همه برابرند، هیچکس برابرتر نیست
هنوز شعلههای آتش جنگ خاموش نشده بود و عزیزان ما از زیر آوارها بیرون نیامده…
۴ مرداد ۱۴۰۴
میان نوشتن سرمقاله شماره قبل و این شماره، یک جنگ آمد و رفت؛ یک جنگ ۱۲روزه. هرچند هنوز تحلیلگران روابط بینالملل با احتیاط از پایان آن سخن میگویند، ما مردم عادی امیدواریم دیگر صدای پهپاد، موشک و هواپیما را بالای سر خود نشنویم.
اما این جنگ، مثل هر جنگ دیگری، فقط با آتش و دود معنا نمیشود. جنگ روایتها بود. جنگ تجربهها و شاید مهمتر از همه، جنگ ارتباطات.
برای بسیاری، این اولین جنگی بود که به طور مستقیم لمس کردند. اما برای بخشی دیگر، تکرار تلخی بود از گذشتهای دور؛ کسانی که خاطره جنگ هشتساله با عراق را در ذهن دارند. من یکی از همانها هستم.
کودکیام در سالهای جنگ گذشت؛ سالهایی که ارتباط، به معنای واقعیاش، یک دارایی نایاب بود. خانهای که تلفن داشت، خانه امید بود. اگر کسی از جبهه تماس میگرفت، کوچکترین بچه خانه وظیفه داشت پیغام را به خانواده برساند. تماسها محدود بود، ارتباطها محدودتر.
امروز، اما همهچیز فرق کرده است. جنگ ۱۲روزه، از همان روز اول، با شبکههای اجتماعی روایت شد. با پیامرسانها، ویدئوها، لایوها، و حتی رصد ترافیک اینترنت. اگر در دهه ۶۰ ارتباط نعمت بود، حالا ارتباط همهچیز است. هم در جنگ نظامی، هم در جنگ رسانهای، هم در پایداری اجتماعی.
در میانه بحران، ارتباط دیگر فقط یک ابزار نیست؛ خودش تبدیل به جبهه جنگ میشود. قطع شدن اینترنت، فیلتر شدن پلتفرمها، اختلالهای گسترده، همگی میتوانند روی امنیت روانی جامعه، هماهنگی امداد و اطلاعرسانی و حتی مقاومت مدنی اثر بگذارند.
ما از دورانی عبور کردهایم که بتوان جنگ را با دیوار کشیدن دور اطلاعات مدیریت کرد. حالا کسی برنده است که بتواند بیشتر و بهتر ارتباط بگیرد؛ چه با مردم خود، چه با جهان. چه در میدان نبرد، چه در میدان دیپلماسی.
در وضعیت بحرانی، طبیعی است امنیت شبکه و اطلاعات در اولویت قرار گیرد. گاهی اعمال محدودیت بر دسترسی یا کند شدن ارتباطات ممکن است به عنوان بخشی از تدابیر امنیتی توجیه شود و برای دورهای کوتاه همه آن را بپذیرند. اما باید پذیرفت که «پایداری ارتباط» خود یک رکن امنیت است. جامعهای که در میانه بحران راه ارتباطیاش با اطرافیان و دیگر نقاط جهان قطع شود، نهتنها در معرض ترس و شایعه قرار میگیرد، بلکه تابآوریاش نیز از بین میرود.
ما باید بپذیریم حفظ زیرساخت ارتباطات، تقویت شفافیت در اطلاعرسانی، و اعتماد به ظرفیت اجتماعی مردم، نهتنها هزینه نیست، بلکه بخشی از استراتژی بقا در زمان بحران قلمداد میشود.
همانطور که شهر بدون آب و برق نمیماند، نباید بدون ارتباط هم بماند. این ارتباط فقط شامل پلتفرمها یا دسترسی به اینترنت نیست؛ شامل آزادی گردش اطلاعات، امکان روایت واقعیت و حفظ پیوند میان فرد، جامعه و جهان پیرامون نیز هست.
جنگ ۱۲روزه به ما یادآوری کرد که دیگر نمیتوان دروازههای اطلاعات را بست و انتظار داشت جامعه منسجم بماند. برنده میدان کسی است که بتواند در دل بحران، شبکههای ارتباطی را زنده، معتبر و امن نگه دارد. هم ارتباطات فنی، هم ارتباطات انسانی.
ما در عصر «جنگ ارتباطات» زندگی میکنیم؛ در چنین عصری، قطع ارتباط، نه یک تدبیر موقتی، که خود نوعی شکست به شمار میرود.