skip to Main Content
محتوای اختصاصی کاربران ویژهورود به سایت

فراموشی رمز عبور

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ عضو شوید

ثبت نام سایت

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ وارد شوید

فراموشی رمز عبور

وارد شوید یا عضو شوید

جشنواره نوروزی آنر

پرونده‌ای درباره اعتیاد به اینترنت؛ همه ما اسکرول می‌کنیم

مینا پاکدل تحریریه

۱۲ تیر ۱۴۰۳

زمان مطالعه : ۲ دقیقه

شماره ۱۲۴

همه ما اسکرول می‌کنیم
روث در آستانه فضای گرفته‌ای ایستاده که فقط نور آبی صفحه‌نمایش روشنش کرده. صورتش ناتوان و بی‌چاره و مردد است. در مقابل، تمام توجه فریا، دخترش، به صفحه موبایل است. روث این‌پا و آن‌پا می‌کند و در نهایت صدایش سکوت را می‌شکند اما نمی‌تواند فاصله را پر کند. فیلم «من روث هستم» پیچیدگی ارتباط در عصر دیجیتالی را به تصویر می‌کشد، عصری که آدم‌ها را به‌سرعت و به‌سهولت به هم وصل می‌کند یا می‌تواند از هم جدایشان کند. این فیلم تنها اثری نیست که در دو دهه اخیر به مساله اعتیاد به اینترنت و تاثیر آن بر روابط واقعی و زندگی پرداخته. در این سال‌ها ادبیات و سینما هر کدام به سبک‌وسیاق خود سعی کرده‌اند دنیای جدید اینترنتی‌مان را به تصویر بکشند و نشان‌مان دهند که دقیقاً چه شکلی شده‌ایم. ما هم در این پرونده سراغ مساله «اعتیاد به اینترنت» رفته‌ایم. در ابتدا خود این عبارت را بررسی کرده‌ایم تا ببینیم واقعاً چقدر مجازیم از «اعتیاد» به فناوری و اینترنت حرف بزنیم و وقتی نحوه و مدت‌زمان استفاده را مد نظر قرار می‌دهیم، کجای طیف هستیم. همچنین نظر متخصصان حوزه فناوری و نیز متخصصان اعصاب و روان را بررسی کرده‌ایم و نگاهی به آمار کشورهای مختلف جهان در استفاده از اینترنت، رایانه و موبایل انداخته‌ایم. در کنار همه اینها، سراغ مساله شبکه‌های اجتماعی، احساس تنهایی و ترس جا ماندن (فومو) رفته‌ایم و در نهایت راه‌حل‌هایی پیشنهاد کرده‌ایم که می‌توانند در حفظ تعادل‌مان به ما کمک کنند، بی‌آنکه نیاز باشد روش‌ حذف یا اجتناب را پیش بگیریم.

شما وارد سایت نشده‌اید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.

وارد شوید

عضو نیستید؟ عضو شوید

این مطلب در شماره ۱۲۴ پیوست منتشر شده است.

ماهنامه ۱۲۴ پیوست
دانلود نسخه PDF
https://pvst.ir/ibb
مینا پاکدلتحریریه

    کارشناسی ادبیات انگلیسی را که گرفتم دیگر مطمئن بودم کلمه‌ها را اگر در گفتار شفاهی کم می‌آورم، در نوشتار توی مشتم هستند و از لای انگشت‌هایم لیز نمی‌خورند. در آن سال‌ها ترجمه می‌کردم و ویرایش. در گیرودار پایان‌نامه ارشد فلسفه بودم که برای یکی از ویژه‌نامه‌های پیوست چند گزارش ترجمه کردم و قرار شد پاره‌وقت کار کنم. آن‌موقع‌ها دفتر پیوست خانه دوطبقه قدیمی‌ای بود که حیاطش درخت داشت، ایوانش بزرگ بود و آسمان معلوم. جای‌گیر شدم طبقه هم‌کف در اتاق میثم. در واقع او و مهرک بودند که به من چم‌وخم روزنامه‌نگاری را یاد دادند؛ اینکه چطور باید یادداشت و گزارش نوشت یا کنداکتور بست؛ چطور نباید ترسید و از قالب سفت‌وسخت آکادمیک بیرون آمد. حالا تقریبا ده سالی از آن روز اول می‌گذرد. در این سال‌ها با چند ماهنامه و فصل‌نامه دیگر و نشرهای مختلف همکاری کرده‌ام و همچنان و همیشه در پیوست مشغول بوده‌ام. اینجا محل کار من نیست؛ خانه من است و آدم‌هایش کسانی‌اند که تو را همان شکلی که هستی، می‌پذیرند، با همه ضعف‌ها و قوت‌ها، با همه روشنایی‌ها و تاریکی‌ها.

    تمام مقالات

    0 نظر

    ارسال دیدگاه

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    *

    برای بوکمارک این نوشته
    Back To Top
    جستجو