skip to Main Content
محتوای اختصاصی کاربران ویژهورود به سایت

فراموشی رمز عبور

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ عضو شوید

ثبت نام سایت

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ وارد شوید

فراموشی رمز عبور

وارد شوید یا عضو شوید

جشنواره نوروزی آنر

کتابخوانی دیجیتالی به کدام سمت ‌و سو می‌رود؟

شکارچی‌های ماهر

مینا پاکدل تحریریه

۷ بهمن ۱۳۹۸

زمان مطالعه : ۲ دقیقه

شماره ۴۵

تاریخ به‌روزرسانی: ۸ مرداد ۱۳۹۹

تصاویر اولیه زندگی‌هایمان در عین واقعی بودن شاید کمی غیرواقعی به نظر بیایند: گوشی تلفن بزرگ که سیمی دراز و پیچ‌پیچ دارد به دیوار نصب شده و شماره‌گیر آن چرخشی است، تلویزیونی که برای رفع مشکل برفک باید مدام آنتنش را تنظیم کنی، نوارکاست‌ها و... همه اینها امروز تغییر کرده‌اند و در گوشه‌ای از تاریخ جای مانده‌اند. حتی کتاب‌ها هم در حال تغییر هستند و به سمت دیجیتالی شدن پیش می‌روند. چند دهه قبل، انجام یک پژوهش ساده به معنای صرف زمان و چندین روز جست‌وجو در لابه‌لای قفسه‌های کتابخانه‌ها یا مراجع نشریات بود. امروز اما با چند کلیدواژه و فشار دادن دکمه جست‌وجو کارها انجام و مطالب مورد نظر پیدا می‌شوند، از این لینک به لینکی دیگر، بدون داشتن باری از کتاب‌ها بر دوش، فقط کافی است شکارچی ماهری در انبوه اطلاعات باشید. دیگر حتی کتابخانه‌تان نیاز به گردگیری و مرتب کردن هم ندارد، کافی است از کتابخوان‌های الکترونیکی استفاده کنید. در این میان مزایای دیگری نیز وجود دارد، از محیط‌زیست گرفته تا.... اما چالش‌ها و مشکلات این دنیای جدید دیجیتالی چیست؟ ناشران چه مسیرهایی را باید طی کنند و چه کسی حرف آخر را می‌زند؟ آیا کتابخوانی که طی پنج قرن گذشته، یعنی از زمان اختراع دستگاه چاپ گوتنبرگ، تبدیل به سرگرمی عمومی شد می‌تواند با تغییر قالب همانند قبل به حیات خود ادامه دهد یا تغییر عادات خواندن ما را هم بی‌امان تغییر می‌دهد؟

شما وارد سایت نشده‌اید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.

وارد شوید

عضو نیستید؟ عضو شوید

این مطلب در شماره ۴۵ پیوست منتشر شده است.

ماهنامه ۴۵ پیوست
http://pvst.ir/7dh
مینا پاکدلتحریریه

    کارشناسی ادبیات انگلیسی را که گرفتم دیگر مطمئن بودم کلمه‌ها را اگر در گفتار شفاهی کم می‌آورم، در نوشتار توی مشتم هستند و از لای انگشت‌هایم لیز نمی‌خورند. در آن سال‌ها ترجمه می‌کردم و ویرایش. در گیرودار پایان‌نامه ارشد فلسفه بودم که برای یکی از ویژه‌نامه‌های پیوست چند گزارش ترجمه کردم و قرار شد پاره‌وقت کار کنم. آن‌موقع‌ها دفتر پیوست خانه دوطبقه قدیمی‌ای بود که حیاطش درخت داشت، ایوانش بزرگ بود و آسمان معلوم. جای‌گیر شدم طبقه هم‌کف در اتاق میثم. در واقع او و مهرک بودند که به من چم‌وخم روزنامه‌نگاری را یاد دادند؛ اینکه چطور باید یادداشت و گزارش نوشت یا کنداکتور بست؛ چطور نباید ترسید و از قالب سفت‌وسخت آکادمیک بیرون آمد. حالا تقریبا ده سالی از آن روز اول می‌گذرد. در این سال‌ها با چند ماهنامه و فصل‌نامه دیگر و نشرهای مختلف همکاری کرده‌ام و همچنان و همیشه در پیوست مشغول بوده‌ام. اینجا محل کار من نیست؛ خانه من است و آدم‌هایش کسانی‌اند که تو را همان شکلی که هستی، می‌پذیرند، با همه ضعف‌ها و قوت‌ها، با همه روشنایی‌ها و تاریکی‌ها.

    تمام مقالات

    0 نظر

    ارسال دیدگاه

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    *

    برای بوکمارک این نوشته
    Back To Top
    جستجو