skip to Main Content
محتوای اختصاصی کاربران ویژهورود به سایت

فراموشی رمز عبور

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ عضو شوید

ثبت نام سایت

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ وارد شوید

فراموشی رمز عبور

وارد شوید یا عضو شوید

جشنواره نوروزی آنر

پرونده‌ای درباره هویت آنلاین؛ راوی قصه‌های مختلف

مینا پاکدل تحریریه

۱۲ آذر ۱۴۰۱

زمان مطالعه : ۲ دقیقه

شماره ۱۰۷

راوی قصه‌های مختلف
من چه کسی هستم؟ قومیتم؟ زبانم؟ جغرافیایم؟ حرفه و تخصصم؟ عقایدم؟ طبقه‌ام؟ شماره کارت ملی‌ام؟ جنسیتم؟ خون و خونریزی‌های بی‌شمار در ناخودآگاه تاریخی‌ام؟ ژن‌های موروثی‌ام یا رفتارهای انتخابی‌ام؟ خود (self) و هویت (identity) در دنیای امروز به نظر دوگانه می‌رسد، هویت فیزیکی واقعی در دنیای واقعی و هویتی که در دنیای آنلاین حاضر می‌شود: دنیایی که داده در آن حرف اول را می‌زند و آن‌قدر با زندگی روزانه جمعیت کره زمین یک شده که نمی‌شود تاثیرش را بر هویت نادیده گرفت. ما در عین حال که به این دنیای داده از طریق دستگاه‌های‌مان دسترسی داریم، با هر کلیک یا تاچ به بزرگ‌تر شدنش کمک می‌کنیم و نوعی از خویشتن را در فضای اینترنت تولید می‌کنیم و در عین حال ردپای‌مان را هم بر جا می‌گذاریم. ما در شبکه‌های اجتماعی با آواتارهایمان فعالیت می‌کنیم و در بازی‌ها آواتارهایمان را می‌سازیم؛ آواتارهایی که گاه شباهتی به خودمان ندارند، جسورترند، راحت‌تر تهدید می‌کنند یا همدل‌ترند و تجاربی را با خود به همراه می‌آورند که در زندگی واقعی غیرممکن است. آیا ما که این گسست هویتی را تجربه می‌کنیم، می‌توانیم استدلال کنیم دنیای آنلاین نیز مثل دنیای آفلاین نیاز به تعیین حدومرز و مقررات دارد؟ آیا در دنیای پلتفرم‌های آنلاین صرفاً با نظم جدیدی در قالب الگوریتم‌ها مواجهیم که ما را به‌نوعی تعریف می‌کند، می‌سازد و ردیابی می‌کند؟ و در نهایت آیا هویت آنلاین ما در مقابل مرکزیت روایت‌های غالب و تصاویری که از دنیا و خودمان ارائه می‌دهیم قد علم می‌کند و دنیای دیگری را رقم می‌زند؟

شما وارد سایت نشده‌اید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.

وارد شوید

عضو نیستید؟ عضو شوید

این مطلب در شماره ۱۰۷ پیوست منتشر شده است.

ماهنامه ۱۰۷ پیوست
دانلود نسخه PDF
https://pvst.ir/dmx
مینا پاکدلتحریریه

    کارشناسی ادبیات انگلیسی را که گرفتم دیگر مطمئن بودم کلمه‌ها را اگر در گفتار شفاهی کم می‌آورم، در نوشتار توی مشتم هستند و از لای انگشت‌هایم لیز نمی‌خورند. در آن سال‌ها ترجمه می‌کردم و ویرایش. در گیرودار پایان‌نامه ارشد فلسفه بودم که برای یکی از ویژه‌نامه‌های پیوست چند گزارش ترجمه کردم و قرار شد پاره‌وقت کار کنم. آن‌موقع‌ها دفتر پیوست خانه دوطبقه قدیمی‌ای بود که حیاطش درخت داشت، ایوانش بزرگ بود و آسمان معلوم. جای‌گیر شدم طبقه هم‌کف در اتاق میثم. در واقع او و مهرک بودند که به من چم‌وخم روزنامه‌نگاری را یاد دادند؛ اینکه چطور باید یادداشت و گزارش نوشت یا کنداکتور بست؛ چطور نباید ترسید و از قالب سفت‌وسخت آکادمیک بیرون آمد. حالا تقریبا ده سالی از آن روز اول می‌گذرد. در این سال‌ها با چند ماهنامه و فصل‌نامه دیگر و نشرهای مختلف همکاری کرده‌ام و همچنان و همیشه در پیوست مشغول بوده‌ام. اینجا محل کار من نیست؛ خانه من است و آدم‌هایش کسانی‌اند که تو را همان شکلی که هستی، می‌پذیرند، با همه ضعف‌ها و قوت‌ها، با همه روشنایی‌ها و تاریکی‌ها.

    تمام مقالات

    0 نظر

    ارسال دیدگاه

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    *

    برای بوکمارک این نوشته
    Back To Top
    جستجو