در یکی از روزهای کودکی، پدرومادرم را راضی کردم که یک بازی کامپیوتری از موزه هنر Metropolitan برایم بخرند. همانند بسیاری از کودکان دلباخته مصر باستان بودم و آن روز را به تماشای سوسکهای سیاه مقدس، تابوتهای سنگی و مهرههایی با سرهای سگمانند که از جنس عاج بودند گذراندم. بخش مورد علاقهام مقبره دندور (Dendur) بود، جایی که میشد وارد فضایی باریک و تنگ و پر از دیوارنوشته (هیروگلیف) شد. در فروشگاه موزه چشمم به بازی «نیل: جستوجوی مصر باستان» (Nile: An Ancient Egyptian Quest) افتاد- یک بازی سهدیسکی «آموزشی-سرگرمی» که با همکاری موزه تولید شده و برایان اینو به این بازی امتیاز داده بود که مرا به آوردن آن جادو به خانه دعوت میکرد. رده سنی بازی ۱۲ سال به بالا تعیین شده بود، اما خیلی زود توانستم با یک شغال سخنگو از مقبرههای جیزه (Giza) سر درآورم و دنبال کالاهای آرامگاهها برای تغذیه روح پادشاهان گشتم. وقتی پاپیروس باز شد و افسانه خلقتی را که به طرز چشمنوازی طراحی شده بود به نمایش گذاشت، قلبم به تپش افتاد. صدایی از نو (Nu)، اسطوره آبهای خروشان ازلی، گفت: «ای غریبه، در آغاز هیچ آغازی وجود نداشت.» هفتهها کابوس میدیدم. این اولین باری بود که فهمیدم بازیهای ویدئویی میتوانند تجربهای زیباییشناختی رقم بزنند. یکشبه واقعیت... به هم خورد و سوالهایی مثل «بعد از مرگ چه میشود» و «چطور میدانیم که تنها یک خدا وجود دارد؟» را در ذهنم پدیدار کرد. من هم درست مثل بسیاری از بچههای نسل هزاره، بخش زیادی از آموختههای اولیه در حوزه فرهنگ را مدیون بازیهایی هستم که با کنسرتوهای ویولون باخ (Civilization IV)، «رباعیات عمر خیام» (Titanic: Adventure Out of Time)، آیین بودای پاکبوم (کیهانشناسی کیوتو) و حماسه قرون وسطی اسپانیا یا «El Cantar de Mio Cid» (عصر فرمانروایان ۲) آشنایم کردند. جالب اینکه همه چیز از آن موزه شروع شد. موزههای هنر تا همین...
شما وارد سایت نشدهاید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.