جوآن مدیر ارشدی که مدتی مربیاش بود، اکثر خصلتهای یک رهبر خوب را داشت. خلاق و سختکوش بود و درباره صنعت خودش چیزها میدانست. در عین حال اکثر افرادی که با او یا برای او کار میکردند، برقراری ارتباط با وی را ناممکن میدانستند. جوآن که فردی دشوارپسند بود و خیلی زود از کوره درمیرفت، هر چیز و هر کس را به باد انتقاد میگرفت و سیاستهایی سختگیرانه داشت. هر کس در مواجهه با جوآن یا طرفدار عقایدش بود یا مخالف؛ هیچ خط وسطی هم وجود نداشت. فقط کسانی را درک میکرد که از نظر خودش «خوب» بودند و همیشه وقتش را صرف مقابله با - به قول خودش- «بد»ها میکرد. سرانجامِ این نوع رفتار این شد که هر جا میرفت نزاع شدیدی درمیگرفت. وقتی جوآن بازخورد بسیار منفی از دیگران گرفت، رئیسش او را خطاب قرار داد: یا باید رفتارت را عوض کنی یا درباره ارتقای شغلیای که منتظرش هستی، هیچ نگویی. رئیس جوآن با آگاهی از خصلتها و سهم او در موفقیت شرکت، برنامهای ترتیب داد تا با کمک من رفتارش را تغییر دهد. بسیاری از ما با این مدل شخصیتی که روانشناسان «دوارزشی» (bivalent) مینامند، مواجه شدهایم. کسی که شخصیت دوارزشی دارد جهان را به دو دسته دشمنان و دوستان تقسیم میکند و به ندرت به بررسی رفتار و نگرش خودش میپردازد. این استراتژی به اندازه تاریخ بشر قدمت دارد. ما همیشه جهان را به شیوه دوارزشی «خوب» و «بد»، «مثبت» و «منفی»، «قهرمان» و «مجرم»، «دوست» و «دشمن»، «معتقدان» و «منکران»، «عشق» و «نفرت»، «زندگی» و «مرگ»، «فانتزی» و «واقعیت» تقسیمبندی میکنیم. این نوع طبقهبندی مثل بسیاری از الگوهای رفتاری، ریشه در دوران کودکی انسان دارد و به الگوهای رفتاری دلبستگی ناامن یا مخل مربوط میشود. چند و چون تعامل با کودک عامل اصلی در شکلگیری ظرفیتهای ارتباطی اوست. چنانچه فردی در کودکی در معرض نزاع...
شما وارد سایت نشدهاید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.