توسعه فضای استارتآپی کشور و شرکتهای دانشبنیان طی نیمه اول دهه ۹۰ این انتظار را…
۹ آبان ۱۴۰۳
نم باران شروع شده و کوچه بوی بهار گرفته است. به جای اینکه مراقب باشم لیز نخورم، حواسم به گلدان کالانکوآیی است که محکم بغل کردهام. قدمهایم را تندتر میکنم تا زودتر به سر خیابان برسم. هرچند فقط سه چهار دقیقهای از قرارمان با سپیده گذشته، اما نمیخواهم بعد از سالها بدقولی کنم و دیر سر قرار برسم.
تقریباً 20 سالی از اولین آشناییام با او میگذرد، زمانی که هر دو در یک دبستان درس میخواندیم و هممحلهای بودیم اما دوستی چندان عمیقی نداشتیم. در دوران دبیرستان بود که به معنی واقعی گروه دوستیمان با او و چند نفر دیگر شکل گرفت. در راه مدرسه از هر دری حرف میزدیم. مهم نبود چه موقع از شبانهروز و کجا هستیم، اجتماعمان در هر نقطهای به بلند شدن صدای خندههایمان و تذکر اطرافیان ختم میشد. سر کلاس کافی بود نگاهمان به هم تلاقی کند تا پیام لازم تبادل شود. روحیه تیمی خوبی هم داشتیم. اگر تقلبهای جزئی را نادیده بگیریم، بهترین نمونه روحیه تیمیمان در تیم والیبال نمود پیدا کرد، وقتی سپیده تبحر بیشتری از ما در والیبال داشت و تا آخر ترم از ما یک تیم خوب ساخت.
قرار است بعد از 12 سال دوباره آن گروه سرخوش یک جا جمع شویم و مرور خاطرات کنیم. مسبب این گردهمایی تاریخی هم زهراست که از اینستاگرام مرا پیدا کرده و برایم پیام گذاشته بود. این هم از برکتهای فضای مجازی است. ظرف چند ساعت توانستیم یک گروه تلگرامی هفتنفره بسازیم و جمعمان را دوباره جمع کنیم. جمعی که هیچکدام درست یادمان نمیآید چرا و چطور 12 سال پیش با آن حد از صمیمیتی که داشتیم یکباره از هم پاشید.
اگر از من بپرسید مهمترین قدرتی که یک گروه میتواند داشته باشد چیست، میگویم اتحاد و تعامل: مصداق بارز ضربالمثل «یک دست صدا ندارد» که میتواند نجاتدهنده بسیاری از کسبوکارها هم باشد. بهترین نمونهاش را در بعضی از تیمهای استارتآپی میتوان دید، جوانانی که با کنار هم قراردادن انرژی و خلاقیتشان به دنبال خلق نوآوری هستند. آخرین آمار کافهبازار نشان میدهد تیمهای توسعهدهندهای که اعضای بیشتری در مقایسه با دیگران دارند توانستهاند درآمد بیشتری کسب کنند. این یکی از وجوه همان قدرت اتحاد است.
آنچه 12 سال پیش بر سر ما آمد میتواند گریبان بسیاری از کسبوکارهای نوپا را نیز بگیرد. جوانی و خامی، خودمحوری، اسیر هیجانات شدن و تصمیمات عجولانه خیلی راحت میتواند روحیه تیمی را خدشهدار کند و آنها را از مسیر درست رسیدن به اهدافشان دور کند، معضلی که میتواند منجر به شکست خوردن بسیاری از آنها شود. تب رسیدن به ثروت خودساخته در آنها آنقدر بالاست که هنوز یک ایده را به ثمر ننشانده، به سراغ ایده بعدی و جمع کردن تیم جدیدی برای آن میروند. اما چون به معنای واقعی کلمه تیم نشدهاند خیلی زود و با کوچکترین ضربهای منهدم میشوند.
حین تماشای آلبومهای قدیمی زهرا، خندیدن به عکسهای دوران دبیرستان، شنیدن داستانهای ناگفته آن سالها و حتی بین سکوتهای گاه و بیگاه ویدا، مدام افسوس میخورم و با خودم فکر میکنم روحیه تیمی ما آنقدر بالا بود که خیلی کارها میتوانستیم با آن انجام دهیم. کسی چه میداند، اگر آن را حفظ کرده بودیم و کمی پشتکار این جوانهای استارتآپی را نیز داشتیم، شاید میتوانستیم از آن برای راهاندازی یک کسبوکار استفاده کنیم و به جای حسرت سالهای ازدسترفته، میوه دوستی دیرینه و پایدار خود را بخوریم.