توسعه فضای استارتآپی کشور و شرکتهای دانشبنیان طی نیمه اول دهه ۹۰ این انتظار را…
۹ آبان ۱۴۰۳
مهاجرت پیش و بیش از هر چیز یک انتخاب شخصی است. در طول تاریخ از هجرت رسولان گرفته تا گذر قوم یهود از نیل سفر به قصد زندگی، رفاه، آزادی و آسایش پدیدهای رایج بوده و حتی کولیها را یکی از قدیمیترین تمدنهای مسافر جهان لقب دادهاند که بازماندههایش حتی در اروپای تا بن دندان صنعتیشده امروز پابرجاست. تمامی اشکال ارتباطی از اینترنت گرفته تا ماهواره و تلفن نیز هرچند در ذات ساخته شدهاند تا ما را از جابهجایی بینیاز کنند اما در حقیقت بر امکانات و اندیشه مهاجرت افزودهاند به ویژه وقتی که مبداء مهاجرت اسیر بحران یا بحرانهایی گسترده و ریشهدار باشد.
طبق گزارش سالانه مهاجرت سازمان ملل، ۲۷۲ میلیون نفر در سال ۲۰۲۰ در سراسر جهان مهاجر بودند که وقتی درمییابیم این رقم اندکی بیش از سه درصد جمعیت جهان است، دیگر آنقدرها هم عدد بزرگی نیست. جالب است که وسط این همه تورم و تحریم باز هم ایران در میان ۱۰ کشور پرمهاجر جهان نیست ولی در این لیست ابرقدرتهایی مانند روسیه و هند و چین تا نقاط پرآشوبی مانند افغانستان، سوریه و اوکراین هم دیده میشود؛ پس در نهایت نمیتوان به همه دیدگاههای آخرالزمانی درباره مهاجرت به راحتی تن داد. حتی در همین شماره از ماهنامه پیوست هم خواهید دید که پرونده نخست درباره سرنوشت روندگان از ایران است و پرونده بخش بعدی درباره مصائب پناهآورندگان به ایران. این سکه دستکم دو رو دارد.
در این میان ویزای استارتآپی یک تب نوظهور است. پدیدهای که توانسته به تنهایی تبدیل به کورسوی امید بخشی از یک بومزیست درمانده فناوری در ایران و خار چشم بخش دیگری از آن شود. این شکل جدید از روادید برای مدعیان کسبوکار که پرچمدارش هم فعلاً کاناداست در حقیقت طراحی شده است تا به جای افراد تیمهای صاحب ایده را حاضر و آماده تقدیم ماشین سرمایهداری غرب کند ولی در ایران کارکردی عجیب پیدا کرده است. تبدیل به قایق نجاتی شده است برای کسانی که میخواهند از تهران یکراست عازم و ساکن تورنتو شوند و پول و پارتی در آن بسیار مهمتر از کارآفرینی است. از یک سو صاحبان کسبوکار پیش چشمان خود میبینند که چگونه سایه صیانت بر زمینهای آفتزده آنها گسترده میشود و از سوی دیگر تیمهای جوانی که روزی قرار بود موتور نسل بعدی استارتآپهای ایرانی باشند نیز حتی اگر نروند، ناباورانه میبینند چگونه پول و نیرنگ مرغ را جای بوقلمون رنگ میکند و حتی رویایشان برای گریختن از آینده مبهم هم رنگ میبازد.
اما آیا واقعاً این موج مهاجرت کارآفرینان پایان داستان آنها با موطن است؟ تجربه همین استارتآپهای نسل نخست نشان داده است که داستان پیچیدهتر از اینهاست. دستکم نیمی از تکشاخها و نیمشاخهای فعلی بازار استارتآپی ایران به دست کسانی تاسیس یا راهبری شده است که خارج از ایران درس خواندهاند یا زندگی کردهاند. کافی است داستان این غولهای فناوری را بخوانید تا ببینید چگونه آنها هم روزی تحصیل یا زندگی در مرزهای آرامش را رها کردهاند و به ایران بازگشتهاند تا پلهایی برای آینده خلق کنند. کافهبازار، دیجیکالا، اسنپ، شیپور، دیوار و دهها مورد دیگر به دست کسانی تاسیس یا راهبری شدهاند که بالاخره روزی از ورای مرزها به ایران بازگشتهاند. پس نمیشود باز هم این روی سکه را ندید.
روایتهای دوقطبی، خشن و مبارزهجویانه در اکوسیستم امروز استارتآپی ما آن هم در شرایطی که شاید بیش از همیشه نیازمند افرادی با نگاه جهانی، تجربه روز دنیا و ارتباطی بینالمللی هستیم جایی در پرونده پیش روی شما ندارند. اگر آنقدر خوشبین هستید که مانند بسیاری از ما فکر میکنید سرانجام روزی این کشور به جهان متصل خواهد شد، در آن صورت داشتن این رفقای فرنگرفته بزرگترین شانس همه ما برای جهشی امیدوارانه است. امید پشت هیچ مرزی گیر نمیکند.