قسمت شصت و هفتم
چیزهایی هست که نمیدانیم
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۸
زمان مطالعه : ۳ دقیقه
شماره ۶۷
تاریخ بهروزرسانی: ۲۳ مهر ۱۳۹۸
اینکه سال نو قرار است اتفاق جدیدی بیفتد از آن حسهایی است که خیلیهایمان تجربه کردهایم. انگار این بار قصه دیگری در پیش است. شرایط بهتر میشود. پاسخ سوالهایمان داده میشود. زندگی روی خوبش را به ما نشان میدهد. امیدوار هستیم. خودمان هم سعی میکنیم برای این تغییرات آماده شویم. عادتهای ناشایست را کنار بگذاریم و روش زندگی بهتری انتخاب کنیم. سیگار را ترک میکنیم، به ورزش رو میآوریم و شاید در برنامه غذاییمان تجدید نظر کنیم. از همه مهمتر ممکن است سعی کنیم نگاهمان را تغییر دهیم؛ بدبینیها را کنار بگذاریم و تمرین مثبتاندیشی کنیم. نوروز آن سال هیچکدام برایم اتفاق نیفتاد به جز آخری. از آن همه فکر و خیال منفی که در انتهای سال گذشته کامم را تلخ کرده بود خسته بودم و بیانرژی. دیگر میخواستم فقط کارم را خوب انجام دهم. به من ربطی نداشت که خارج از دایره کاریام چه در آن شرکت میگذرد. اینکه میگویند وقتی نگاهت را مثبت کنی اتفاقات خوب برایت میافتد خیلی هم بیراه نیست. البته بستگی به این دارد که به چه مثبت بگویی و به چه منفی. اما وقتی مدتها فکرت درگیر موضوعی باشد و بهیکباره پاسخ همه سوالاتت را پیدا کنی آن هم درست زمانی که سعی کنی به آنها فکر نکنی احتمالاً مثبت است، حتی اگر آن پاسخ خیلی باب میلت نباشد. اما اینکه واقعیت از پشت پرده ابهامها، خودش را به تو نشان دهد لابد اتفاقی خجسته است. دانستن چیزهایی که ندانستنش کنجکاوی آزاردهندهات را تحریک میکند حتماً التیامبخش است. سناریوی آخر- البته این سناریوی آخر زاییده ذهن من نیست بلکه خود واقعیت است. یک سناریوی واقعی که مدیرعامل آن شرکت طراحی کرده بود. آن را وقتی فهمیدم که مدیر شرکت یک روز مرا به اتاقش دعوت کرد و بعد از کمی صحبت درباره موضوعات بیربط و باربط حرف اصلیاش را زد: «مهندس ما دیگه...
شما وارد سایت نشدهاید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.
وارد شویدعضو نیستید؟ عضو شوید