۹ آبان ۱۴۰۳
دوگوشی و یک آینه
وقتی دو گوشی شما که هر دو از یک برند و مدلاند و هر دو را یک دوست به شما هدیه داده، در فاصله کمتر از هشت ماه در ابتدا و انتهای یک خیابان به سرقت میرود، شما باید تحت نظر پلیس یا روانپزشک باشید. کسی که به خرافات پایبند نیست و دوست ندارد علت تکرار یک واقعه را پای نریختن خون حیوان حلالگوشت و همراه نداشتن نظر قربانی بنویسد، باید بپذیرد که خودش ریگی به کفش و ککی به تنبان دارد که جلو کارگیرندگان گوشی شلبازی درمیآورد. باید نهاد خبیث این آدم توسط نیروی انتظامی کشف و به علت ترویج سیاهنمایی و ناامنی در جامعه پروندهای برایش باز شود و دوران کودکیاش توسط نئوفرویدیهای تهران شکافته و کودک درونش مورد عنایت قرار گیرد که این شیدایی مزمن برای مالباختگی نشاندهنده کدام کیس سایکوتیک حاد است که مورد دوست دارد در برابر اورگاسم روحی لحظه بیگوشی شدن تیزی قمه کارگیران و کلفتی چماق زورگیران را به جان بخرد. داستان این بود. دوستی که در ساختار اداری یک برند مسئولیت مهمی داشت، لطف کرد و گوشی قابل توجهی از برندی که برایش کار میکرد به من هدیه داد. گوشی قابل توجه برای دزدها نیز قابل توجه است. وقتی این گوشی در یک سرقت جانانه توسط دو موتورسوار از دستم برده شد، همان دوست دوباره لطف کرد و همان گوشی را دوباره به من هدیه داد تا چند ماه بعد دوباره سارقان این بار از روی میز یک آشفروشی در همان حوالی گوشی را کار بگیرند و ثابت کنند بعضی چیزها به بعضی آدمها نمیافتد. وقتی شما در شعبه گوشی، تبلت و لپتاپ دادگستری دوبار سرقت گوشیتان را گزارش میدهید و نامه قاضی را برای چهار اپراتور تحویل میگیرید، مصداق بارز آن جمله روانشناسی جنایی هستید که بر اساس آن، اشتباه بیش از یک بار انتخاب است وگرنه مالت را سفت بگیر...