قسمت هفتم
نیروهای واکنش غیرسریع
۱۴ مهر ۱۳۹۴
زمان مطالعه : ۴ دقیقه
شماره ۷
تاریخ بهروزرسانی: ۸ آبان ۱۳۹۸
روزی در هفته پیش وقتی مشغول خرید یک کیلو از علایق جاودانه زندگیام، یعنی شیرینی بودم، زنگ موبایلم به صدا درآمد. دوست و همکارم بود و اطلاعاتی راجع به پروژه مشترک قبلیمان لازم داشت که قول دادم در ایمیلی برایش بفرستم. گفت موضوع دیگری هم هست اما مکثی کرد و بلافاصله گفت ترجیح میدهد زمانی که در دفتر شرکت یکدیگر را دیدیم گپ بزنیم. فردای آن روز که به دفتر رفتم در بین کارها راجع به موضوع سوال کردم. گفت حرف میزنیم. حس کردم راجع به اصل یا شکل طرح آن هنوز مطمئن نیست. من هم اصلا اصرار نکردم. احساس کردم مسالهای چالشی است و مدتهاست دیگر میدانم هیچ وقت برای طرح و بحث در مورد این جور چیزها دیر نمیشود. در سالهای دور بارها شده بود در شرکتهایی که در آنها کار میکردم در جلسات داخلی یا نشستها با کارفرمایان یا مشتریان عجولانه چیزی را مطرح کرده بودم. یا اینکه کسی چیزی گفته بود که به مذاقم خوش نیامده بود و سرضرب جوابش را داده بودم. فکر میکردم باید سریع به طرفم بفهمانم که میفهمم! فکر میکردم اگر سریع جوابی دندانشکن ندهم بعدا پشیمان خواهم شد اما طنز تلخ این بود که اتفاقا این عکسالعملهای شتابزده بود که شاید مطمئنترین تصمیم از آب درنمیآمد و بعدا باعث ندامت میشد. در همان سالها کار کردن در تیم یکی از مدیران پروژه این فرصت را برایم فراهم کرد تا چیزهایی در این مورد یاد بگیرم. او شخصی بود با ویژگیهای خاص خودش که اکنون بعد از سالها شاید خیلی از آنها را تایید نکنم اما دستکم در مورد تشخیص درست زمان و نحوه طرح و پاسخگویی به موضوعات چالشی در جلسات کاری ید طولایی برای خودش داشت. هیچ وقت روزی را فراموش نمیکنم که در جلسه داخلی بررسی پیشرفت پروژه، مدیرعامل محترم، همه مشکلات پروژه را مثل آوار روی سر او...
شما وارد سایت نشدهاید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.
وارد شویدعضو نیستید؟ عضو شوید