موضوع مشترک در بررسی فرهنگ سازمانی ایده فرهنگ به عنوان نیرویی متحدکننده است که باعث میشود افراد با هم متحد شوند و با همکاری به سمت بهرهوری بیشتر در زمینه اهداف سازمانی پیش روند. در این رویکرد فرهنگ سازمانی از طریق عناصر مختلفی مورد ادراک قرار میگیرد که در پروژههای مهندسی اجتماعی با هدف ایجاد یکپارچگی و انسجام استفاده میشود. اما این واقعاً فرهنگ نیست و روش مفیدی نیز برای اندیشیدن در مورد سازمانها به شمار نمیرود. چرا؟ چون فرهنگ فقط در مورد یکپارچگی نیست، بلکه در مورد اختلافها نیز هست. فرهنگ بیشتر از اینکه «چیزی» باشد که رفتار را شکل میدهد و افراد را متحد میکند، چیزی است که مردم اغلب به طور راهبردی از آن استفاده میکنند تا به اهدافشان برسند. همچنین فرهنگ میتواند مبنایی فراهم آورد که افراد بر اساس آن با هم بحث میکنند و با ایدهها و ارزشهای مفید روبهرو میشوند، در حالی که پذیرش ارزشها در ارتباط با متن فرهنگی خاص قرار دارد. حتی اگر ارزشها توسط سازمان و اعضایش ارائه شوند، شکلگیری فرهنگ آنقدرها هم ساده نیست. افراد در سازمانها ارزشها را تفسیر میکنند و راجع به آنها حرف میزنند؛ مثلاً در دانشگاه یکی از ارزشهای اصلی «مسئولیتپذیری» است که به معنای «عمل کردن به عنوان کاتالیزور برای ایجاد تغییر مثبت در تگزاس و فراتر از آن» تعریف شده است. این تعریف کاملاً متفاوت با تعریف من از مسئولیتپذیری است. من واژه مسئولیتپذیری را بیشتر از عمل کردن به عنوان کاتالیزور، با پاسخگویی و انجام وظیفه مرتبط میدانم. از سوی دیگر چه کسی میتواند «تغییر مثبت» را معنا کند؟ حتی اگر همه اعضای دانشگاه در مورد اینکه مسئولیتپذیری ارزش است موافق باشند، بسیاری با معنای آن و احساسشان درباره این واژه با یکدیگر موافق نخواهند بود. افراد در مورد مسائل پیچیدهتر، در حین حفظ تعهدشان به موفقیت سازمان، احتمالاً در مورد ارزشهای «رایج»...
شما وارد سایت نشدهاید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.