پروندهای درباره دورخیز غولهای صنعتی برای حضور در بازار استارتآپها؛ نفوذ به هسته سخت ثروت
دادههای اقتصادی بهار امسال وقتی از سوی مرکز آمار ایران منتشر شد به نحو نگرانکنندهای…
۹ آبان ۱۴۰۳
اکنون که این یادداشت را در بهمنماه ۱۴۰۱ مینویسم، چند روزی است از حمله افرادی ناشناس به دفتر زرینپال که همراه با آتش زدن درهای ورودی و داخلی بود، میگذرد. نوشتن این یادداشت فرصتی به من داد تا ۱۵ سال گذشته را مرور کنم. از روزی که الفبای کارآفرینی را مشق کردم تا به امروز. کارآفرینی در ایران همهجوره روی خوش و ناخوشیاش را به من نشان داده است. اما این آخری، آتشی که به پا شده است، آینده را بیش از همیشه دودآلود و ترسناک میکند.
مدتی است این پرسش به بزرگترین سوال و دغدغه ذهنیام تبدیل شده است، اینکه نیروی محرک مصطفی امیری و همه کارآفرینها برای کارآفرینی در ایران چیست؟ چه چیزی باعث میشود هر روز صبح لباس رزم بر تن کنیم و در میدان نبرد کارآفرینی در ایران اعلام حضور کنیم؟ این پرسش را در گفتوگو با دوستان زیادی نیز در میان گذاشتهام. متفقالقول همه میدانیم که قدم گذاشتن در این راه مساوی است با هزاران هزار تیری که به سویَت پرتاب میشود. مساوی است با زمین خوردنهایی که نمیدانی زمین خوردهای یا زمینت زدهاند. مساوی است با به خطر افتادن جان و سلامت خودت، خانوادهات و اطرافیانت. مساوی است با متهم شدن، دادگاهی شدن و حتی مجرم شناخته شدن. مساوی است با هزاران هزار موردی که اگر بخواهم بیپروا بنویسم، خودش یادداشتی میشود هزاران هزار کلمه که باید سر فرصتی کنار هم بنشینیم و بخوانیم و فقط بگوییم چرا؟ مگر امکان دارد؟ حتماً دروغ است!
اما آن نیروی محرک برای جنگیدن در مسیر کارآفرینی، یک احساس درونی است. انگار مسیرهای عصبی (نوروترانسمیتر) ساختهشده در ذهن ما هنگام مواجهه با این مشکلات، به جای ترشح هورمون کورتیزول که هورمون ترس و استرس است، هورمون دوپامین که هورمون انگیزه است ترشح میکند. ظاهراً ژنی در بدن ما خراب است و از قضا نمیدانم به این ژن خراب باید افتخار کرد یا برای اصلاح آن به متخصص و دارو پناه برد؟ متخصصان امر میگویند اگر مغز انسان احساس کند چیزی را آسان به دست آورده است، دوپامین را تجربه نمیکند. گویی من و تمام کارآفرینان پرتلاش ایران به دنبال چنین تجربهای هستیم؛ آنقدر سخت و طاقتفرسا برای به دست آوردن و خلق یک ارزش در اکوسیستم کارآفرینی ایران تلاش میکنیم تا آن دوپامین لعنتی را در وجودمان، در ذهنمان، تجربه کنیم.
اتفاق اخیر به من نشان داد در مسیر کارآفرینی باید همیشه انتظار چیزی فراتر از اتفاقهای بزرگ گذشته را داشته باشیم. چیزی که هرگز فکرش را نمیکردیم. آتشی که جلوی چشمانم در دفتر زرینپال به پا شد، ترس را مهمان ناخوانده این روزهای خودم، فرزندانم، خانوادهام و همکارانم کرده است. شوکهکننده و جانفرساست. هیچوقت انتظار چنین چیزی را نداشتم و برای همین پیشتر گفتم در مقام یک کارآفرین در ایران، همیشه انتظار چیزی فراتر از اتفاقهای بزرگ گذشته را باید داشته باشید. با این حال ظاهراً این موجود دوپا با راحتی نسبتی ندارد. به قول آن عزیز، «موجیم که آسودگی ما عدم ماست».
این یادداشت را در حالی مینویسم که ذهنم برای ترسیم چشمانداز موقعیت زرینپال و اکوسیستم کارآفرینی ایران در سال ۱۴۰۲، چیزی جز یک فضای دودآلود نشأتگرفته از آتشهای بسیاری که امسال شاهد آن بودیم و به پا شد، نمیبیند. اینکه ۱۴۰۲ چه چیزی برپا میشود، باید انتظار چه اتفاق جدیدی را داشته باشیم و خودمان را برای رویارویی با چه چیزی باید آماده کنیم، مرا به فکر میبرد که آیا هنوز نیروی محرک کارآفرینی در ایران میتواند درونمان به خوبی ایفای نقش کند، یا اینکه سال به سال باید شاهد کمفروغی این نیروهای محرک و نخبه در ایران باشیم و آنها را فراتر از مرزهای کشورمان، با نیرویی تجدیدشده و توانمندتر، فقط نظارهگر باشیم.