی برداشته باشیم، دغدغههای رایج را نوشتیم و با همکاری تیم خوبمان در مرکز طراحی اسپیرال آن را به همراه تصویرسازیهای طنز به شکل یک وبسایت تکصفحه رونمایی کردیم: من یک طراحم. در پایین صفحه نیز فرمی گذاشتیم برای امضای این بیانیه غیررسمی. سایت را به اشتراک گذاشتیم و با هجوم طراحانی مواجه شدیم که انگار داغ دل آنها هم تازه شده بود؛ از طراحان گرافیک و طرحان وب گرفته تا طراحان صنعتی و معماران. تنها پس از سه روز هزار نفر به کمپین پیوستند و فیدبکهای مثبت زیادی گرفتیم. پس از یک ماه امضاکنندگان از مرز سه هزار نفر هم گذشتند و این فکر به ذهن ما خطور کرد که باید از پتانسیل ایجادشده استفاده کنیم و این حرکت فرهنگی را ثمربخشتر کنیم. برای همین تصمیم به برگزاری نخستین گردهمایی کمپین گرفتیم: نخستین نشست بررسی چالشهای شغلی طراحان جوان. از پنج نفر از اساتید جوان و فعالان با تجربه حوزههای طراحی گرافیک، طراحی وب، طراحی صنعتی و معماری و همچنین یک وکیل فعال در حوزه فناوری اطلاعات نیز دعوت کردیم تا در این نشست تجربیات خود را در اختیار جوانترها بگذارند. گرچه باز هم هیچ ایدهای از تعداد ثبتنامکنندگان نداشتیم، با استقبال صدها نفر از طراحان مواجه شدیم و با حمایت دوستان موسسه فرهنگیهنری پیشرو، موفق شدیم این نشست را در سالن 400 نفری فرهنگسرای اندیشه برگزار کنیم؛ تجربه بینظیری که هدف آن مطرح ساختن دغدغههای مشترک تمام طراحان با صدایی رساتر بود. نقطه شروعی بود برای یکپارچهتر کردن حرف حساب طراحان و برگزاری جلسات مستمر برای یافتن راهکارهای فرهنگی. حالا بیش از سه هزار طراح برای اولین بار در کشور ما عزم خود را جزم کردهاند که مشکل را نه با ابزار جبر و قانون، نه با غر زدن بیهوده، بلکه با فعالیتهای فرهنگی کمرنگتر کنند؛ تا شاید شأنیت شغل طراحان در جامعه کمی بیشتر حفظ شود. و ما از خودمان شروع کردیم