«فکرشو بکن. کل عمرت کار کنی تا خونه بخری و صاحبش بشی و بعد یهدفعه ببینی دیگه کسی نیست توش زندگی کنه.» این دیالوگی از شخصیت «ویلی» در نمایشنامه «مرگ فروشنده» آرتور میلر است. آرتور میلر زمانی گفت نمایشنامه «مرگ فروشنده»، «تراژدی انسان عادی» است. شخصیت اصلی در این اثر، «ویلی لومن»، مردی کاملاً معمولی است که به دنبال سود بیشتر و به عبارت دیگر به دنبال «رویای آمریکایی» است. رویای آمریکایی اصطلاحی است که آدامز در سال ۱۹۳۱ در کتاب «حماسه آمریکا» به کار برد و عنوان کرد که جامعه آمریکا پس از اعلامیه استقلال در اواخر قرن هجدهم میلادی، در تکاپوی رسیدن به مدینه فاضلهای برای رویاها و آرزوهای بزرگ است و دچار کابوسی هراسآور میشود، کابوسی که پیامد طمع مهارنشدنی و جریان بیرحم سرمایهداری در دهه ۳۰ میلادی است. کابوس «پنجشبه سیاه» بدترین رکود اقتصادی در تاریخ جهان صنعتی بود و ناقوس سقوط بزرگ بورس والاستریت را از روز پنجشنبه ۲۴ اکتبر سال ۱۹۲۹ نواخت. همان پنجشنبه سیاه که سرمایهگذاران عصبی، شروع به فروش انبوه سهام گرانقیمت کردند و ۱۲.۹ میلیون سهم در آن روز معامله شد و پنج روز بعد، در ۲۹ اکتبر یا «سهشنبه سیاه»، موج دیگری از وحشتْ والاستریت را فرا گرفت و حدود ۱۶ میلیون سهم دیگر معامله شد و در نهایت میلیونها سهم ارزش خود را از دست دادند. از سوی دیگر، در پی روزهای طلایی بورس والاستریت، این باور در مردم آمریکا ایجاد شده بود که افزایش ارزش سهام نامحدود است و برای کسب سود بیشتر، مبالغ هنگفتی را وام گرفته بودند تا با نردبان والاستریت به رویای آمریکایی خود برسند. گزارشهای تحلیلیای که در آن زمان منتشر شد مؤید این نکته بود که از هر ۱۰ دلار قرض گرفتهشده از بانک، چهار دلار برای خرید سهام استفاده شده است؛ و حال سهامدارانی که سهام خود را از دست دادهاند، باید...