۸ دی ۱۴۰۳
منطق اقتصادی اقتصاد مشارکتی
چند شب پیش برای قرار باید به رستورانی میرفتم که در یکی از مناطق شلوغ شهر بود و متاسفانه جای پارک ماشین در آن منطقه به سختی گیر میآمد. همینطور که به دنبال جای پارک خیابانهای اطراف رستوران را با ماشین دور میزدم متوجه شدم با وجود اینکه کنار خیابان و حتی پارکینگهای پولی همه پر هستند، برخی از ساختمانهای تجاری با پارکینگهایی بزرگ و خالی در همان منطقه هست که چون ساعات اداری تمام شده، کسی از آنها استفاده نمیکند اما ملک شخصی محسوب میشوند و ورود به آنها برای عموم ممنوع است. به این فکر افتادم که از نظر اقتصادی واقعاً کاراترین تخصیص منابع در اینجا چیست؟ اگر یک برنامهریزی مرکزی (central planning) وجود داشت و یک نفر یا سازمان از بالا میتوانست تصمیم بگیرد کدام جای پارک را در هر زمانی به کدام ماشین تخصیص بدهد و این فرد قدرت تداخل در مالکیت شخصی هر فرد یا سازمان دیگری را نیز میداشت، آیا نمیتوانست تخصیص منابع بهتری پیدا کند که این همه جای پارک خالی به هدر نرود؟ طبیعتاً ممکن است. پس چرا اکثر کشورهای جهان از مکانیسم برنامهریزی مرکزی برای تخصیص منابع استفاده نمیکنند و در عوض از مکانیسمهای بازار متکی بر مالکیت شخصی استفاده میکنند؟ این دعوای کلاسیک سر سوسیالیسم علیه کاپیتالیسم است که متاسفانه خونها سر آن ریخته شده. بعد از این همه دعوا جوامع بشری مشکلات متکی بودن بیش از اندازه به برنامهریزی مرکزی را خوب یاد گرفتهاند. مثلاً یاد گرفتهاند اگر به فرد یا سازمانی قدرت چنین بالایی بدهند که بتواند در مالکیت شخصی دیگران تداخل داشته باشد، این قدرت مورد سوءاستفاده قرار میگیرد و افراد جامعه انگیزه خود را برای فعالیت اقصادی از دست میدهند. یاد گرفتهاند برنامهریز مرکزی هرگز توان محاسباتی لازم برای تخصیص منابع در سطح کلان را ندارد و اگر داشته باشد هم نمیتواند نوآوریهای جدید را تشویق...