اغلب سیاستمداران شبکههای اجتماعی را دوست ندارند. یک دلیلش این است که این ابزارها تمرکز قدرت را سخت کردهاند. در گذشته قدرت به قدر امروز توزیعشده و نامتمرکز نبود؛ یعنی تعداد بلوکهای قدرت کمتر بود، در عوض هر بلوک، قدرت بیشتری داشت. به همین دلیل بلوکهای قدرت را میشد مدیریت کرد بعضی را با تهدید، بعضی را با تطمیع. اما اکنون توزیع قدرت گستردهتر شده است. به واسطه شبکههای اجتماعی هر کسی با یک گوشی و تعدادی فرند یا فالوور میتواند تریبون داشته باشد و اثر بگذارد. خصلت شبکههای اجتماعی هم بسامد دادن مدام و گاهی افراطی به صداهای حاشیهای است. اگر پازل قدرت قبلاً صد قطعه داشت این روزها یک میلیارد قطعه دارد، به همین دلیل مدیریت بلوکهای قدرت در گذشته سادهتر بود اما امروز تقریباً غیرممکن شده است. این توزیعشدگی قدرت که نتیجه رشد شبکههای اجتماعی است خوشایند سیاستمداران نیست. حالا که سیاستمداران تصمیم گرفتهاند همه شبکههای اجتماعی را فیلتر کنند مشخص است که دلایل ناراحتی از این شبکهها بر دلایل تحمل آنها برتری یافته و تعارف را کنار گذاشتهاند اما این همه ماجرا نیست. شبکههای اجتماعی به خصوص آنها که در زندگی روزمره مردم رسوخ کردهاند باعث شدهاند انتظارات افراد بالا برود. این شبکهها تجربه تعامل را ساده کردهاند. آدمها در گذشته زندگی افراد محدودی مثل همسایه و دوست و آشنا را از نزدیک میدیدند و به همین دلیل درک آدمها از یک زندگی نرمال و متعارف از مشاهده تجربههای محدود پیرامونی ناشی میشد. رسانههایی مثل تلویزیون و سینما هم به قدری با زندگی روزمره مردم فاصله داشتند که مخاطبان فاصله خود را با محتوای این رسانهها فرض گرفته بودند انگار نوعی توافق بر غیرواقعی بودن (Fiction Contract) محتوای این رسانهها بین سازنده و بیننده وجود داشت. اما شبکههای اجتماعی به خصوص اینستاگرام این فاصله را از بین بردهاند ضمن اینکه دامنه منابع مشاهده را وسعت دادهاند....