توسعه فضای استارتآپی کشور و شرکتهای دانشبنیان طی نیمه اول دهه ۹۰ این انتظار را…
۹ آبان ۱۴۰۳
داستان از جایی شروع شد که وزارت ارشاد دولت دوم روحانی، احتمالاً بر اثر فشارها و انتقادات وارده، تصمیم گرفت سری را که درد نمیکند دستمال نبندد. نتیجه اینکه سازمان سینمایی، مسئولیت نظارت بر سریالها و برنامههای شبکه نمایش خانگی را به صداوسیما واگذار کرد. واگذاریای که تبدیل به قانون شد و نتیجه اینکه ساترا (سازمان تنظیم مقررات رسانههای صوت و تصویر فراگیر)، که وابسته به صداسیماست، شد متولی نظارت بر محصولات و هر آنچه به عنوان خروجی از طرف پلتفرمها منتشر میشود. طبق قانون، کلیه پلتفرمهای ارائهدهنده خدمات صوت و تصویر فراگیر، موظفاند قبل از تولید و انتشار مجموعههای نمایش خانگی اقدام به اخذ مجوز از ساترا به عنوان نهاد قانونی تنظیمگر صدا و تصویر در فضای مجازی کنند.
به طرز جالب توجهی ماجرای ورود ساترا به بحث نظارت بر عملکرد پلتفرمها، تقریباً مصادف شد با همهگیری ویروس کرونا و خانهنشینی ملت و داغتر شدن بازار سریالهای نمایش خانگی. سریالهایی که البته پیش از این هم دیده میشدند و البته زیر تیغ انتقاد برخی رسانهها و نهادها هم بودند. آن هم در شرایطی که ستاره اقبال تلویزیون رو به خاموشی گذاشته بود. در این سالها هرچه گذشت سریالهای شبکه نمایش خانگی بیشتر دیده شد و آخرین باری را که یک مجموعه تلویزیونی خیابانها را خلوت کرد کسی به یاد نمیآورد. دعوای ساترا و پلتفرمها از همین نقطه شروع میشود. از اینکه سازمان رقیب وظیفه نظارت بر محصولات پلتفرمها را بر عهده گرفته است. سریالهایی که اغلبشان با معیارهای صداوسیما غیرقابل پخش هستند. چه در مصادیق و جزئیات و چه در تم و دستمایه، سریالهای پلتفرمها و مجموعههای تولیدی صداوسیما، دو راه جداگانه طی میکنند. اینکه چرا سریالهای صداوسیما مثل گذشته دیده نمیشود، ماجرایی است طولانی که جای پرداختنش اینجا نیست ولی احتمالاً این یکی از دلایل مهم اختلاف ساترا با پلتفرمهاست. شاید عدهای تصور کنند اگر سریالهای شبکه نمایش خانگی نباشند مردم مثل سابق مجموعههای تلویزیون را تماشا میکنند. در حالی که مخاطب اصلی پلتفرمها، مردمی هستند که قبلاً سریالهای شبکههای فارسیزبان را تماشا میکردند.
مخاطبی که قهرش با صداوسیما به پیش از دوران شکلگیری پلتفرمها بازمیگردد. نکته اینجاست که قوه عاقلهای به این نتیجه رسید که رقابت با سریالهای ترک و کلمبیایی نیاز به ابزارهایی تازه دارد و با سلاح سریالهای صداوسیما نمیشود به جنگ سریالهای اغلب سطحی ولی خوشآبورنگ شبکههای فارسیزبان رفت. داستان فیلیمو و نماوا و… از اینجا شروع شد. جایی که با ابرازهای کهن نمیشد از پس رقیب خارجی برآمد. اینکه محتوای تولیدشده در پلتفرمها سخیف است (که واقعاً هم در مواردی اینگونه است) موضوعی است که از زبان هر کسی میتوان پذیرفت جز رقیب. آن هم رقیبی که قافیه را مدتهاست باخته.
نکته دیگر انبوه مصادیق عبور پلتفرمها از نظارت ساتراست که نشان میدهد سنبه طرف مقابل هم پرزور است. نمونهاش سریال «سقوط» که با وجود مخالفتها در نهایت پخش شد یا اعمال ممیزیهای ساترا پس از انتشار و دیده شدن سریالها که مصادیقش بسیار است.
دعوای ساترا و پلتفرمها، در نهایت باید به همزیستی مسالمتآمیز بینجامد. چنانکه جنس نظارت ساترا بر سریالهای شبکه نمایش خانگی، با معیارهای رسمی و رعایتشده در سریالهای صداوسیما متفاوت و همراه با انعطاف است؛ انعطافی که بیشتر از سر ضرورت است که اگر قرار بر رعایت ممیزی صداوسیما باشد که کمتر سریالی میتواند از سوی پلتفرمها منتشر شود و اصلاً شبکه نمایش خانگی موضوعیتش را از دست میدهد.
اختلاف میان ساترا و پلتفرمها دعوایی داخلی و خانوادگی است و رقیب اصلی آن سوی مرزها ایستاده است. راه چاره، رفتن به کوچه آشتیکنان و پذیرش واقعیت است. قطع کردن و سنگاندازی برای همین دلخوشی مختصری که اسباب سرگرمی ملت را فراهم کرده، هرچه باشد شرط عقل نیست.