«میانگین اجرای برنامه توسعه طی ۶ دوره گذشته حدود ۳۰ درصد بوده است.» این نتیجه…
۱۰ آذر ۱۴۰۳
من سالهای سال برای اینکه به پیروزی برسم ناگزیز از میدان امام حسین یا میدان شهدا میگذشتم؛ اما یک روز بر حسب اتفاق برای اینکه به پیروزی برسم اجازه نداشتم از همان مسیر همیشگی یعنی امام حسین و شهدا عبور کنم، پس ناچار شدم و شدیم مسیرهای جایگزین را تجربه کنیم بی هیچ اطلاعی از پیش. دیروز برای اینکه به محل کارم بیایم مثل همیشه از کوچه خجسته باید میگذشتم تا به خیابان فاطمی وارد شوم و از آنجا ادامه مسیر؛ اما امروز صبح وقتی سر ماشین را کج کردم و وارد کوچه خجسته شدم باور کنید کوچه خجسته شده بود: بنبست خجسته. چه جوریاش بماند برای یک وقت دیگر. این حیرت مدام.
چند ساعت در حال نهایی کردن قیمت کاغذ برای چاپ اولین شماره پیوست بودم، برای خرید کاغذ مورد نیاز با عددی به توافق رسیدیم، قرار شد پول واریز و کاغذ تحویل شود، پول که واریز شد برای تحویل زنگ زدم، گفت:«شرمنده دیر زنگ زدی الان نمیتونم با اون قیمت بهت کاغذ بدم.» گفتم:«همش یک ساعت شد! به نظر شما یک ساعت زمان زیادی است؟» گفت:«بابا مثل اینکه تو این مملکت زندگی نمیکنی، وقت طلا نیست الان باید گفت ثانیه طلاست.» این حیرت مدام.
از این همه اتفاق پی در پی که حتی زمانش از خواب و بیدار شدن و آغاز و پایان یک روزتان نیز کمتر شده است: وزیری میرود و وزیری میآید. اپراتوری که پس از سه سال کمکاری بالاخره موفق میشود به اندازه نفوس یک روستا سیمکارت بفروشد با محذوریت مواجه میشود و بخوانید از این دست اتفاقات که ادامه دارد.
میدانم که شما نیز همچون همه ما دائما درحیرت هستید، پس به همه حیرتهای لحظه به لحظه زندگیتان «پیوست» را هم بیفزایید که میخواهد تلاش کند دریابد و دریابیم رمز این حیرتزدگی مدام را که دائما بر ما عارض میشود. با عرض ارادت و احترام امیدواریم پیوست ذهن شما باشیم.