میان نوشتن سرمقاله شماره قبل و این شماره، یک جنگ آمد و رفت؛ یک جنگ…
۴ مرداد ۱۴۰۴
اغلب کسانی که در اکوسیستم اقتصاد دیجیتال ایران فعالیت میکنند رویای خلق محصولاتی را داشته یا دارند که زندگی مردم را سادهتر کنند و برای هزاران جوان متخصص، فرصت و امید بسازند. همه ما سالها تلاش کردیم، تیمها و زیرساختهایی ساختیم و محصولاتی را به دست مردم رساندیم که امروز به بخشی از زندگی روزمره ایرانیان تبدیل شده است. و گمان میکردیم بنای محکمی ساختهایم. اما بحرانهای همهجانبه سالهای اخیر- از جهشهای تورمی تا بیثباتیهای اجتماعی و محدودیتهای سراسری اینترنت و حتی همین جنگ ۱۲روزه اخیر- بهوضوح نشانمان داده که هر آنچه در این اکوسیستم ساخته شده چقدر شکننده و ناپایدار است.
شاید بسیاری بپرسند چرا؟ چرا کسبوکارهایی که ماهیتشان نوآوری و چابکی است، اینقدر در برابر بحران آسیبپذیر باقی ماندهاند؟ پاسخ ساده و تکبعدی نیست؛ این اتفاق نتیجه مجموعهای از چالشهایی است که هر روز با آنها دستوپنجه نرم میکنیم. اگر بخواهم صادق باشم، من ریشههای این شکنندگی را در پنج محور اصلی میبینم:
۱. زیرساخت: وقتی اکسیژن را از شما میگیرند
اینترنت برای ما مثل هواست؛ وقتی کُند، ناپایدار و هر روز محدودتر میشود، این اکوسیستم بهسادگی خفه میشود. شما نمیتوانید محصول توسعه دهید وقتی نمیدانید فردا تیمتان به ابزارهای لازم دسترسی دارد یا نه. نمیتوانید خدمات پایدار ارائه کنید وقتی زیرساخت برق و ارتباطات هم در لحظه حساس میلنگد. همه برنامهریزیها، جلسات و ارتباطات شما روی هواست و «عدم قطعیت» بهجزئی ثابت از کار روزانه بدل میشود.
۲. اقتصاد و پول: دویدن روی تردمیل با شیب تند
ما جزیرهای جداافتاده نیستیم. هزینههای اصلی همه ما دلاری است، ولی درآمدمان از سمت مردمی تامین میشود که هر روز قدرت خریدشان کاهش مییابد. تحریمها هم دستوپای ما را بسته است؛ نه از بازار جهانی سهمی داریم، نه میتوانیم سرمایه خارجی جذب کنیم، نه حتی یک انتقال مالی ساده انجام دهیم. سرمایهگذاری جسورانه داخلی هم نادر است و بسیاری از سرمایهگذاران سنتی، با نخستین نشانه بحران، کنار میکشند.
۳. قوانین و مجوزها: ساختن روی شن روان
محیط رگولاتوری ما مثل زمینی باتلاقی است؛ بخش عمده انرژی شرکتها بهجای توسعه محصول و رقابت، صرف عبور از راهروهای اداری و اخذ مجوزهای بیمنطق و تفسیر قوانین مبهم میشود. دردناکتر از همه، تصمیمات ناگهانی برای فیلترینگ است. یکشبه بخشی از کانالهای ارتباطی و در حقیقت پایههای سرمایهای را که در حال ساختش بودیم از دست میدهیم. وقتی برای آینده هم هیچ تضمینی در بهبود و تغییر دیده نمیشود، چطور میتوان برای رشد و پیشرفت برنامهریزی کرد؟
۴. مهاجرت متخصصان؛ زخم عمیق و اصلی
بزرگترین بحرانهای این اکوسیستم فقط نبود سرمایه کافی یا فیلترینگ نیست؛ چالش بزرگ دیگر، از دست دادن بهترین نیروها و خالی شدن اکوسیستم از مغزها و قلبهای تپنده آن است. وقتی همکاران باهوش و دلسوزمان در افق آینده امیدی نمیبینند و چمدان میبندند، شرکتها انرژی، نوآوری و خلاقیتشان را از دست میدهند. این زخمی عمیق است که جبرانش بسیار دشوار خواهد بود. اگر اساساً دیگر امکان جبران باشد.
۵. حکمرانی: شکاف میان تصمیمگیران و دنیای واقعی
همه مشکلات بالا به شکافی عمیق بین سیاستگذاران و ما که در میدان عمل هستیم برمیگردد. گویی کسی جنس کار ما، نیازها و ضرباهنگ این صنعت را نمیفهمد. حمایت واقعی به معنای صدور بخشنامه یا وعدههای شعاری نیست؛ حمایت یعنی ثبات، برداشتن موانع اضافی و فهم اینکه اقتصاد دیجیتال در فضای بسته و محدود امکان رشد ندارد.
ما به سخنرانی و وعده نیاز نداریم؛ به اینترنت پایدار، قوانین شفاف و مهمتر از همه، امید و انگیزه برای ماندن و ساختن آینده نیازمندیم. تا زمانی که پایههای اصلی درست و محکم گذاشته نشوند، بنای اقتصاد دیجیتال ما با هر بحران خواهد لرزید.