آیا رهایی مدیران کسب و کار از تله احساسات شدنی است
مهارتهای احساسی مدیران
۱۴ مهر ۱۳۹۴
زمان مطالعه : ۱۰ دقیقه
شماره ۸
تاریخ بهروزرسانی: ۱۱ دی ۱۳۹۸
نزدیک به 16 هزار؛ این تعداد متوسط کلمههایی است که روزانه با آنها سخن میگوییم. اکنون تصور کنید که تعداد کلمههای ناگفته و ذهنی ما چه اندازه میتوانند باشند؟ اغلب این ناگفتهها لزوما حقایق نیستند، بلکه ارزیابیها و داوریهایی توأم با عواطف پیچیدهاند که برخی مثبتند و مفید (تلاشم را کردهام و باید این مقاله را بنویسم چون موضوعی است که ارزش نوشتن دارد، این مشکل ارزش صحبت کردن دارد، رئیس جدید به نظر برخورد دوستانهای دارد) و برخی دیگر منفی و مضر هستند (همیشه مرا عمدا نادیده گرفتهاند، من خودم را مایه مضحکه میکنم؛ من کودنی بیش نیستم). منطق عقلانی به ما میگوید افکار و عواطف پیچیده جایی در محیط کار ندارند: مدیران ارشد و به ویژه رهبران میبایست یا صورت سنگی و بیتفاوت باشند یا شاد و سرزنده، آنها باید در رویارویی با شرایط نامطلوب اعتماد به نفس سازمانی را بالا ببرند. اما این طرز فکر با بیولوژی انسان سازگار نیست چرا که هر انسان سالمی یک جریان درونی افکار و عواطف شامل حس انتقاد، تردید و ترس دارد. اما به هر حال ، وظیفه ذهنی ما برای اجرای فرآیندهایی طراحیشده، یعنی پیشبینی و حل مساله و جلوگیری از بروز مشکلات است. ما در تجربه مشاوره استراتژیک با شرکتهای متنوع و در سطحی جهانی، به این نتیجه رسیدیم که علت لغزشهای رهبران نه به دلیل داشتن افکار و عواطف نامطلوب است، که این اجتنابناپذیر بوده بلکه به علت آن است که بسیاری از این مدیران دم به تله این عواطف داده و عمیقا گیر افتادهاند. وضعیت معمولا به دو صورت رخ میدهد: 1- مدیران این افکار منفی را عمیقا باور میکنند و به آنها به مثابه واقعیتها مینگرند: در شغل قبلیام هم همینطور بود... کلا در زندگی حرفهای واماندهای به تمام معنا هستم، 2- یا اینکه ممکن است وجود این افکار را انکار کنند یا به نحوی در...
شما وارد سایت نشدهاید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.
وارد شویدعضو نیستید؟ عضو شوید