اچتیسی زمانی به دست ما رسید که بازار هنوز از سیطره نوکیا و اریکسون خارج نشده بود و گوشیهای لمسی هنوز ابزارهای عجیبی به نظر میآمدند. در آن سالها برند سامسونگ کمکم داشت جاهطلبانه سهم خود از بازار را میبلعید و برندهای کوچکِ غالباً چینی تازه سر از تخم درمیآوردند و معمولاً به زودی هم از عرصه محو میشدند. گوشیهای چینی با امکانات عجیبی مانند صدای بسیار بلند و دو سیمکارته بودن، درست در زمانی که ایرانسل به طور برقآسا در حال توسعه بود، خریداران کنجکاو و ریسکپذیر را به خود جذب میکردند، اما این گمنامهای بیکیفیت نه تنها نتوانستند فروش مداوم داشته باشند بلکه اعتماد خریداران به نامهای جدید را نیز از بین بردند. در این میان نام سه حرفی htc کار جدیدی را شروع کرده بود. این برند تایوانی بسیاری از پیشرویها را زمانی آغاز کرد که بسیاری از برندها در سراشیبی سقوط افتاده بودند. دهه ۸۰ با تکمیل روند موبایلدار شدن هر کسی که میشناختیم و نمیشناختیم در حال پایان یافتن بود و این پدیده بدون امکاناتی که امروز از آن بهرهمند است از همان روزها به یکی از اعضای لاینفک بدن ما تبدیل میشد. در ابتدای دهه ۲۰ زندگیام تصمیم گرفتم یک گوشی هوشمند بخرم، در آن روزها سامسونگ مدلهای رنگارنگ جالبی عرضه کرده بود و برای من که تنها به ظاهر گوشی توجه میکردم مدل wave میتوانست بسیار جذاب باشد. در حالی که فروشنده تلاش میکرد مشخصات فنی گوشی را برایم توضیح بدهد، و چند گوشی به گمان خود صورتی را به من معرفی کند، حرفش را قطع کردم و گفتم:«اینکه صورتی نیست، سرخابی است، من آن گوشی صورتی ۵۲۵ را میخواهم.» در همان روزها یکی از دوستانم هم گوشی جدیدی خریده بود که کسی آن را نمیشناخت. یک روز که پیش من آمد گوشیاش را دیدم، کاور «لپتاپی» را باز کرد و یک گوشی کوچک...