در دبیرستان عضو تیم دوی دور کشور بودم. ورزشکاری آرام بودم اما در نیمه فصل مربی مرا به تیم ب فرستاد. دلم میخواست به او ثابت کنم لیاقت برگشتن به تیم الف را دارم برای همین مسابقه خودم در تیم ب را با سرعتی بیشتر از حد معمول آغاز کردم. تقریبا در تمام مسیر از همه پیش بودم و هرچند پاهایم سوزش گرفته بود اما فکر میکردم برنده میشوم، مدال درخشان را میگیرم و مهمتر اینکه به جایگاهی میرسم که استحقاقش را دارم. مربی از اینکه با تمام وجود مبارزه میکردم به وجد آمده بود. اما در نیم مایل نهایی مسیر سهمایلی مسابقه، پاهایم توان حرکت نداشت و از همه عقب افتادم. حتی در پایان مسابقه حالم به هم خورد. بعدها مربی دلیل اتفاق را از من پرسید. فکر کنم خودش جواب را میدانست همانطور که اغلب افراد شاغل در محیطهای رقابتی پاسخ را میدانند؛ خودم را مدیریت نکرده بودم. با مسابقه سهمایلی مانند دوی صد متر برخورد کردم و بازنده شدم. در نتیجه، برای آخرین مرحله، مهمترین بخش، انرژی نداشتم. این مساله میتواند در کارمان هم اتفاق بیفتد، آنقدر سخت و تحت فشار برای مدت طولانی کار میکنیم که نهتنها به انسجام خانواده یا سلامت روانی و فیزیکیمان ضرر میرساند، بلکه برای عملکرد بلندمدتمان در کار هم عواقب بدی به همراه دارد. با این حال بسیاری از ما هفته کاری، پروژههای ششماهه و کل عمر کاریمان را مانند یک دوی صدمتر آغاز میکنیم و درباره مسیر طولانی و دشواری که پیش رو داریم دچار توهم هستیم. بر اساس مطالعه اخیر موسسه کار و خانواده، یکسوم کارمندان دچار پرکاری مزمن هستند. تقاضای کاری بالا، که در این حالت کارهای محول به آنها بیش از مقداری است که واقعا در یک هفته 60ساعته کاری قابل انجام باشد. انتظار اینکه پس از ساعات کاری هم (از طریق ایمیل، تلفن، پیام) با کار...
شما وارد سایت نشدهاید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.