توسعه فضای استارتآپی کشور و شرکتهای دانشبنیان طی نیمه اول دهه ۹۰ این انتظار را…
۹ آبان ۱۴۰۳
طی سالیان اخیر که تب شبکههای اجتماعی عمومی و سپس تخصصی، دمای بازار جهانی فناوری اطلاعات را بالا برده، همواره دفاع صنف فناوری اطلاعات از این پدیده و موجهای متعاقب آن به چوب سیاست رانده شده و لاجرم با طعم اخلاق، ایدئولوژی و فرهنگ درآمیخته است.
این نگاه عمیقتر و پیچیدهتر هرچند ریشه در مفاهیم پیشین و پسین کشور از مفهوم نخنمای «تهاجم فرهنگی» گرفته تا جنبشهای اخیر عربی موسوم به «بیداری اسلامی» دارد ولی این نقب زدن به عمق باعث شده است همگی تحلیلها نیازهای ذاتی بازار فناوری اطلاعات کشور به شبکههای اجتماعی را نادیده بگیرند که فقط سه مورد از مهمترین نمونههای آن عبارتند از:
نخستین نیاز بازار فناوری اطلاعات ایران به شبکههای اجتماعی برآمده از مفاهیم اقتصادی بسیار ساده است. بهرغم فیلترینگ گسترده، انبوهی از مصرفکنندگان و به روایتی کاربران و مشترکان بازار فناوری اطلاعات حضور گسترده در این شبکههای اجتماعی دارند و با رانده شدن این شبکهها به فضای خاکستری نهتنها بنگاههای اقتصادی تثبیتشده این عرصه توانایی آن را پیدا نمیکنند که حضوری رسمی و تمامقد در اجتماع آنلاین داشته باشند، بلکه آن دسته از تجارتهای نوپا و دانشبنیانی که میتوانند از این شبکهها برای تولد و توسعه خود استفاده کنند هم باز از این بستر دور میمانند.
دومین نیاز بازار فناوری اطلاعات ایران به شبکههای اجتماعی متاثر از بینالمللی بودن افراطی ولی ناگزیر فناوری اطلاعات در ذات خود است. مفاهیمی چون خودکفایی و بازار انحصاری و ملی در این نقشه بزرگ از جهانیسازی دیگر جایی ندارند و تنها شیوه موثر برای الگو گرفتن و الگو دادن به فضای گستردهای از شرکتها و مشتریان در بیرون از بازار ایران دیدن و نشان دادن گرایشها در بستری انسانی همچون شبکههای اجتماعی است. در فضای ناشی از تحریم و محدودیت ارتباط میانفردی در بین توسعهدهندگان ایرانی و فرنگی فناوری اطلاعات شاید میتوانست تنها شیوه انسانی عبور از محدودیتها باشد.
سومین ولی مهمترین نیاز بازار فناوری اطلاعات ایران به شبکههای اجتماعی ناشی از تلاش آن برای رسیدن به ارتباطی فرابخشی و فراجناحی در درون خود است. کافی است در آستانه انتخابات فعلی سازمان نظام صنفی رایانهای یکی از فعالان رسانهای این حوزه خبری باشید تا دریابید بهرغم نزدیکی اهداف و منافع تا چه حد شاخههای متعدد و اغلب جوانتر این بازار از یکدیگر و حیطههای سنتی آن دور هستند؛ از اخبار و اهداف صنفی خود اطلاع ندارند و با فعالانی که چرخه محصول و خدمات آنها را تکمیل میکنند هیچ ارتباط ارگانیکی ندارند. شبکههای اجتماعی تخصصیتر همچون توییتر و لینکدین هم زیر سایه سنگین محدودیت هرگز در میان راهبران فناوری اطلاعات ایران راه نیافتهاند و ارتباط بیواسطه پا نگرفته است. نتیجه نیز تولد اقشاری در بازار فناوری اطلاعات است که حافظه و دغدغه جمعی و تاریخی ندارند.
سخن پایانی آنکه بیشک زمامداران فضای مجازی ایران با فرا رسیدن موج نرمافزارهای موبایل که شبکههایی نیمهاختصاصی را خلق میکنند باید بار دیگر با این پرسش مواجه شوند که آیا برخورد بازدارنده آنها تاکنون ناشی از بیگانگیشان با جوامع برخط و تسری مفاهیم حاکمیتی و اجتماعی و سیاسی بر این فضای جدید بوده یا دغدغه آنها ناشی از واهمه داشتن از خود مفهوم «اجتماع» به عنوان توده ناشناختهای از شهروندان است. شاید فناوری و شبکههای اجتماعی آخرین که نه، بهترین فرصت برای شناخت این مردم خواسته و خشمهایشان باشد