اسنپ طرح «تشخیص انحراف از مسیر» را برای مسافران فعال کرد
اسنپ به منظور امنیت بیشتر سفرها قابلیت «تشخیص انحراف از مسیر» را در تمام شهرهای…
۲۷ آذر ۱۴۰۳
۷ بهمن ۱۳۹۷
زمان مطالعه : ۴ دقیقه
تاریخ بهروزرسانی: ۱۷ اسفند ۱۳۹۸
استارتآپهای آمریکایی طی دههها از رقیبان بینالمللی خود جلوتر بودهاند؛ اما عزم اروپا در چند سال اخیر این فاصله را کمتر کرده است. به گزارش پیوست، داستانهای موفقیت استارتآپهای اروپایی، مثل اسپاتیفای سوئدی، همین مساله را نشان میدهد. اما چگونه شرکتهای استارتآپی اروپا توانستند به استارتآپهای آمریکایی نزدیک شوند؟
یکی از بزرگترین موانع بر سر راه استارتآپهای اروپایی این واقعیت است که اروپا از۵۰ کشور تشکیل شده که هر کدام مقررات، بازار، زبان و فرهنگ خود را دارند. ایالات متحده ۵۰ ایالت با مرزهای باز دارد و تاریخ و زبان این ایالتها نیز مشترک هستند.
مساله ارائه محصول جدید در سطوح ملی بین آمریکا و اروپا کاملاً متفاوت است. به گزارش سایت «انترپرنر» یک استارتآپ آلمانی برای رسیدن به مخاطبان ملی باید محصول یا خدمات خود را به ۸۲ میلیون نفر ارائه دهد. اما در ایالات متحده آمریکا جمعیت تقریباً چهار برابر است؛ یعنی ۳۲۷میلیون نفر. اگر استارتآپهای اروپایی میخواهند با ایالات متحده رقابت کنند، باید روشهایی برای توسعه در فراتر از مرزهای خود بیابند.
استارتآپهای موفق اروپایی در حال یادگیری این مساله هستند که چگونه محصولات و حضورشان را در کشورهای مختلف اروپایی با مشتریان تطبیق دهند. این مساله به معنای ترجمه خدمات، در نظر گرفتن مقررات کشورهای مختلف و تطبیق استراتژیهای بازاریابی است. همه اینها میتواند روند کار را کند و زمانبر کند اما کارآفرینان اروپایی باید از عهده این مهارتها برآیند تا رشد کنند.
Teamleader استارتآپ بلژیکی در حوزه نرمافزار، کار فوقالعادهای با تمرکز بر رشدش در اروپا انجام داده است؛ این استارتآپ نه تنها وبسایت خود را ترجمه کرده بلکه یکپارچگی محصولاتی را که عموماً در شرکتهای اروپایی استفاده میشوند (مثل خدمات پستی) پیشبینی کرده است. این تلاشها باعث شده است Teamleader بهرغم این واقعیت که بازیکنان آمریکایی بزرگی مثل Salesforce در این حوزه فعالاند، بتواند در بازار رقابت کند.
شاید هیچ مثالی بهتر از استارتآپی که لوکاس دوپلان 22 ساله راهاندازی کرد وجود نداشته باشد. او به طور مداوم دهها میلیون از سرمایهگذاران برای شرکت پرداخت خود به نام Clinkle جمعآوری کرد و شاید هیچ تصویری عجیبتر از این نباشد که دوپلان و ریچارد برندسون، بنیانگذار ویرجینگروپ، اسکناسهای صد دلاری جعلی را در عکسی آتش میزنند (سپتامبر 2013). ایده اولیه این عکس این است که میخواهد نشان دهد در نهایت پول کاغذی منسوخ میشود. این داستان چشمانداز آمریکا را نشان میدهد: رشد به هر قیمتی و این رشد اغلب اثبات میکند که هزینههای زیاد غیرقابل بازگشتاند. در مقابل، استارتآپهای اروپایی بر تلاشهایی تمرکز میکنند تا سودآوری را به جای رشد ناپایدار افزایش دهند. در حالی که استارتآپهای آمریکا دسترسی بیشتری به سرمایه دارند، کارآفرینهای اروپایی در ایجاد الگوهای کسب و کاری مهارت دارند که دارای ماهیت پایدارتری است. در حالی که وسوسه رشد سریعتر در آمریکا وجود دارد، استارتآپهای اروپایی موفقیت را ابتدا با سودآوری تعریف میکنند.
یک کارمند استارتآپ آمریکایی، نوآور، باهوش و تلاشگر شده است. بر اساس یافتههای Travel Association’s Project ، نیروی کار آمریکایی به طور متوسط ۱۷.۲روز از تعطیلات را در سال ۲۰۱۷داشته است که بیشترین میزان در هفت سال است. این تحقیق نشان میدهد ۵۲ درصد از نیروی کار زمانهای تعطیلی داشتهاند که استفاده نشده و ۲۴درصد حتی گفتهاند که به ازای روزهایی که تعطیل بودهاند حقوق دریافت نکردهاند.
ایالات متحده آمریکا تنها کشور توسعهیافتهای است که حقوق مشخص برای تعطیلات ندارد، در حالی که شوراهای عضو اتحادیه اروپا از نظر قانونی موظفاند حداقل برای چهار هفته تعطیلات طی سال حقوق پرداخت کنند.
بر اساس تحقیقات Psychology Today کارمندان آمریکایی تنها کسانی نیستند که با نبود تعطیلات دست و پنجه نرم میکنند، کسب و کارها نیز در تعطیلات دچار مشکل میشوند، چون بهرهوری پایین میآید. Psychology Today اشاره میکند که کار زیاد بدون استراحت عامل اضطراب است و میتواند منجر به مشکلات سلامت شود. مدیرعاملان و بنیانگذاران استارتآپهای اروپایی در اطمینان حاصل کردن از وضعیت سلامت کارکنانشان بهتر عمل میکنند، آنها متوجه اهمیت دور بودن فرد از فضای کاری هستند.
ممکن است آمریکا رهبر فعلی از نظر استارتآپهای موفق باشد، اما اروپا چندان هم از سیلیکونولی عقب نیست. استارتآپهای آمریکایی تمایل دارند با دیدگاههای آمریکایی محور خود سریعتر پیش بروند و قبل از آنکه به پایداری برسند کارکنان خود را خسته کنند. استارتآپهای اروپا اما ترجیح میدهند با ایجاد خدمات متنوع به بخشهای مختلف بر سودآوری بیشتر از رشد تمرکز کنند و به کارمندان خود زمانی را اختصاص دهند که از کار دور شوند تا بتوانند سرحالتر برگردند و آماده مرحله بعدی کار باشند.