توسعه فضای استارتآپی کشور و شرکتهای دانشبنیان طی نیمه اول دهه ۹۰ این انتظار را…
۹ آبان ۱۴۰۳
مقاطعی در سن است که میگویند ما آدمها با رسیدن به آنها دچار احوالاتی میشویم. مثلاً سی سالگی که میگویند میتوان حسی از بلوغ فکری را تجربه کرد و چهل سالگی که احتمالاً خودش را. پس از آن هم میتوانیم در انتظار بحران میانسالی باشیم. اما قطعاً فرمولی در میان نیست و اینها همه اعدادی هستند تجربی. شاید هم کسی هیچ گاه در زندگیاش احساس بلوغ فکری نکند، حتی اگر بالغترین باشد یا شاید هم کسی از بدو تولد دچار بحران میانسالی شده باشد و خودش نداند. اگر بخواهیم این مرزهای سنی را به فضای رسانهای مثل ماهنامه نگاشت کنیم، طبعاً واحد سال قدری بلندپروازانه و برای کسی به سن من قطعاً احمقانه است. پس شاید این شماره که سیامین شمارهمان هست، آنجایی است که میتوان قاعدتاً احساس بلوغ بهمان دست داده باشد. اینکه چقدر خروجی پیوست طی این شمارهها پختهتر شده که قضاوتش بیتردید با مخاطبان است اما شخصاً امید دارم خودمان چنین فکری نکنیم چون میتواند زمینهساز بحران میانسالی در ادامه و حوالی شماره چهلم باشد و در بدترین حالت احساس فشارهایی در مرز رسیدن سن به پنجاه! اینکه فکر کنیم بهتر شدهایم امیدوارکننده است اما لبه دیگر این شمشیر موذی میتواند مغرورمان کند و به ظاهر بینیاز از تغییر و نوآوری. جایی خواندم هر چقدر سن بالاتر میرود، گذشت زمان سریعتر به نظر میآید. لابد یادتان هست که قرنها طول کشید تا 18 سالمان شود به امید گرفتن گواهینامه رانندگی اما هر چه جلوتر رفتیم گذر زمان کمتر به چشممان آمد. این اتفاق را در پیوست هم میتوان دید که هر چه جلوتر میرویم شمارهها سریعتر میآیند و میروند. لابد چشم به هم بزنیم شماره چهلم است اما فارغ از سرعت متفاوت در گذر این سی شماره چیزی که تغییر نکرده حس تعلق است برای ما اعضای تیم این رسانه؛ از آن جنس حسهایی که در خانواده میشود تجربهاش کرد. از آن حسهایی که شیرینیاش در کام آدم میماند. همان حسهایی که ماه و سال و شماره حالیاش نمیشود