کتاب Diffusion of Innovation نوشته اورت راجرز (Everett Rogers) که اولین بار در سال ۱۹۶۲ منتشر شده است شرایط لازم را برای انتشار ایدهها و فناوریهای جدید در جامعه شرح میدهد، اما تنها در فصل آخر مساله پیامدهای ناخواسته را مطرح میکند. گرچه نوآوری فواید عظیمی به همراه دارد، میتواند همزمان نتایج منفی ناخواستهای را به بار آورد، به ویژه اگر این نوآوری منجر به بیتعادلی شود. هنگامی که بیتعادلی رخ میدهد نوآوری سریعتر از جامعه، پژوهشها و سیاست پیشرفت میکند و توانایی شناسایی یا سنجش آثار منفی را کاهش میدهد. طی چند دهه گذشته هوش مصنوعی نه تنها در جامعه، بلکه در حوزه آموزش نیز بیتعادلی ایجاد کرده است. در حال حاضر هوش مصنوعی را میتوان همهجا یافت: در موتورهای جستوجو، قدرتبخشی به بسترهای یادگیری تطبیقی و سیستمهای تدریس هوشمند، تبدیل متن به گفتار و برعکس، ترجمه و نظارت بر امنیت مدارس. با این حال این فناوریها به آموزش شتابی بخشیدهاند که پژوهش و سیاست نمیتوانند به آن برسند. در نتیجه ممکن است برخلاف همه وعدههای خود، پیامدهای جدی و قابل توجهی به ویژه در حوزه برابری دیجیتالی به دنبال داشته باشد. متخصصان حوزه آموزش یا آموزشگران و سیاستگذاران از دهه ۱۹۹۰ درباره تاثیرات شکاف دیجیتالی هشدار دادهاند. این کمبود در ابتدا شامل عدم دسترسی به کامپیوتر و اینترنت بود. در سال ۲۰۱۶ برنامه ملی فناوری آموزشی به بحران دیگری اشاره کرد: شکاف کاربری دیجیتالی نوظهور. در حالی که بعضی دانشآموزان از فناوری به عنوان ساختاری فعال در دریافت دانش و درک بهره میگیرند، بقیه مصرفکنندگان منفعل محتوای دیجیتالی باقی ماندهاند. با رشد مدام هوش مصنوعی و در نتیجه تجربهها و مواجهههای متفاوت با این نوآوری، شکاف دیگری در حال ظهور است. شکاف استفاده از هوش مصنوعی گزارشی که موسسه گالوپ تحت عنوان «وضعیت خلاقیت در مدارس» منتشر کرده نشان میدهد اگرچه از نظر جغرافیایی، سطح نمره یا نظم،...