بررسی سوءتفاهمهای سادهانگارانه در مورد استارتآپ و فرهنگ آن
بیایید دور هم باشیم و بیاستارتاپیم
۶ آبان ۱۳۹۴
زمان مطالعه : ۲ دقیقه
شماره ۲۹
تاریخ بهروزرسانی: ۸ آبان ۱۳۹۸
مواد اولیه لازم عبارت است از: ایدهای برای راهحل یک مساله یا نیاز، ابزاری برای پیادهسازی راهحل و احتمالاً مشتری برای خرید خروجی. چه عالی! خدا را شکر ایده و ایدهپردازی که بیداد میکند در میانمان. همینطور راه میرویم برای مسائل موجود یا غیرموجود ایده میپراکنیم. ابزار پیادهسازی را هم که خدا زیادترش کند؛ یک اپلیکیشن موبایل که سر هر کوی و برزنی میتوان یک توسعهدهندهاش را پیدا کرد؛ آن هم از نوع مرغوبش. در مورد مشتری هم سخت نگیریم. مگر همه شرکتهای بزرگ و کوچکمان با کلی سابقه محصولاتشان مشتری دارند؟ تازه ما که نمیخواهیم خرجی کنیم. با بچههای دانشگاه دور هم جمع میشویم و حالی میکنیم مبسوط. خرجی ندارد که. هر چه هم داشت دانگی حساب میکنیم. تازه هر هفته میشود استارتآپ ویکندی پیدا کرد که برویم و کلی دور هم باشیم. خیلی هم کلاس دارد. اصلاً مد است. کسی که استارتآپی نباشد این روزها از مرحله پرت است. راستش را بخواهید مثل بعضی چیزهای دیگر اینجا هم صاحبنظران سمینارهای استارتآپ یا هیاتهای داوری استارتآپ ویکندها از خودمان در همه چیز کمتجربهترند. خیلیهاشان تا حالا حتی یک بیزینس را در هر اندازهای مدیریت نکردهاند. دنیا را چه دیدید؟ شاید دری به تخته خورد و سرمایهگذاری هم پیدا کردیم. دفتری راه میاندازیم که لری پیج و زاکربرگ کم بیاورند. دستکم بساط فوتبالدستی و پینگپونگ هر روز به راه است. در بدترین حالت کارمان نمیگیرد که فدای سرمان. ما جوانیم و وقت داریم. حداقلش این است که در کمترین زمان ممکن بیشترین حالش را بردهایم.
شما وارد سایت نشدهاید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.
وارد شویدعضو نیستید؟ عضو شوید